تحلیل جنگ با منطق امروز کار درستی نیست. آن روزها شعار و منطق و گفتمان حاکم این بود که چه بکشیم چه کشته شویم، پیروزیم. این یک شعار ساده نبود. ارگانهای تبلیغی جنگ و نظام این را به عنوان شعار نهضت حسینی تبلیغ میکردند. اصلا فلسفه شهادت همین بود. جوانهای مملکت هم در چارچوب این منطق نفس میکشیدند و با همین نگاه به سوی شهادت میشتافتند. در سرودها و سخنرانیها و وصایا هم به خانواده شهدا و بچههای شهید توصیه میشد که گریه نکنید تا دشمنشاد نشویم.
آن روزها خبری از شکست نبود. ما همیشه پیروز بودیم و مارش نظامی را هم همیشه علامت پیروزی میدانستیم. حتی شکست را هم عدم فتح تعبیر میکردیم. حاج همت را سردار خیبر لقب دادیم و سالهای سال فکر میکردیم که در آن عملیات، پدر عراق را درآوردهایم ولی بعدها فهمیدیم که نه، آنچنان هم پیروز میدان نبودهایم. کلی تلفات دادیم، از جمله چند فرمانده ارشد.
جنگ ناگفتهها و ناشنیدههای زیادی دارد و سوالات زیادی هم میشود دربارهاش پرسید. چه درباره اصل وقوع جنگ و اینکه آیا میشد یا نمیشد مانعش شد؟ چه ادامه جنگ و چه درباره اشتباهات و شکستها. نقد و بررسی اینها هم ایرادی ندارد ولی انصافا سخت است که شرایط آنروز را درست تحلیل کنیم.
طبیعی است که بعد از گذشت سالها با کنارهم گذاشتن اسناد و مدارک خیلی راحت میشود درباره همهچیز قضاوت کرد ولی این قضاوتها و نتایج حاصل از آن، ناشی از شرایط جنگی و بحرانی کشور نیستند. طبعا امروز ایرادات و اشکالات، بیشتر به چشم میآید، ایراداتی که شاید در همان زمان اصلا ایراد نبودند و یا نهایتا یک اختلافنظر بودند.
به نظرم گیر دادن بیش از حد به #محسن_رضایی و متهم کردنش به کشتن جوانان ایرانی، ناجوانمردانه است. حتی اگر او در اظهارنظرهایش مطالبی را بیان کند که با روح و روان آدمها بازی کند. خود محسن رضایی سرباز یک تفکر و گفتمان بود و سعی داشت در چارچوب همان گفتمان خدمت کند. رضایی در زمانی فرمانده نظامی بود که در آن شرایط بسیاری از سیاستمداران و دیپلماتهای ما هم تصور درستی از دنیا و روابط بینالملل نداشتند. حالا منصفانه نیست که بار همه اشتباهات را متوجه او کنیم.
البته قطعا ادبیات و شیوه پرداختن رضایی به خاطرات جنگ، در بروز سوءتفاهمات نقش دارد. یکی از ایرادهای بزرگ او این است که گرفتار فضای مجازی شده و حواسش نیست که ادبیات این دوره با دهه شصت فرق بسیاری دارد. حالا آدمهای مختلفی به سراغ اسناد و خاطرات جنگ میروند (گاهی بدون توجه به شرایط و مقتضیات و گفتمان آن روز) و ایرادات و اشکالات و اشتباهاتی را پیدا و در فضای مجازی منتشر میکنند. طبعا محسن رضایی اگر پاسخ درست و مناسبی برای اینگونه شبهات دارد، باید با همین شیوه جواب بدهد وگرنه فقط به شبهات بیشتر دامن میزند.
#جعفر_شیرعلینیا، یکی از افرادی است که در سالهای اخیر پژوهشهای مختلفی درباره جنگ داشته اما یک ایراد کار او این است که تحلیل جنگ را بیش از حد به دعوای عامیانه و مجازی تبدیل کرده است. شیرعلینیا برای تهیه دایرهالمعارف مصور جنگ، انصافا زحمت زیادی کشیده و کتابش ارزشمند است ولی خود او هم بعد از شهرت، هر از گاهی نکتهای را به عنوان ناگفتههای جنگ منتشر میکند که بیشتر شبیه کارهای ژورنالیستی است. کار ژورنالیستی منطق، ادبیات و تبعات خودش را دارد اما تحلیل جنگ، شبیه تحلیل دعواهای جناحی و سیاسی نیست که نگران تبعاتش نباشیم.
ما حتی اگر منتقد و مخالف جنگ هم باشیم، در نقد عملکرد مسئولان و فرماندهان، باید خیلی چیزها را درنظر بگیریم. مخصوصا خانواده شهدا و نسلهایی که جنگ را ندیده و هیچ تصوری هم از آن ندارند. این دعواهای مجازی چه دستاوردی برای آنها دارد و چه چیزی گیرشان میآید؟ چه ایرادی داشت که آقای شیرعلینیا مثل کتاب خوبش، باز هم اثری پژوهشی ارائه و یا در میزگردی و مصاحبهای با فرماندهان جنگ، این مسایل را بهتر و دقیقتر بررسی میکرد و سپس همه نظرات موافق و مخالف را در اختیار مردم قرار میداد؟
من منکر اشتباهات محسن رضایی مخصوصا در توییتهای اخیرش نیستم ولی انصافا این نگاه صفر و صدی به آدمها آنهم در موضوع جنگ و دفاع مقدس اشتباه است. همین آقای شیرعلینیا در کتاب دایره المعارف جنگ، به جلسات و نظرات مختلف و نیز به زحمات و طرحهای گوناگون محسن رضایی از جمله فتح فاو اشاره کرده. حالا چرا باید جوری ماجراها را تعریف کند که کل شکستها و اشتباهات جنگ، متوجه یک نفر باشد؟ آنهم بدون اشاره به کلیت، حاکمیت، گفتمان و شرایطی که منجر به چنان تصمیمهایی میشد.
اشکال کار این است که ما داریم با منطق و ادبیات امروز درباره جنگ دیروز حرف میزنیم، آنهم در دنیای مجازی، بدون توجه به منطق و ادبیات همان روز و متاسفانه به دلایل مختلف جناحی و سیاسی داریم یکی را قربانی میکنیم. هرچند خود او هم در قربانی شدنش نقش دارد.