فیلم سرخپوست؛ آنچه سینما به آن احتیاج دارد

گروه فرهنگی الف،   3980325124

بعد از یک هفته از اکران فیلم سینمایی سرخپوست بر پرده سینما، این موضوع به اثبات رسیده‌است که هنوز سینمای متنوع و موضوعی در کشور مخاطب دارد و سلیقه مخاطب به سمت سخافت محض پیش نمی‌رود.

فیلم سرخپوست؛ آنچه سینما به آن احتیاج دارد

امیرحسین مکاریانی در تسنیم نوشت: در چند دوره گذشته جشنواره ملی فیلم فجر، وقتی چند فیلم را پشت سر هم نگاه می‌کردی انگار به تماشای یک سریال اپیزودیک نشسته بودی که در هر قسمت یک معضل و مشکل خاص را در فیلم با یک شیوه روایت و داستان‌گویی میدیدی و تمام این روایت‌های یکسان نام ژانر اجتماعی را به خود می‌گرفتند و در واقع به‌واسطه این موضوع، تعریف ژانر اجتماعی در حال تغییر بود.

سینما می‌تواند تجسم رویا در مخاطب باشد

آنچه با دیدن این فیلم‌ها از ژانر اجتماعی استنباط می‌شد تلخی و سیاهی بود در حالی که گستره موضوعی این ژانر بیشتر از این کاربرد محدودی است که مورد استفاده قرار می‌گیرد. در حوزه اجتماعی می‌توان به تعداد هنجارهای اجتماعی اقدام به روایتگری کرد و آنقدری که در این ژانر تنوع وجود دارد در هیچ ژانر دیگری نمی‌توان به تنوع رسید. می‌توان اشک شوق در چهره مخاطب جاری کرد یا او را به جهان تازه‌ای از هستی هدایت کرد که تاکنون در خواب هم تجربه حضور در آن نداشته است. در واقع به آنجایی می‌رسیم که سینما می‌تواند تجسم رویا در مخاطب باشد که از این منظر سینمای ایران نتوانسته ورود جدی داشته باشد و گاهی با ترسیم فضاهای خاصی مانند فضای فیلم «سرخپوست» می‌توان امیدی به این قصه فراموش شده در سینمای ایران داشت.

فیلم «سرخپوست» نیما جاویدی هم بر همین تنوع روایت در ژانر اجتماعی تأکید دارد و به سراغ موضوع نابی رفته که دنیای تازه‌ای را چه به لحاظ روایت و چه به لحاظ تصویر ترسیم می‌کند. همین نمای تازه بر پرده سینما و فروش 2 میلیاردی آن در هفته اول اکران حرف تازه‌ای به اهالی سینما و مخاطبان آن می‌زند و آن اینکه تنها راه جذب مخاطب بر خلاف نظر تجاری‌سازان فعلی سینما کمدی سازی نیست و با بیان حرفهای تازه بر پرده هم می‌توان مخاطب را جذب کرد.

نیما جاویدی زندانی را ترسیم می‌کند که در حال تخریب است و چهره‌ای متروک به خود می‌گیرد؛ این فضا برای روایت فیلم، به نوبه خود منحصر به‌فرد است و داستانی که قرار است در این فضا پیش برود نیاز به چالشها و گره‌های خود را دارد و این چالشها در دو بستر معمایی و ملودرام عاشقانه شکل می‌گیرد.

دقت زیادی در آکساسوار صحنه شده و اصلا خاصیت معماگونه فیلم این دقت را طلب می‌کند تا در کنار این ملودرام عاشقانه معماهای فیلم هم داستان را پیش ببرد اما بر خلاف آنچه در ژانر اجتماعی و موضوع معمایی فیلمهای این‌تیپی مرسوم است نگاه خاص کارگردان به شخصیت‌هاست. شخصیت‌هایی که با شدت مرسوم در این فیلمها نمی‌توان به دو قطب مثبت و منفی تقسیمشان کرد.

تغییر رویکرد در نگاه به کاراکترها

وقتی نگاه فیلم با نگاه هر شخصیت به صورت مجزا موازی می‌شود، جهان مخاطب هم از این تقسیم‌بندی‌های دو قطبی فاصله می‌گیرد و قصه هر شخصیت را از زبان خود آن شخصیت بررسی می‌کند. همین تغییر رویکرد در نگاه به کاراکترهاست  که می‌تواند فضای فیلم را از منظر مخاطب با چرخشهای متعددی مواجه کند و هر بار از دیدگاهی تازه به اشخاص نگاه کند، رئیس زندانی که می‌خواهد ترفیع بگیرد و آینده شغلی‌اش را در خطر می‌بیند، مددکاری که دلسوز است و به فکر نجات مددجو، زندانی بیگناهی که از قانون ناامید است و به دنبال فرار، اما فیلم در جایی اصرار بر بی‌گناهی زندانی را با حضور شخصیتی که شهادتش را پس می‌گیرد پیگیری می‌کند تا در جایی جهت‌گیری خودش را به مخاطب هدایت کند.

تمام داستان در زمان پهلوی روایت می‌شود و این بی‌عدالتی نسبت به زندانی به همان دوران ارباب و رعیتی برمی‌گردد و نحوه برخورد با زندانی‌ها و نحوه ترفیع گرفتن عوامل نطامی به گونه‌ای است که با زمان حال در تناقض است.

وقتی به دنبال نگاه نمادگرایانه به المانهای تصویری و روایی فیلم باشیم هر نکته‌ای را می‌توان به هر موضوعی ربط داد و این دیگر برگرفته از نوع نگاه مخاطب به فیلم است چرا که فضا برای هر رویکردی مناسب است و گستردگی موضوعی فیلم می‌تواند هر تعبیری را به‌دنبال داشته باشد. چوبه‌داری که قرار است توسط یک زندانی ساخته شود، زندانی که قرار است به یک فرودگاه تبدیل شود، موسیقی استفاده شده در فضای زندان و ...

اما در نهایت می‌توان عنوان کرد فیلم «سرخپوست» در کنار سایر فیلمهای ژانر اجتماعی که این روزها بر پرده سینما می‌رود اثبات رویکرد مردم به دیدن این فیلمهاست و اثبات این موضوع که تنها راه و فرمول جذب مخاطب روی آوردن به سخافت و بی‌مایگی نیست.