هر دولت در هر نظام مردم گرا قوانینی را تصویب و اجرا مینماید تا حقوق مادی و معنوی ملتش را در قالب قانون اساسی بتواند برآورده سازد. از آن فراتر، قوانینی است که سرچشمه از قوانین الهی و آسمانی داشته باشد. به قول سعدی سخنسرا: حریف مجلس ما خود همیشه دل میبرد علی الخصوص که پیرایهای بر او بستند.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ما این دارد و آن نیز هم. حقوق اجتماعی و برابری و عدالت در اصول و موادی از قانون اساسی مصرح است؛ از جمله اصل سه که برای نیل به اهداف مقدس اصل دو، دولت را موظف به ایجاد محیط مناسب برای رشد فضایل اخلاقی براساس ایمان و تقوا و مبارزه با کلیهی مظاهر فساد و تباهی، و بالابردن سطح آگاهیهای عمومی در همهی زمینهها کرده است. نیز اصل نوزده بر مساوی بودن حقوق اقوام، اصل بیست بر یکسانی حمایت قانون از زن و مرد، و اصل بیست و یک خاصه به حقوق زنان تأکید دارد. در اصل بیست و دو نیز نظام به حفظ حیثیت، جان، مال، حقوق و ...اشخاص مکلف شده است.
اکنون که بیش از چهل سال از تولد این نظام مقدس میگذرد، و به مرزهای پختگی و دلیری و استواری و استحکام رسیده، مدتی است هر از گاهی ندای برابری حقوق زنان با مردان در زمینههای گوناگون ورزشی به گوش میخورد. ندای خوبی است؛ و خواستههایی به حق، که بیشتر حول محور حضور بانوان در ورزشگاهها میچرخد و نه شرکت آنان در رشتههای مختلف ورزشی. چه این که رشتههای ورزشی که در اوان انقلاب تصور شرکت بانوان در آن رشتهها داده نمیشد اکنون با نگرشی وسیع و بعضا ساهلانه آغوش خود را برای پذیرش دختران و زنان باز نمودهاند؛ و از قضا افتخارات دور از انتظاری را نیز به همراه داشتهاند. فوتبال، والیبال، هاکی، فوتسال، بسکتبال ...و ورزشهای مردانهای چون وزنه برداری و کشتی و پرتاب دیسک و چکش و ورزشهای رزمی از آن جمله است.
خواستهها به حق است؛ لکن برای هر کاری زیرساختی لازم است. در این مقال به دنبال مقصر نیستیم؛ و کاری هم به گذر چهل سال و برآورده شدن یا نشدن نیاز نیم جمعیت ایران نداریم؛ که خود البته بررسیهای جداگانهای میطلبد. موضوع سخن در این جا شتاب بیش از حد و بالاگرفتن خارج از انتظار نیازی است که به نظر میآید از حد طبیعی و روند عادی و قانون مدارانهی ابراز آن فراتر رفته است. نباید از این نکته غافل بود که نظام از یک سو اکنون از سوی دشمنان قسم خوردهای که سعادت این ملت را از چند صد سال پیش تا به حال نه خواستهاند، و نه فرصت آن را دادهاند تحت فشار، و از سویی دیگر با دلسوزانی که به هر روی زمان حال را بهترین موقع برای ابراز این نیاز و پیگیری آن میدانند مواجه است. این نوشته در پی نفی این خواسته نیست؛ و براین باوریم که نظام ما زودتر از اینها باید به آن میپرداخت. اما نمیتوان تمامی سهلانگاریها و ندانم کاریها و روزمرگیها را به گردن جنگ و تحریم و دشمنی کشورهای سلطه گر انداخت، و از زیر بار مسؤولیتها لیز خورد. به هر حال گذشتهها گذشته است؛ و باز هم بنا نیست شخص یا نهادی را دراز کنیم و شلاق کیفر بر او بزنیم.
