به بهانه‌ی سالمرگ احمد فردید ذکرِ جمیلِ ننوشتن

امیر پاک‌نژاد،   3970524083 ۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲ تکراری یا غیرقابل انتشار

اگر بخواهیم فهرستی از جنجال‌برانگیزترین‌ متفکران ایرانی در صد سال اخیر تهیه کنیم قطعاً نام احمد فردید (۱۲۸۹-۱۳۷۳) در اوایل این فهرست خواهد آمد. این انتخاب زمانی شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد که بدانیم حجم نوشته‌های منتشرشده‌ی او از تعداد انگشتان دو دست بیشتر نیست؛ پس این جنجال‌ها از کجا می‌آید؟

ذکرِ جمیلِ ننوشتن

واقعیت این است که آنچه نام فردید را در اذهان همواره با چالش و مشکل و مسئله همراه ساخته، هر چیزی هست جز نوشته‌های او. فردید چرا اهمیت داشته و هنوز هم دارد؟ 

 

۱- فردید از نوشتن هراس داشت. این را البته اطرافیان او می‌گویند اما او خود همیشه، نوشتن را موعود به وعده‌ی "فردا" می‌کرد: نوشتن آثار حجیم و مفصلی که البته هیچ‌گاه نوشته نشدند. در غیاب مکتوبات فردید دشمنان قسم‌خورده‌ی او و مریدان سینه‌چاکش اجباراً به اظهارنظرهای وی در کلاس‌های درس و جلسات هفتگی‌اش ارجاع داده‌اند و واضح است که ارجاع به شفاهیات -بجای مکتوبات- تا چه حد می‌تواند ناقص، متغیر و سليقه‌ای باشد. 

۲- بیان فردید سرشار از ادبیات‌زدگی است. فلسفه قرار است از مسائل کلان هستی پرده بردارد و وجود عالم را تفهیم کند. اگر فیلسوفی برای توضیح این مسئله‌ها مدام از عبارات و اصطلاحات عارفانه-شاعرانه استفاده ببرد آنچه حاصل می‌شود حجاب در حجاب است و این مهم‌ترین ویژگی اظهارنظرهای فردید است. طُرفه اینکه جهان‌بینی فردید شدیداً متأثر از دو متفکر پیچیده‌گو و دیریاب بوده‌ است؛ یکی از اندلس و دیگری از آلمان: ابن‌عربى و هايدگر. 

٣- زمانه‌ی شکل‌گیری نظام اندیشه‌ی فردید زمانه‌ی خاصی است. نوجوانی و جوانی فردید در روزگارانی گذشت که اندیشه‌های عصر مشروطه هنوز بروز و ظهور داشت؛ همان نهضت مشروطه که یک سویه‌ی مطلقاً غربی داشت (با طرح مفاهیمی نظیر قانون، آزادی و...) و یک روی بومی که قرار بود مفاهیم غربی وارداتی را با اساس و اصول اسلام منطبق و همگون سازد.

اندیشه‌های فردید در این بستر تاریخی-اجتماعی شکل گرفت و طبیعی بود که تلاش‌های فکری او معطوف به تحليل و نقد بنیان‌های نظری این مفاهیم باشد (این تلاش‌ها نهایتاً منجر به طرح مسئله غرب‌زدگی شد.) فردید متعلق به یک جامعه "اسلامی" بود اما فلسفه می‌خواند که سرچشمه در "غرب" داشت. ریشه‌های توجه و تأکید توأمان بر ابن‌عربی و هایدگر را نیز باید در این امر جست. درآمیختن مفاهیم فلسفی با اشعار کهن فارسی نیز شاید مؤید همین مطلب در آموزه‌های فردید باشد(بند دوم همین یادداشت)

۴- فردید صراحت داشت و اهل نزاع بود. آنچه از کلاس‌های درس او نقل‌شده متضمن این نکته است که صراحت فردید گه‌گاه به هتاکی و خروج از چارچوب ادب و انصاف هم کشیده می‌شد. قطع ارتباط او و آل احمد نیز گويا به همین خاطر بود. نزاع‌های فکری شدید در تاریخ فلسفه ایران البته نادر نیست اما در مورد فردید شاید حاکی از اعتمادبه‌نفس شگفت او باشد؛ اعتماد به نفسی که هاله قدسی او را در ذهن و نظر مریدانش فربه‌تر می‌ساخت.

