بی‌ریا کوشا مردا که دکتر احمدی بود

احمد جلالی، سفیر در یونسکو،   3970321110 ۵ نظر، ۰ در صف انتشار و ۷ تکراری یا غیرقابل انتشار
بی‌ریا کوشا مردا که دکتر احمدی بود

خبر غیر منتظره بود. استادی وارسته و خدوم، دوست و برادری بزرگتر، و مشاوری غمخوار و خیرخواه را از دست دادیم؛ دکتر احمد احمدی را. غرض از این نوشته کوتاه، شرح خدمات و زحمات او نیست بلکه عرض احترام و ادای دینی است از برای حق صحبت سالها. بی ریا مردی بود او. بی ریا نوشته ای بادا این:

****

هم عالم دین بود و هم استاد دانشگاه و هم صاحب سمت های ممتاز در نهادهای شاخص در حکومت اما نهایتا همان روحانی مرد پاک طینت و پاک دست و متواضع ملایری باقی ماند که درد مردم داشت و دین را دستمایه خدمت می دانست. استادی شریف و ایران دوست که با همه وجود به امر آموزش و اصلاح رفتارها و کارها در جامعه در حد توان اهتمام ورزید.

اگر بخواهم از زبان روایات معصومین (ع) استفاده کنم، همان توصیف مجمل اما جامع و فاخری را بر می گزینم که حضرت علی (ع) در وصف یکی از یارانش فرمود: وَاَنْتَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ فَلَقَدْ کُنْتَ خَفِیفَ الْمَوونَهِ کَثِیرَ الْمَعُونَه. خدا تو را رحمت کند که هزینه تو برای جامعه کم بود اما فایده ات بسیار. دکتر احمدی هرگز باری بر دوش خلق خدا نبود اما بارهای بسیار را به قصد خدمت به خلق و قربت به خالق بر دوش کشید. باربرداری بردبار. یَرْحَمُکَ اللَّهُ.

این شخصیت بزرگوار و خوش محضر را در سالهای نیمه اول دهه پنجاه در قم شناختم. چه شبها که در منزلش در قم، میهمان این میزبان گشاده روی و فهیم بودم. از قضا، علامه طباطبائی را اولین بار در جلسه ای در شب جمعه ای در منزل ایشان زیارت کردم. او شیفته علامه بود. بنده در حد اصحاب آن محفل شبهای جمعه با حضرت علامه نبودم ولی در معیت استادم شهید مطهری آن توفیق دست داده بود. رسم آن جلسات در آن ایام که علامه توان جسمی گذشته را نداشت این بود که ایشان حدیثی یا نکته ای را مطرح می فرمود و به آن می پرداخت و وقتی خسته می شد جلسه را ترک می کرد و فضلای حاضر بحث را ادامه می دادند. آن شب، پس از رفتن حضرت علامه، بنده هم به رسم شور و حال و بی باکی ایام جوانی - که البته مطلوب استاد مطهری هم بود -  مباحثی چالشی را با بعضی فضلای حاضر در میان نهادم و به اندازه توان خود با آنان در پیچیدم، و  دکتر احمدی هم با خوشروئی و تواضع پذیرای آن روحیه و علائق چالشی بود. این رویه و رویکرد همچنان در ایشان تا به آخر ادامه یافت. در سالهای دانشجوئی ام در فوق لیسانس فلسفه در دانشگاه تهران در خدمتشان شاگردی کردم. در سالهای بعد، بسیار اتفاق افتاد که وقتی به قم می رفتم، شب را در منزلشان می ماندم و ساعتها با این مرد خوش قلب و پرحوصله به بحث می گذشت و بهره ها می رسید. حیف که در این سالها، کارم در غربت از این توفیق کاست. دلم برای آن روزها و آن حال و هوا بسیار تنگ است. امروز دیگر نه فقط آن روزها که خود دکتر احمدی هم رفته است. این قافله عمر عجب می گذرد!

او در آموختن بسیار زحمتکش و با پشتکار و مقاوم بود. یک روحانی عیالوار و فعال در قم که برای امرار معاش هم کار می کرد، توانست دوره های دانشگاهی را نیز تا دکتری طی کند، و در کنار تسلط بر ادبیات عرب، زبان انگلیسی و آلمانی را هم به خوبی چنان بیاموزد که بتواند متون انگلیسی فلسفی را درس بدهد، یا به این زبان متن جدی بنویسد، یا متون فلسفی را به آلمانی بخواند و ترجمه کند و در این میان با زبان فرانسه هم آشنا شود. کسب این توانائی ها در موقعیت زندگی و امکانات کسی مانند او آسان نیست و پشتکاری فوق العاده می خواهد. ناگفته نماند که سابقه انس و ممارست و علاقه اش به ادبیات فارسی و متون کلاسیک ما بخصوص شاهنامه فردوسی به دوران نوجوانی اش باز می گشت. نه فقط در آموختن که در آموزگاری و شاگرد پروری هم بسیار صبور و با انرژی و متعهد بود. اما از همه اینها مهم تر و دشوارتر اینکه از دورویی و تملق و تظاهر و دنیاطلبی به دور بود. با آنکه هم موقعیت دانشگاهی و هم مناصب حکومتی داشت ، از جهت مردم داری و رسیدن به درد و داد مردم همچنان در زی یک روحانی ساده و بی غل و غش باقی ماند. تکبر در وجودش راهی نداشت و زرق و برق‌های محیط‌ در او تاثیری نگذاشت. من که سالها او را می شناختم از او حتی ترک اولای اخلاقی ندیدم. انسان بود و به کرامت انسان باور داشت. محک خلوص او همان تجربه زندگی اش بود:

در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک

این احوال و اوصاف که عرض کردم فقط گفتنش آسان است. اما بنده به رسم تعارفات عرض نکردم. او واقعا اینطور بود. و چه کمند اینان!

می دانم که همه معاشرین دکتر احمدی با من هم  داستانند که از شیرینی های محضر او، عبرت ها و حکمت هائی بود که در قالب امثال و حکم یا حکایاتی از خطه با صفای ملایر به تناسب بحث عنوان می کرد که معمولا با این جمله آغاز می شد: در ملایر ما . . . . !

فقدان این دانشمند پاک و خدوم را به خانواده محترم و همکاران و دوستان و شاگردان ایشان، و مردم خوب ملایر، از صمیم دل تسلیت عرض می کنم و به راستی خود را در اندوه آنان شریک می دانم. یادش همواره زنده و گرامی باد.

صبح شنبه 19/3/1397، یونسکو، پاریس