شاملو «قدیس» نبود اما «شاعر» که بود !

علی اباذری، گروه فرهنگی،   3980505067 ۵۴ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱۹ تکراری یا غیرقابل انتشار
 شاملو «قدیس» نبود اما «شاعر» که بود !

شاملو قابل نقد است. کم هم نه، بلکه شاید بسیار. اظهاراتش درباره موسیقی سنتی ایران و عرعر خواندن آواز ایرانی و تاختن بر سعدی و فردوسی و عاشورا و ... همه و همه  نشان می دهد که او علیرغم بزرگی اش در شعر نو و سپید، در قامت یک متفکر چندان حرفی برای گفتن نداشت و نقد این بعد از آرای او نه تنها اشکالی ندارد بلکه واجب است و اهل فرهنگ و هنر نیز برخلاف جزم اندیشی های رایج اهل سیاست نباید در این امر بدیهی هیچ شکی داشته باشند و چنانکه در مستند تلویزیونی «قدیس» هم می بینیم آن‌ها نیز پروایی از این وظیفه فرهنگی خود ندارند. بنابراین باید گفت جز معدودی از علاقمندان و شیفتگان نوآموخته و اغلب کم مطالعهء شاملو کسی نیست که او را «قدیس» خوانده باشد که حال لازم باشد در قالب مستندی تلویزیونی این قدسیت خیالی و بافته شده را رشته کنیم. 

 شاملو قطعا نه قدیس بود نه متفکر. او شاعری بود با تخیل و احساس بسیار قوی و بی تردید اشعارش یکی از  قله های ادبیات نو فارسی است. با این حال قصد این نوشته برشمردن قوت و ضعف ادبی او نیست؛ همینطور توجیه قدیس نبودن او. انگیزه این نوشته مطرح کردن این موضوع است که چرا باید با مقوله‌های فرهنگی اساسا به مانند امری که به تمامی درون حوزه «قدرت» است برخورد و در این راه زیاده روی کرد؟!

ممکن است کسی بگوید چرا باید پخش مستند «قدیس» را در تلویزیون، سیاسی ببینیم؟! پاسخ این پرسش در این دلیل بسیار ساده نهفته که وقتی در تلویزیون ما در طول سال از برخی بزرگان فرهنگ‌وهنر - جز در موارد اینچنینی- خبری نیست و هنگامی که امثال شاملو، مقامی که در هیات یک «شاعر»، شایسته آنند، ندارند، طبیعی است که نقد زوایای دیگر زندگی فکری آنان، هر چند کاملا به جا و روا باشد، تامل و توجهی را بر نمی انگیزد و ناگزیر به صورت امری سیاسی تفسیر می‌شود.

روشن است که به یک معنا هیچ امری بیرون از دایره وسیع سیاست نیست. حتی ادبیات و اندیشه‌های زیبایی شناسانه و تفکرات انتزاعی مابعدالطبیعی نیز از سیاست اثر می پذیرند. اما پرسش مهم در این میان این است که آیا «ماهیت» امر سیاسی با «ماهیت» امر فرهنگی یکی است؟ آیا به هنگام پرداختن به چهره‌های فرهنگی و هنری باید تمام کنشگری آن ها را در عرصه فرهنگ ذیل امر سیاست تفسیر کرد و دایما به این توجه کرد که فلانی با ماست یا برماست؟  آیا مردان/ زنان سیاست هستند که برای مردان/ زنان اهل فرهنگ مشروعیت و مقبولیت صادر می‌کنند؟ و حتی از آن بالاتر آیا معیار ماندگاری آثار و توانایی ادبی و هنری اهل فرهنگ‌وهنر میزان دینداری و تقیدشان به ظواهر دینی است؟ پیچیدگی «فرهنگ» به حدی است که حتی از زاویه دینی هم نمی توان در این باره حکم به رد و قبول یک اثر هنری به طور مطلق داد. چه بسیار آثار ادبی و هنری یا حتی اندیشه های نظری که به اذعان خالقانشان با انگیزه های دینی ( دستکم دین با سنجه ها و معانی مورد نظر ما)  پدید نیامده اند اما ظرفیت های زیادی را برای تفسیر دینی حتی با تلقی ما از دین دارند. این تازه حکمی است که در قلمرو باورها و اعتقادات دینی اهل فرهنگ جاری است، درباره عقاید و باورهای سیاسی آن ها نیز همین حکم با قوت بیشتری جاری است چرا که فعالیت فرهنگی و هنری بسی فراتر از باورهای سیاسی در جامعه مصرف می شوند. تولیدات فرهنگی و هنری- به خصوص شعر-  اساسا با خلوت انسان‌ها سر و کار دارند و عموما فارغ از گرایش های سیاسی در جامعه عمل می‌کنند. آیا باید همه این آثار فرهنگی را کنار زد و پدید آورندگانشان را نادیده گرفت؟ پاسخ به این پرسش نوع مواجهه ما را با بزرگان فرهنگ و هنر معلوم می کند.

آنچه شاملو را شاملو کرده است نه باورهای سیاسی و اعتقادات غیردینی او و اظهارنظر های عمدتا غیر محققانه، بلکه شاعرانگی و توانایی اش در استفاده از کلمات مخیل و پر احساس است برای محتوایی که در بسیاری موارد فارغ از این باورهای خاص در بردارنده ارزش های عمومی انسانی است.

هر چند نباید از یاد برد که ظاهرا  خود شاملو هم به عنوان یک چهره فرهنگی و ادبی وظیفه ای بالاتر از این را برای خود قایل بوده است. او رفته رفته برای شعر مدرن که خود را منادی آن می دانست وظیفه اجتماعی و سیاسی تعریف کرد و مدعی کنشگری ذاتا سیاسی در این عرصه شد که طبیعتا این امر او را بیشتر از شاعران دیگری از جنس خود در معرض داوری های سیاسی قرار می دهد، اما نباید دچار این اشتباه شد که وقتی از شاملو یا سایر اهل ادب و هنر حرف می زنیم، فقط از یک فعال سیاسی و نه یک چهره «فرهنگی» سخن می‌گوییم!