«او»؛ محمد کلباسی؛ چشمه سینیِ خاطرات: تنهایی و مواجهه با مرگ

کاوه شایسته،   3961209107

محمد کلباسی در «او» گویی سینیِ بزرگی برابرمان گرفته است وُ خاطراتی آکنده از اندوه تعارف‌مان می‌کند. خاطراتی سرشار از بن‌مایه‌هایی تنهایی و انزوا که گاه برای مخاطب آشنا به نظر می‌آید.

سینیِ خاطرات: تنهایی و مواجهه با مرگ

«او»

نویسنده: محمد کلباسی

ناشر: چشمه؛ چاپ اول 1396

144 صفحه؛ 13000 تومان

 *****

به تازگی مجموعه داستانی از نویسنده‌ی بنام معاصر، محمد کلباسی منتشر شده است؛ نویسنده‌ای که در آخرین سال‌های دهه‌ی پنجاه شمسی با مجموعه داستان «سرباز کوچک» درخشید. اگر با جریان ادبی موسوم به جُنگ اصفهان آشنا باشید حتما می‌دانید محمد کلباسی یکی از نویسندگان شناخته شده‌ی این جریان در کنار چهره‌های مشهور ادبی نظیر هوشنگ گلشیری، ابوالحسن نجفی، محمد حقوقی، جلیل دوستخواه و ... است. داستان «اسکلت‌های بلور آجین» از مجموعه داستان «مثل سایه، مثل آب» کلباسیT در میان تک داستان‌های برگزیده‌ی دوره‌ی دوم جایزه گلشیری با عنوان نقش 80 منتشر شد.

معمولا محمد کلباسی (1322) را به عنوان نویسنده‌ی داستان‌های کوتاه می‎‌شناسیم؛ داستان‌نویسی که داستان‌های کوتاهش در آنتولوژی آثار کوتاهِ معاصر جایگاه مشخصی دارد.

آخرین اثر محمد کلباسی نام غریبی دارد: «او». جالب است که در اولین مواجهه با متن کتاب شکلی از تاویل ِ این نام عجیب برای خواننده آشکار می‌شود. در پیشانی نوشت «او» چنین می‌خوانیم: «با یاد شادروان مادرم که همیشه با من است. مادری که از این جهان چیزی جز ستم، مشقت و رنج نصیب او نشد. م.ک، مرداد 95» شکل طبیعی و بیان‌ِ معمول چنین جمله‌ای بی‌شک چنین نخواهد بود. بی‌شک ضمیر «او» در این جمله نقشی تاکیدی و حتی نمایشی- نمادین دارد. او خود را نمایش می‌دهد تا مخاطب به معناهای دیگر و متفاوت آن نیز بیندیشد. طبیعی است که جای این «او» می‌باید یک حرف ساده قرار می‌گرفت، یعنی «ش». این جمله را در دکلاماسیون طبیعی کلام چنین می‌نویسیم: « مادری که از این جهان چیزی جز ستم، مشقت و رنج نصیبش نشد.»

اما این پیشانی نوشت مقدمه‌ای است از یادمان/یادواره‌ی محمد کلباسی که در به نوعی در تمامی داستان‌های مجموعه نمود پیدا می‌کند. «او» شامل 10 داستان کوتاه است و یک یادداشت درباره‌ی برخی از نکات داستان‌های حاضر. این داستان‌ها عبارتند از: «شولای خاک»، «ماهنامه‌ی دقایق»، «ایستگاه پایانی»، «او»، «نوروز آقای اسدی»، «خون طاووس»، «بعد از ظهر آقای کمالی»، «در سایه سار غروب»، «رجل مشروطه» و «دلالان هزارپا».

