«پسر دیرآموز من»؛ مهوش کیان‌ارثی؛ نشر دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی او «پسر دیرآموز من» است

مهوش کیان‌ارثی،   3971019049 ۲ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار

با نوشتن این خاطرات تلاش کرده‌ام به خوانندگانم بگویم که اولین قدم برای کمک به فرزند دیرآموز این است که کم‌توانی ذهنی او را بپذیریم. تا این پذیرش اتفاق نیفتد مشکل به قوت خود باقی خواهد ماند.

او «پسر دیرآموز من» است

«پسر دیرآموز من»

نویسنده: مهوش کیان‌ارثی

ناشر: دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی

چاپ اول، 1396

128 صفحه

 

****

 

من مادر یک جوان دیرآموز 33 ساله هستم که خاطرات سال‌ها تلاش برای پیشرفت فرزندم را در کتاب «پسر دیرآموز من» پیش روی خوانندگان گذاشته‌ام؛ خوانندگانی که فردی دیرآموز در بین خانواده خود دارند یا که با این افراد و ویژگی‌های آنها آشنا نیستند. هدف من از نوشتن این خاطرات در وهله اول کمک به مادران و پدرانی است که اگر از آموزش فرزند کم‌توان ذهنی‌شان خسته و افسرده شده‌اند با خواندن یا شنیدن این تجربه‌ها امیدوار شوند و بدانند که اگر توانایی‌‌ها و کم‌توانی‌های فرزندشان را بشناسند و با بهره‌گیری از توانایی‌هایشان، راهکار مناسب برای رفع کم‌توانی‌شان پیدا کنند، حتما موفق خواهند شد.

خاطرات من در این کتاب از اولین سال‌های تولد پسرم که متوجه دیرکرد او در مراحل رشدش شدیم، شروع می‌شود. سعی‌ام این بوده که خواننده با خواندن وقایع زندگی ما، قدم به قدم خود را در کنار یا رودر‌رو با رویدادهایی که ما در این سال‌ها پشت سر گذاشتیم، ببیند.

دیرآموزان مانند افراد سندرم داون پیشینه پزشکی مشخص‌شده‌ای ندارند که بعد از تولد، مادر و پدر با مراجعه به متخصصان به وضعیت فرزندشان آگاه شوند. به همین سبب شناخت جامعه از آنان محدود است، زیرا از نظر ظاهر و فیزیک تفاوتی با دیگر همسالان‌شان ندارند. بنابراین من در وهله بعدی، امید دارم که با فعالیت‌هایم برای معرفی این کتاب و هر چه بیشتر خوانده شدنش، تعداد بیش‌تری از شهروندان عزیز با افراد دیرآموز و ویژگی-های  شخصیتی آنان آشنا شوند. نبود پیشینه پزشکی مشخص باعث شده که دیرآموزان توانایی‌ها و کم‌توانی‌های متفاوتی نسبت به هم داشته باشند. این عامل، کار آموزشی با آنها را در هر زمینه‌ای که نیازمندش باشند، بسیار دشوار و گاهی پیچیده می‌کند. آن‌ها ویژگی‌های شخصیتی مشترکی هم دارند؛ عجول بودن، هیجان زیاد داشتن، صداقت، زودباوری، تمرکز پایین نسبت به سن تقویمی و نیاز به تکرار در آموزش که بدون توجه به این ویژگی-ها، تلاش برای رشد و پیشرفت‌شان به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.  وجود این ویژگی‌ها افراد دیرآموز را در جامعه بسیار آسیب‌پذیر می‌کند.

در «پسر دیرآموز من» برای روشن شدن نیازهای  متفاوت دیرآموزان به وضعیت خاص پسر خودم اشاره کرده‌ام. متخصصان به ما گفتند که سیستم عصبی پسرمان مطابق سن تقویمی او رشد نکرده است. به همین دلیل عضله‌ها و ماهیچه‌‌های او سست، غیرفعال و فاقد عملکرد طبیعی بودند. پسرم نمی‌توانست لپ‌هایش را باد کند، قادر به فوت کردن نبود و نمی‌توانست شعله شمع را خاموش کند. نمی‌توانست آب را با نی بمکد. حتی نمی-توانست زبانش را دور لبانش بچرخاند. او همه این مهارت‌ها را با کمک متخصصان گفتاردرمانی و البته تمرینات مکرر در خانه یاد گرفت.

