"پناه میبریم به خدا از بستن دهان منتقد" ولی فقط نزدیک انتخابات

سجاد خادم، گروه تعاملی،   3960914073 ۲ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲ تکراری یا غیرقابل انتشار
"پناه میبریم به خدا از بستن دهان منتقد" ولی فقط نزدیک انتخابات

16 آذر سال قبل آقای رئیس جمهور به مناسبت روز دانشجو رفتند دانشگاه تهران. در این مراسم نمایندگان تشکل‌ها و انجمن‌های منتقد هم مجال پیدا کردند نقدهای خود را بی واسطه بیان کنند. هرچند این نقد ها تا مدت ها در رسانه‌ها اجازه انعکاس نیافت و کمی خاطر مبارک آقای روحانی را مکدر کرد. و هرچند هیچگاه ایشان به سوال های بحق دانشجوها اعتنا نکرد و به هیچ کدامشان پاسخ نداد. اما نفس وجود چنین فضایی برای بیان بی واسطه نقدها جای شکر داشت و غنیمتی بود.

اما امسال در عین ناباوری آقای روحانی ترجیح داد مراسم 16 آذر را با کمترین حاشیه ممکن برگزار کند. آش امنیتی کردن فضای دانشگاه و سد باب روی منتقدان توسط تیم آقای روحانی آنقدر شور بود که رسانه های حامی ایشان نیز مجبور شدند به این اقدام ایشان اعتراض کنند. با کنار هم گذاشتن مراسم روز دانشجوی امسال و سال قبل. تنها یک دلیل محتمل برای این تغییر فاحش می تواند فرض کرد و آن قرابت زمانی مراسم روز دانشجوی سال قبل با ایام "انتخابات" است و بس.

براستی این چه وضع مسخره ایست؟ چه مشی مشمئز کننده ایست که در فضای سیاسی کشور جا افتاده؟ هر دو سال یکبار، درست زمانی که بوی انتخابات به مشام می‌رسد، برای دانشجو شان قائل می شوند و تریبون دستش می دهند که هر چه دل تنگش می‌خواهد بگوید، اما بعد انتخابات می گویند "هیس دانشجو فریاد نمی زند!".

دم انتخابات که می شود خودشان و خدم و حشم هایشان یکهو مردمی می شوند و یادشان می‌افتد که در شهر مناطق دو رقمی و فقیر نشین هم وجود دارد. در کشور شهرستانی هم هست. دم مساجد بنر دیدار مردمی می زنند به یمن تشریف فرماییشان. شانه هایشان را دم انتخابات در اختیار کارگر دل شکسته‌ و مصیب زده‌ی معدن می گذارند تا سر رویش بگذارد و خودش را خالی کند. بعد از انتخابات اما، کوچ می کنند به همان خیابان های شیب دار بالای شهر و می‌روند به خواب زمستانی تا انتخاباتی دیگر و احتیاجی دیگر به ملت. گاهی هم که جبراً به دیاری سفر می کنند چند لایه گارد حفاظتی و بادیگار می‌گمارند دور و برشان که مبادا خدایی نکرده صدایی و نوایی برسد به گوش مبارک حضرتشان و خاطرشان مکدر شود. تنها گاهی لطف می کنند و از پشت شیشه دودی برای خلق الله دست تکان می دهند. البته اگر اصرار کنید، با کفش می آیند منزلتان، اما چون فرصت ندارند، نشیمن خویش بر زمین خانه چادری تان نمی گذارند!

به کاسب فلک زده ی پلاسکو خرمن خرمن وعده و وعید می دهند. مسابقه می گذارند برای عکس یادگاری با آوارهای بخت کسبه. بعد خَر مرادشان که از پل انتخابات گذشت این کسبه و معدنچی و دانشجو و سپرده گذار فلک زده است که باید به هزار در بزند که شاید جمال همایونی آقایان را زیارت کنند و عرض نیازی کنند.

مع الاسف این روحیه‌ی اشرافی و رفتار تفرعنانه‌ی در حال شیوع، اختصاص به یک جناح و یک قوه ندارد و دارد به سرعت به خرده مجموعه های دستگاه های حاکمیتی هم تسری پیدا می کند.

شور بختانه اینکه آنانکه باید این دیوانسالاری بیمار را تیمار کنند، دارند بیشترین ماهی را ازین آب گل آلود می گیرند و کیفورند از وضع موجود. پس نه به اصولشان و نه به تدبیرشان نباید امید بست.

به نظر می رسد تنها راه گذر ازین گرفتاری، که می رود گل بگیرد دهان منتقد دلسوز و دلشکسته را در فصول غیر انتخابات، این است که رسانه های مستقل از انجماد اشخاص و احزاب برون آیند و زیپ های سه گانه را محکم ببندند و با آگاهی بخشی و شفاف سازی و ایجاد مطالبه، عرصه‌ی سوءاستفاده از نیاز مردم را تنگ کنند. نگذارند شعور مردم بیش ازین به بازی گرفته شود. امید که معدود خواص سلیم النفس باقی مانده در ارکان مختلف نظام درک کنند چه بارگران و وظیفه‌ی سرنوشت سازی بر روی دوششان است.