«همه تابستان بدون فیسبوک»؛ رومن پوئرتولاس؛ ترجمه ابوالفضل الله‌دادی؛ نشر ققنوس بازی با قواعدبازی!

حمیدرضا امیدی‌سرور،   3980424222

شوخی کردن با قواعد بازی و عناصر ژانر اتفاق تازه ای نیست، در ادبیات (و در سینما همانطورکه از زینهای شعله ور یادکردیم)، آثار گوناگونی براساس این ایده نوشته شده اند، در ادبیات پلیسی و جنایی از کتاب عامه پسند چالز بوکفسکی نیز می توان یاد کرد. اما نویسنده کتاب حاضر بی اغراق طرحی نو درانداخته و اثری خواندنی خلق کرده است

بازی با قواعدبازی!

 «همه تابستان بدون فیسبوک»

 نوشته: رومن پوئرتولاس

 ترجمه: ابوالفضل الله‌دادی

ناشر: ققنوس، چاپ اول 1397

 ۴۴۷صفحه ، 42000 تومان

 

****


«همه تابستان بدون فیسبوک» آدم را یاد فیلم «زینهای شعله‌ور» ساخته ماندگار مل بروکس می اندازد، آنجا هم یک کلانتر سیاهپوست، سروکله اش وسط شهری با ساکنان نژاد پرست پیدا شده و یکسری موقعیت های جذاب فیلم هم در ارتباط با این مسئله شکل می گیرد. نکته ای که در «همه تابستان بدون فیسبوک» در مورد آگاتا کریپسی یک مامور پلیس سیاه‌پوست با آن قد و قواره نخراشیده! نیزشاهدش هستیم. مهمتر از آن اما شوخی است که مل بروکس با ژانر وسترن ترتیب می دهد و برای جذابیت و ملاحت فیلمش هر بازی که فکرش را بکنید با آن ترتیب می دهد، با اصلی ترین عناصر ژانر شوخی کرده، قواعد را دگرگون کرده و از آنها آشنایی زدایی می کند و...این اتفاقی است که در رمانِ «همه تابستان بدون فیسبوک»، رومن پوئرتولاس به سبک خاص خود او در حوزه ادبیات پلیسی و جنایی انجام داده است.

شوخی کردن با قواعد بازی و عناصر ژانر اتفاق تازه ای نیست، در ادبیات (و در سینما همانطورکه از زینهای شعله ور یادکردیم)، آثار گوناگونی براساس این ایده نوشته شده اند،  در ادبیات پلیسی و جنایی از کتاب عامه پسند چالز بوکفسکی نیز می توان یاد کرد. اما نویسنده کتاب حاضر بی اغراق طرحی نو درانداخته و اثری خواندنی خلق کرده است. آنچه رمان حاضر را در خور توجه می سازد، طراوتی است که حاصل پرداخت بدیع آن بوده است، یک جور منحصر به فرد بودن در سبک و سیاق داستان‌نویسی رومن پوئرتولاس  که در رمانهای دیگر او نیز می توان مشاهده کرد او برای بیان ایده های خود تا آنجا فضایی را می سازد که گاه به سمت شکل گیری فضایی کاملا فانتزی پیش می رود. اما این فانتزی شدن در جهانی که این رمانها ساخته اند به خوبی جا می‌افتد. بنابراین  متفاوت بودن آنها و شوخی های شان به هیچ وجه تحمیلی نیست.

رومن پوئرتولاس  در ایران توسط ابوالفضل الله‌دادی و به همیت نشر ققنوس به مخاطبان معرفی شده است و اقبال نسبی این آثار زمینه ای شده برای ترجمه مجموعه آثار این نویسنده توسط مترجمی که به دلیل کسب شناخت و احاطه ای که به آثار  رومن پوئرتولاس  داشته توانسته برگردان خوبی از از این کتابها ارائه کند، چنانکه تاحدی امکان جذابیت های سبک خاص نویسنده حفظ شود.

با توجه به محتوای پلیسیِ «همه تابستان بدون فیسبوک»، این رمان را می توان یکی از جذاب ترین رمانهای این نویسنده فرانسوی محسوب کرد. ژانر پلیسی علاوه بر طرفداران بسیاری که دارد ، برای دیگر مخاطبان نیز گونه ای کاملا آشناست، بنابراین بخش زیادی از شوخی هایی که به اشکال مختلف در رمان تدارک دیده شده، برای مخاطبان قابل درک و ملموس است.