این سستی و انعطاف‌ناپذیر بودن اعضای بدن پسرم در زمان فراگیری حروف فارسی، مشکل خاصی را برایش به وجود آورد؛ به این شکل که حروفی مثل ب، ت، م و د را با کمی تمرین یاد گرفت ولی نوشتن حروفی مانند ن، ع، ق، ص و ح، یعنی حروفی که نیاز به کشیدن نیم دایره داشتند و انگشت باید با حرکت قوسی آن‌ها را می‌نوشت، برایش بسیار دشوار بود. شیوه‌ای که برای حل این مشکل به نظرم رسید استفاده از کتاب‌های کمک آموزشی نقاشی بود. یعنی این حروف را با گذاشتن نقطه‌چین برایش می‌نوشتم و به او می-گفتم که نقطه‌ها را به ترتیب به هم وصل کند تا انگشتانش حس نیم دایره کشیدن را تجربه کند.

در زمان یادگیری اعداد ما متوجه مشکل عجیبی در پسرمان شدیم. با این توضیح که پسرمان از 1 تا 9 را به نسبت خودش راحت یاد گرفت، ولی رفتن از عدد 9 به 10 را متوجه نمی‌شد و درک نمی‌کرد. شمارش اعداد از 21 تا 29 ، 31 تا 39، 41 تا 49 و ... برایش قابل هضم بود و یاد می‌گرفت اما همچنان رفتن از 19 به 20، 29 به 30، 39 به 40 و ... برایش دشوار بود. من با توجه به حافظه خوب پسرم، ستونی از این اعداد نوشتم و به او دادم تا بخواند و آنها را فقط حفظ کند. به این ترتیب:

19- 20

29- 30

39- 40

و به همین شکل تا 99- 100 نوشتم و با او کار کردم تا این ردیف اعداد را کاملا" حفظ کرد و در شمارش اعداد به کار گرفت.

همچنین از راهکارهایی گفته‌ام که به کمک آنها توانستیم مهارت‌های زندگی از قبیل رفت‌وآمدهای مستقل بیرون از خانه، شمارش پول، تشخیص ساعت با استفاده از ساعت‌های عقربه‌ای و بستن بند کفش را به پسرمان بیاموزیم؛ مهارت‌هایی که سایر بچه‌ها در زندگی روزمره به‌راحتی فرامی‌گیرند بی آن‌که نیاز به برنامه‌‌ریزی آموزشی خاصی از طرف مادر و پدر باشد.

با نوشتن این خاطرات تلاش کرده‌ام به خوانندگانم بگویم که اولین قدم برای کمک به فرزند دیرآموز این است که کم‌توانی ذهنی او را بپذیریم. تا این پذیرش اتفاق نیفتد مشکل به قوت خود باقی خواهد ماند. سپس با  شناخت کامل او، مسیر رشد مناسبی را در پیش بگیریم. باید با آموزش مهارت‌های زندگی به او کاری کنیم که با کمترین وابستگی به ما به خوبی از پس زندگی روزمره‌اش برآید.

دیگر این‌که در کنار کمک به رشد فرزندمان، از تدارک برنامه‌های آرامش‌بخش و شادی‌آور برای کل افراد خانواده غافل نشویم. نباید غرق در حل مشکل بشویم و خودمان و دنیا را فراموش کنیم. به خصوص مادر که وقت بیشتری را با فرزند دیرآموزش بسر می‌برد باید آگاهانه برای کسب آرامش، زمانی را برای خودش در نظر بگیرد و بداند که انرژی مثبت او در خانواده باعث فضایی آرام و شاد خواهد شد.

با کتاب «پسر دیرآموز من»  تلاش کرده‌ام پاکی، مهربانی و صداقتی را که در روح و روان فرزندان دیرآموز ما موج می‌زند از صافی خاطرات زندگی 30 ساله‌مان بگذرانم و نمایان کنم تا شاید ما هم چیزی از آنها یاد بگیریم.

(شماره تلفن نویسنده برای پرسش‌های احتمالی 2436833-0935)