محمد کلباسی در «او» گویی سینیِ بزرگی برابرمان گرفته است وُ خاطراتی آکنده از اندوه تعارف‌مان می‌کند. خاطراتی سرشار از بن‌مایه‌هایی تنهایی و انزوا که گاه برای مخاطب آشنا به نظر می‌آید. از سوی دیگر خرده‌روایت‌هایی که کلباسی در این کتاب از مرگ برای ما روایت می‌کند، خط ارتباطی دیگری است با حافظه تاریخی مخاطب، چرا که در بسیاری از این موارد داستان‌های کلباسی یادواره‌ای است از شخصیت‌های بنام ادب معاصر. برای نمونه در داستان اول روایتی از تنهایی فردی می‌خوانیم که می‌خواهد بر سر تشییع جنازه احمد شاملو حاضر شود. روزی پر از تنهایی که گویی در همه جا گرد مرگ پاشیده‌اند. راوی با موتورسیکلت زهوار دررفته‌ای به امام زاده طاهر کرج، محل دفن شاملو رفته است؛ جایی که بزرگان بسیاری از شاعر و داستان‌نویس و جامعه‌شناس گرفته تا منتقد و مترجم و موسیقیدان و بازیگر مدفون‌اند. راوی داستان نخست این مجموعه؛ «شولای خاک» بر سر مزار هوشنگ گشلیری اندکی درنگ می‌کند و می‌نویسد: «گل دیار قلم: هوشنگ گشلیری». در سراسر داستان، کلماتِ شاعر در درون او می‌پیچد؛ انگار راوی هنوز باور نکرده است که شاعر نمرده است،  یا به عبارت دیگر او هرگز باور نخواهد کرد که شاعر و کلمات شعرهای او از بین می‌روند.  

نمونه‌ی دیگر، هفتمین داستان این مجموعه «بعد از شهر آقای کمالی» است که شکل دیگری از این یاد آوردن است، این بار با مترجم و پژوهشگر برجسته‌ی معاصر، ابوالحسن نجفی؛ داستانی که کلباسی از آن به عنوانی یادی از «دوست از دست رفته‌ی فاضل» یاد می‌کند.

اما رنگ و رویِ حقیقت در داستان‌های این مجموعه در فرجام کار بنا به حواشی به وجود آمده چندان خوشایند کلباسی نیفتاده است. محمد کلباسی در تحشیه‌ی آخرِ کتاب درباره‌ی داستان «نوروز آقای اسدی» می‌نویسد: «پس از نشر داستان نوروز آقای اسدی در نشریه‌ای در اصفهان (بهار 1386) برخی زمزمه‌ها و پچ‌پچه‌ها، پسله، آشکارا و سپس رودروی نویسنده شنیده شد که بعله... فلان شخصیت داستان کیست و بهمان شخصیت که؟ و مخرده روایت‌های داستان به کدام واقعیت بازمی‌گردد. این قبیل سخنان تا آن‌جا ادامه یافت و گسترده شد که نه تنها نویسنده را از نسر داستان پشیمان کرد، بلکه مستقیما کار دانشگاهی او را، پس از بیست و پنج سال کار علمی تمام وقت، هدف قرار داد.» کلباسی با لحنی عصبی می‌گوید: «ملاحظه می‌کنید نوشتن داستانی واقع‌گرایانه و نشر آن معادل پذیرش چه مصایبی است و گاه حتا یک داستان کوتاه اجتماعی می‌تواند وظیفه و کاری را که در طول دهه‌ها تمام استعداد، عشق و همتت را به پای آن ریخته‌ای، یک شبه، نیست و نابود کند.»

 مجموعه داستان‌  «او» سیری است در تاریخ معاصر ایران. راویان داستان‌ها، راویانی آشنا هستند با اندوهی مانوس و ملموس. کلباسی در «او» شکلی از نگارش اتوبیگرافیک را تجربه کرده است با چاشنی جعل و تخیل که به این داستان‌ها پویایی مشخصی بخشیده است. «او» روایت‌هایی است از زمانی نه چندان دور که دارد فراموش می‌شود.