تمایز «مشکل مردم» با «مشکل سیستم»

سمانه محمدی، گروه تعاملی الف،   3970810028 ۳ نظر، ۰ در صف انتشار و ۳ تکراری یا غیرقابل انتشار
تمایز «مشکل مردم» با «مشکل سیستم»
از یکی از اساتید که اتفاقا انسان شریفی است درباره موضوع رساله و مقاله مشورت می‌گرفتم و موضوعات مورد علاقه‌م، مانند شفافیت و تعارض منافع، را می‌گفتم امّا وی پیشنهاد می‌کرد که «به فکر حل مشکل باشم و مسائل سیستم فعلی را حل کنم چون برای این پژوهش‌ها «مشتری» وجود دارد و کاربردی هستند.»

پاسخ دادم که «یکی از مهمترین مسائل تعارض منافع است.» گفت «درست است ولی تعارض منافع مشکلی نیست که مردم درکش کنند و حل کردن آن به دردشان نمی‌خورد.» گفتم «اتفاقا یکی از ریشه‌های مشکلات مردم در همین تعارض منافع است. مثلا اگر پرداخت از جیب مردم زیاد است احتمالاً یک دلیلش تعرفه‌گذاری نامناسب است و مشکل ورشکستگی بیمه‌هاست که یکی از ریشه‌های اینها هم در مسئله‌ی تعارض منافع است. افرادی برای منافع خود چنین مشکلاتی را ایجاد کردند. حال اگر مثل طرح تحول سلامت بدون در نظر گرفتن این ریشه‌های پوسیده بخواهیم اقدامات سطحی انجام دهیم هیچ مشکلی حل نخواهد شد. اگر نظام ارجاع، پرونده‌ی الکترونیک سلامت، نظام پرداخت DRG و دیگر اصلاحات نظام سلامت به نتیجه نمی‌رسند یکی از مهمترین ریشه‌هایش در همین تعارض منافع است.»

استاد قبول کرد امّا گفت، «چیزی که وزارت بهداشت و دانشگاه از ما میخواهد این است که مشکلات او را حل کنیم نه مشکلات مردم را! مثلا اگر بیمارستانها مشکلات مالی دارند، مدعی‌اند خدماتی ارائه می‌دهند که جایی تعرفه‌ی آنها محاسبه نشده است. آنها مثلاً از ما میخواهند این موارد را شناسایی کرده و روی صورتحساب بیمارستان بیاوریم! (که احتمالا این‌کار به معنای افزایش پرداخت از جیب مردم یا افزایش مشکل بیمه‌ها است! جالبتر اینکه صورت‌حساب فعلی بیمارستان‌ها شامل تعرفه‌ی مواردی است که دوبار یا حتی چندبار در محاسبه شده‌اند (بنگرید به کتاب «۲۰ سال تعرفه‌گذاری خدمات تشخیصی و درمانی در ایران»). بگذریم!)

نکته‌ی مهم در صحبت این استاد، تمایز «مشکل مردم» با «مشکل سیستم» است که البته اذعان بدان، خود از سر صداقت بود. به راحتی می‌بینید که تقریباً تمام اساتید اگر خیلی دغدغه‌مند بوده و به دنبال حل مشکل  باشند (که عمدتاً نیستند!) به دنبال حل «مشکل سیستم» هستند چرا که تنها با این کار است که ممکن است ارتقاء یابند. مثلاً همانطور که در مورد مثال صورتحساب بیمارستان‌ها دیدید، حل مشکل بیمارستان‌ها (یا پزشکان) در واقع به معنای وخیم‌تر کردن مشکل پرداخت از جیب مردم یا مشکل صندوق‌های بیمه‌ای است! (در همینجا ذکر این نکته حائز اهمیت است که اساتید دانشگاه (یا اساساً وزارت بهداشت یا پزشکان) به راحتی می‌توانند به افزایش تعرفه‌ها یا ایجاد تعرفه‌های جدید اقدام کنند، تقریباً بدون اینکه هیچگونه مزاحمتی از طرف بیمه‌ها! در واقع بیمه (یا حتی دولت بعنوانِ نماینده‌ی مردم) باید روبروی این زیاده‌خواهی‌ها بایستد در صورتی‌که در عمل، بیمه‌ها (یا بطور کلّی دولت)، جز توسط همان گروه پزشکان کنترل نمی‌شود و در عمل تنها نماینده‌ی این گروه هستند نه نماینده‌ی مردم. در چنین اوضاعی تقریباً این گروه از پزشکان، دانش‌آموختگان مدیریت و اقتصاد را برده‌ی خود می‌خواهند تا این دانش‌آموختگان مشکلات آنها را حل کنند (نه مشکلات مردم را) یا با یک آدرس سر راست، آنها می‌خواهند دانش‌آموختگان مدیریت و اقتصاد، سود، درآمد یا منافع این گروه را با هر روشی که بلد هستند تضمین کنند. حال چه کسی مسئول است منافع مردم (و به خصوص مستضعفین) را تضمین کند؟

البته راه ترقی دانش‌آموختگان این رشته‌ها در این سیستم نیز همین است. در واقع تنها راه تضمین‌شده‌ی پیشرفت، آویزان شدن این دانش‌آموختگان به نهادهای قدرت و ثروت کنونی است. آنها چرا باید حامی منافع «مردم» باشند؟ مگر از این طریق چه چیزی عایدشان می‌شود؟ و این داستان، تنها در نظام سلامت  نیست بلکه در دیگر حوزه‌ها نیز تقریبا وضعیت به همین منوال است. امّا بنده با صحبت‌های استاد مذکور بیشتر ترغیب شدم که به همان موضوع تعارض منافع بپردازم. همانطور که او سخن می‌گفت با خود می‌اندیشیدم مگر بنده در این حوزه وارد شدم تا مشکلات آقایان را حل کنم؟ اگر می‌خواستم برده و بنده‌ی آقایان باشم که در همان رشته‌های پزشکی و بالینی ادامه می‌دادم. حالا هم تا جایی که به بن بست نرسیده‌ام، می‌خواهم پیگیر مشکلات مردم و خار چشم آقایان باشم! الحمدلله آنقدر موقعیت جایگزین برای خود و آنقدر توانایی در خود می‌بینم که اگر روزی در این نظام سلامت به بن بست رسیدم، به راحتی می‌روم. بازار هست، طراحی UI/UX هست، موقعیت‌های خارج از کشور هست، یا حتی اگر هیچ نشد، زراعت هست! اصلاً خدا هست. آخر گلیم خودم را از آب بیرون می‌کشم. نوکریِ آقایان باشد برای همان بی‌عرضه‌ها و زالوهایی که فقط باید از جایی آویزان باشند تا زنده بمانند.