چیزی که اکنون مشاهده میشود حضراتی هستند که از یک سو دم از حقوق زنان و دختران میزنند، و برای تماشای فوتبالشان بیش از آنان یقه پاره میکنند. اینان آیا نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که در حین مسابقه و پس از آن چه الفاظ رکیک و شرمآوری که بین برخی تماشاگران -که بیجا خود را علاقهمند فوتبال و تماشاگر جا میزنند- رد و بدل میشود؟ آیا به فضای هیجانی خاصی که بین پسران جوان و آقایان پس از هر مسابقه، علی الخصوص از نوع حساس آن، ایجاد میشود آگاهی دارند؟ حاضرند آیا مادر، همسر، خواهر یا دخترشان به یک چنین جمعی بروند؟ آیا آسایش روح و روان بستگان خویش را تضمین مینمایند؟ تضمین مینمایند عفت روحی و سلامت روان بانوان را پس از تماشای یک فوتبال چالشی؟ فرض کنید یکی از همین دلبندان شما در حال خروج از مسابقهای همچون فوتبال- که نمونههای آن در اصفهان و خوزستان و تهران با آن صحنههای وحشتناک و خارج از کنترل درگیری طرفداران عصبی دو تیم دیدیم - مواجه شوند؛ به راستی باید چکار کنند؟ این سینه چاکان چنانچه به فرض حداقلی، خونی از دماغ دختری بیرون آمد، آیا خود کاسه داغتر از آش نمیشوند و ارکان نظام را زیر سؤال نخواهند برد؟ و موجهای اتهام را علیه ارگانهای ذیربط روانه نمیسازند؟ تصور این گونه فرضیات زیاد است و نیازی به شرح بیشتر نیست. اما این فرضها نافی وظیفهی نیروهای حافظ امنیت جان و مال مردم نیست؛ و بهانهای برای زنده تماشا نکردن فوتبالی شاد توسط بانوان علاقهمند دست نمیدهد.
به مثابهی «الانسان حریص علی ما منع» میتوان بسیاری از بانوان را در جامعه و حتی در خانوادههای خود مشاهده کنیم که پیش از این آنچنان علاقهای به تماشای فوتبال یا فوتسال و ... از خود نشان ندادهاند، و حتی پای تلویزیون هم به این مسابقهها اعتنایی نمیکردهاند، اما در این برهه از زمان برای کنجکاوی هم که شده خود را به ظاهر علاقهمند نشان داده یا واقعا مشتاق شدهاند.
نمونهها در سیگار و غلیان کشیدن بانوان و حتی دختران کم سن و سال در پارکها و بوستانها قابل مشاهده است. به هر حال سبب هر چه میخواهد باشد؛ قوای سه گانهی نظام با توجه به نوع تجربه و مسؤولیت زیر مجموعههایشان وظیفه دارند زیر ساختهای کافی و نه حداقلی را برای برآورده ساختن این نیاز فراهم سازند. زیر ساختهای فیزیکی ورزشگاهها باید مناسب سازی شود؛ که لزوما دیوار کشی نیست. جداسازی امری است که با دیوار کشی - که برای راحتی کار نیروهای انتظامی است و هر از گاهی پیشنهاد میشود - تفاوت دارد. از ابتدای انقلاب تا کنون اجتماعات دیگری نظیر نمایشگاهها و نماز جمعهها در جای جای کشور بوده و هست؛ که مردان و زنان و پسران و دختران و حتی کودکان بدون هیچ دغدغهای به آن وارد و خارج میشوند، و تحرک خاصی به ظاهر از سوی نیروهای انتظامی با وجود حضور آنان، مشاهده نمیشود. این ارگانها به خوبی در این چهل سال در برقراری امنیت اینگونه مراسم، ورزیده و آبدیده شدهاند؛ و درس خویش را خوب بلدند.
هم مردم با فرهنگ و متدین و هم اندیشمندان و فرزانگان و دلسوزان جامعه خوب میدانند که حقوقی که اسلام و نظام اسلامی برای زنان قایل شده است تفاوتی بعضا زمین تا آسمان با حقوق لیبرالی و دموکراسی غرب دارد؛ و آن حفظ شأن و پایگاه و جایگاه فردی و اجتماعی بانوان است. آنان که عامدانه یا از روی فراموشی به روی خویش نمیآورند از این دایره بیرونند. اگر قرار باشد در نظام ما میان مرد و زن در تمامی عرصههای ورزشی و فرهنگی و اجتماعی برابری از نوعی که در کشورهای به اصطلاح پیشرفته و کشورهای دیگری که از آنان الگو ساختهاند برقرار شود، این عین تبعیض خواهد بود. زیرا هر جنس نیازهای متناسب با روح و جسم خود را میطلبد؛ و این مطلبی نیست که بر اندیشمندان پوشیده باشد. بدیهی است اگر قرار بر برابری کامل بود، نیازی به خلقت زوج متفاوت نبود؛ و هر دو باید از یک جنس آفریده میشدند.
بنابراین به نظر میآید – و گریزی نیست- که باید شاهد تحرک و فعالیت و مسؤولیت شناسی بیشتری از جانب ارگانهایی مانند وزارت ورزش و جوانان، وزارت کشور، شهرداری ها، وزارت اطلاعات، وزارت ارتباطات و سایر نهادهایی که بتوانند در تهیهی زیر ساختهای مناسب شأن و منزلت بانوان کمک کرده و اظهار نظر نمایند باشیم.