از مهم‌ترین نزاع‌های فکری او باید به اختلاف نظرش با عبدالکریم سروش اشاره کرد. دعوایی که بر سر هایدگر و پوپر بود: فردید با سنگ هایدگر سر می‌شکست و سروش سنگ پوپر را به سینه می‌زد. این یکی می‌گفت هایدگر فاشیست است و آن یکی اصرار داشت ثابت کند پوپر فراماسون است. این اختلاف ‌نظر زمانی اهمیت بیشتری می‌یابد که در نظر بياوريم طرف دیگر دعوا (سروش) خود چقدر مسئله‌ساز بوده و از لباسی به لباس دیگر در تعقیب و گریز. 

۵- فردید در حلقه‌ی محاصره "مریدان" خود بود. از واژه شاگردان تعمداً استفاده نشده است چرا كه بنا بر نقل‌قول‌ها كيفيت كلاس‌های فردید، پیچیدگی و پراکندگی کلام او و عتاب و خشمش نسبت به بسیاری از افراد که نامشان به میان می‌آمد منجر به فرو رفتن شنوندگان در بحر حیرت می‌شد و بدین ترتیب کم‌تر فرصتی برای بحث و تبادل‌نظر فراهم می‌آمد. وجه کاریزماتیک شخصیت فردید -که بیشتر حاصل بیان او بود تا تفکراتش- کار را به‌جایی رساند که یکی از همین مریدان در رثای فردید برای توصیف او از عبارت "سيدنا الاستاد" استفاده كند! 

 برخی از اين مريدان سينه‌چاک بعدتر به منتقدان جدی او تبدیل شدند و برخی نیز از چهره‌های مهم فرهنگی عصر ما هستند. به هر ترتیب از حلقه مریدان فردید تحت عنوان "فردیدیون" ياد می‌شود و جلسات فلسفی‌ای که با حضور او برگزار می‌شد "فرديديه" نام گرفت. اين دو اصطلاح بيش از آنكه يادآور مجموعه‌ی مشخصی از شاگردان و یا عنوان جلسات منظم فکری-فلسفی باشد،نام نحله‌های فکری دوره‌های متقدم اسلامی را به ذهن متبادر می‌سازد. 

۶- فردید از نوشتن هراس داشت. برای فهم و تحلیل خط تطور و تحول اندیشه‌های یک متفکر (در اینجا: احمد فردید) در نظر گرفتن یک عامل می‌تواند از اعتبار تحلیل بکاهد اما تأکید بر یک عامل طبیعی است. حالا ‌که تقریباً ربع قرن از مرگ فردید گذشته است، با نگاهی گذرا به هر آنچه درباره اوست آنچه آشکار می‌شود هنوز وجه اسطوره‌ای و غبارآلود زندگی شخصی و ساحت اندیشه‌ی اوست.

فردید در نظر دوستدارانش كماكان تندیس دانایی و ستيز بر سر حق است و در چشم دشمنانش جرثومه پلیدی و زشتی را می‌ماند. برای نسل جست‌‌‌و‌جوگر امروز چیزی که بیشترین مدد را به فهم درست و بی‌غرض منظومه فکری احمد فردید می‌رساند و قضاوت درباره‌ی وی را به سطح "مرده باد، زنده‌باد" تقلیل نمی‌داد، نوشته‌های او بود که دریغا نانوشته باقی ماند. فردید از نوشتن گریخت شاید به این دلیل که از نقدهای جدی "فردا" می‌هراسید -نقدهایی که صرفاً معطوف به ويژگی‌های شخصیتی‌‌ او نباشد- و به این ترتیب خود را تبدیل به فیلسوف “پس‌فردا" كرد تا شاید در آن روز از عمق گرداب ناخوانی‌ها و بدخوانی‌ها پیرامون جهان‌بینی او ذره‌ای کم شود؛ البته اگر اين گرداب عميق‌تر از "امروز" نباشد.