رمان به شیوه دانای کل روایت می شود، اما کم و بیش محدود است به ذهن شخصیت اصلی رمان که زنی سیاهپوست است که بانام  كارآگاه «آگاتا كريسپي» معرفی شده است؛ زنی چاق چاق و عاشق دونات شكلاتي که برای تامین دونات های مصرفی کلانتری، طی قراردادی یک دونات بزرگ روی سقف ماشین پلیس تعبیه شده است. بنابراین آژیر پلیس بیشتر دیدن این دونات غول پیکر است که به اهالی می فهماند ماشین پلیس سر رسیده!  آگاتا کریسپی زاده نیویورک است اما فعلا در کلانتری شهری کوچک و پرت افتاده با نام نیویورک کلرادوخدمت می کند. خطايي حرفه‌ای باعث شده او به این نيويورك کوچک و عجیب تبعید شود، شهری که 98 فلكه دارد  با یک چهارراه وچراغ قرمز. برخلاف نیویورک مشهور، در اینجا جرم و جنایتی رخ نمی دهد جز گم شدن گربه ايراني يكي از اهالي است و یا رد کردن چراغ قرمز توسط یکی از اهالی که برای رساندن همسر باردارش به بیمارستان عجله داشته است. نویسنده این شهر را که در هیچ نقشه ای هم نشانی از آن نیست، نخستین بار چنین توصیف می کند: «در اعماق زمین بایری در اعماق آمریکا، آخر جادۀ پر پیچ و خمی که کیلومترها و کیلومترها در طول کوه‌های راکی می‌پیچد، تابلوی راهنمای مستطیلی کوچک شصت‌در‌چهل سانتیمتری دیده می‌شود تراشیده شده از چیزی که روزگاری تنه کاج هزار ساله‌ای بوده است.»

آگاتاکریسپی برای رهایی از کسالت، باشگاه كتابخواني راه انداخته، اما این باشگاه تنها یک عضو دارد! دیگر کارمنان ترجیح می دهند به روش های دیگر وقت گذرانی کنند. از همه بدتر اینکه در این محدوده نه به تلفن همراه دسترسی هست و نه اینترنت. اما این زندگی که تقریبا مثل پنجاه سال پیش جهان پیشرفته امروز، جریان دارد؛ از دید یک آدم امروزی سخت کند و یکنواخت است؛ اما سرانجام در این بیکاری و کسالت  قتلي اتفاق مي‌افتد...و هیجانی به این ریتم کند تزریق می شود، که نقطه عزیمت داستان و نیروی محرک آن در بخش آغازین این روایت است. قتلی در بیرون از حوزه استحفاظی کلانتری که آگاتا کریسپی برای بدست گرفتن این پرونده بالای سر جنازه با کاراگاه منطقه مجاور جر و بحث دارد تا جنازه را از چنگ او بیرون آورده و خودش آن را پیگیری کند.

سوای جذابیت های روایی رمان و زبان طناز مورد استفاده نویسنده که گاه با بازی های زبانی ظریفی همراه می شود، استفاده از یک کارآگاه علاقمند به ادبیات این فرصت را برای نویسنده تدارک دیده است که با ارجاعاتی  بینا متنی به شاهکارهای ادبی بر غنای روایت و جذابیت آن بیفزاید. رویکردی که در جای جای رمان قابل مشاهده است و چون در جای خود نشسته به ادای رومن پوئرتولاس  به ادبیات و نویسندگان بزرگ آن بدل شده است. البته این ارجاعات بینامتنی به شکلی کنایی آنها را که تمایلی چندان به مطالعه نشان نمی دهند، مورد انتقاد قرار می دهد.

«همه تابستان بدون فیسبوک» اگر چه رمانی است جذاب، پرکشش و مفرح که می توان مورد توجه مخاطبانی از طیف های مختلف قرار بگیرد، اما رومن پوئرتولاس همچون دیگر رمان‌های خود حرفهای دیگری هم برای گفتن دارد. حرفهایی که ریشه در زندگی انسان معاصر و دستاوردهای مثبت و منفی زندگی مدرن دارد؛ به همین خاطر است که او به شکلی کنایی نیویورک خود را در منطقه ای پرت افتاده خلق کرده که  یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین دستاوردهای جهان مدرن یعنی اینترنت در آن جایی ندارد. جهانی بدون اینترنت که امروز تصور آن نیز برای ما غیر ممکن به نظر می رسد.