«پسر»
نویسنده: فلوریان زلر
مترجم: ساناز فلاحفرد
ناشر: قطره؛ چاپ اول ۱۳۹۷
۱۰۸ صفحه، ۱۱۰۰۰ تومان
*****
با نوجوانی که دوران پرتب و تاب عصیان و بلوغ را میگذراند چه باید کرد؟ با پسر ناسازگاری که از همهچیز دلزده است و با هیچ زبانی نمیتوان با او سخن گفت و هرلحظه احتمال آن میرود تا به خودش و دیگران آسیب برساند… خواندن نمایشنامهی درخشان «پسر» نوشتهی فلوریان زلر خواننده را در جایگاه والدین «نیکلا» قرار میدهد و این خاصیت هر اثر ادبی اصیل است که به خوانندهاش فرصت تجربهی چیزهایی را بدهد که جای دیگری نمیتواند به دست بیاورد. تراژدی تکاندهندهی «پسر»، یکی از سهگانهی خانوادگی زلر، نوید ظهور یک نمایشنامهنویس خلاق و ریزبین را میدهد. درامی یکدست و قدرتمند که خواننده را مجذوب فرم درخشان و تعلیقهای کشندهاش میکند.
نمایش فضایی ساده و دستور صحنههایی بیپیرایه دارد. «پییر» که با زن دومش «سوفیا» زندگی میکند، باخبر میشود که پسرش نیکلا که با همسر قبلیاش «آن» زندگی میکند، سه ماه است که مدرسه نرفته است. سوفیا از رفتارهای عجیب نیکلا میگوید و میخواهد تا پییر کاری بکند. پییر که چند سال پیش به خاطر دلبستنش به سوفیا، آن و نیکلا را رها کرده، این درخواست نیکلا را که حالا میخواهد با پدرش زندگی کند با سوفیا در میان میگذارد و سوفیا به ناچار میپذیرد. ورود نیکلا به آپارتمان پییر شروع پریشانی و آشفتگی در روابط پییر و سوفیاست. نیکلا که شخصیتی مرموز، ناسازگار و افسرده دارد، از خودش نارضایتی و ناهنجاری نشان میدهد و برای رهایی از چیزی که از درون آزارش میدهد، دست به خودویرانگری میزند. با چاقو روی دستهایش زخم میاندازد و برای اینکه همچنان دل پدرش را به دست بیاورد، به مدرسه میرود. پییر که سعی میکند اوضاع را مدیریت کند، به هر راهی که میتواند، با نیکلا حرف میزند و به او امید به زندگی میدهد اما پس از سه ماه هنگامی که میفهمد نیکلا به او دروغ گفته و در آن مدت تنها یکبار به مدرسه رفته، اختیارش را از دست میدهد. کسی نمیداند نیکلا چه میخواهد. خواننده هم که ناظر ماجراست نمیتواند از شخصیت و رفتار نیکلا چیزی بفهمد و همین امر او را در زاویهی دید اطرافیان نیکلا قرار میدهد. در حقیقت نیکلا سوژهای است که درام زلر حول محور او شکل گرفته است. گرهی است که همه میکوشند آن را به شکلی باز کنند اما هرچه نمایش پیشتر میرود در مییابیم که مورد نیکلا چیزی فراتر از یک بحران بلوغ ساده است. نیکلا اگرچه هنوز کوچک است اما دچار احساس پوچی بسیار عمیقی است. حسی که از او یک متفکر دلزده از عالم و آدم میسازد و نمیتوان آن را به تمامی در احساس انتقام او از پدرش خلاصه کرد. تلاشهای آن، سوفیا و پییر هنگامی به تمامی شکست میخورد که نیکلا در حمام دست به خودکشی میزند. گره کوری که نیکلاست، با بستریشدنش در آسایشگاه روانی پیچیدهتر میشود و به کلاف سردرگمی تبدیل میشود که بازکردنش جز با تزریق و خوراندن داروهای روانگردان تیمارستان ممکن نیست. داروهایی که تنها تاثیرشان این است که بیمار را آرام و مطیع نگه دارند تا به خودش و دیگران آسیب نرساند. هنگامی که پییر و آن به بیمارستان میروند تا پس از یک هفته با نیکلا ملاقات کنند، میبینند که پسرشان تغییرات اساسی کرده است. او با مهربانی تمام پدر و مادرش را در آغوش میگیرد و میگوید که در این مدت به او شوکی وارد شده که دیدگاهش را نسبت به زندگی تغییر داده و حالا میخواهد به خانه برگردد تا با آنها به خوبی و خوشی زندگی کند. دکتر نیکلا هشدار میدهد که نباید نیکلا را مرخص کنند و باید اجازه بدهند دورهی درمانش تکمیل شود…
نکتهی بسیار درخشان نمایشنامهی پسر، شخصیتپردازی موجز و دقیق آن است. نویسنده با کمترین توضیحات و کوتاهترین دیالوگها شخصیتها را ترسیم کرده است. این دقت و ظرافت به اندازهای است که خواننده احساس میکند حتا میتواند چهرهی بعضی از آنها را به وضوح ببیند. پییر یکی از این شخصیتهاست. مردی سختکوش و خانوادهدوست که در عین حال میتواند به آسانی از خانوادهاش دست بشوید. مردی مدبر و با اراده که در لحظات حساس تحت تاثیر خاطرات و ارتباطات از همگسیختهاش قرار میگیرد و میتواند تا حد جوانکی احساساتی و ضعیف تنزل پیدا کند. آن، زنی که ترک شده و در تنهایی بیرحمانهای زندگی میکند، به خواننده حس یک زن غیر جذاب و شلخته را میدهد که برای تغییر وضعیتش تلاش نمیکند و دربست در اختیار تقدیر است. سوفیا، زن جذابی است که رموز همسرداری را بهتر از آن میداند و آنمایه قساوت دارد که زندگیاش را بر ویرانههای زندگی زن دیگری بسازد. شخصیتپردازی درخشان نمایش، نویسنده را از بسیاری توضیحات و صحنههای اضافه بینیاز کرده است. آنچه که بسیاری از صحنهها باید دربارهی شخصیتها میگفتند، خود شخصیتها با دیالوگها و رفتارهایشان در موقعیتهای خاص نشان میدهند.
فلوریان زلر نمایشنامهنویس جوان فرانسوی، ۳۸ساله است. آثار نبوغآمیز او به زبانهای زیادی ترجمه و اجرا شدهاند. زلر علوم سیاسی خوانده و ابتدا با رمانهایش به شهرت رسید. او در سن ۲۲سالگی نخستین رمان خود به نام «برف مصنوعی» را منتشر کرد که جایزهی بنیاد «انشت» را برایش به همراه آورد. گاردین او را هیجانانگیزترین نمایشنامهنویس قرن حاضر میداند. از نمایشنامههای او تاکنون «پدر»، «مادر»، «یک ساعت آرامش»، «اگه بمیری» و «قبل از پرواز» به ترجمهی ساناز فلاحفرد منتشر شده است.