مشت کوبیدن بر هوا !

محسن سلگی، گروه سیاسی الف،   4041003080 ۲۱ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱۲ تکراری یا غیرقابل انتشار

سلطنت‌طلبان، چه بخواهند و چه نخواهند، به سود جمهوری اسلامی عمل می‌کنند؛ نه به این سبب که ناتوان‌اند _ هرچند هستند _ بلکه از آن رو که صورت‌بندیِ دشمنی‌شان، دقیقاً همان زمینی است که جمهوری اسلامی در آن زاده شده، رشد کرده و پیروز مانده است.

منطق آنان، منطق «یا با ما یا با آنها» است؛ دوگانه‌ای ساده‌انگارانه که نه پیچیدگی جامعه ایران را می‌فهمد و نه منطق انقلاب اسلامی را. 

در‌حالی‌که جمهوری اسلامی دقیقاً در بستر فروپاشی برخی دوگانه‌ها متولد شده است؛ یعنی در لحظه تولد، هم سلطنت، هم استعمار؛ هم گذشته بزک‌شده و نیز آینده تحمیلی را طرد و مورد وازنش قرار داد. مطابق این پیشینه و ذات، هر جریانی که دوباره جامعه را به این دوقطبی تقلیل دهد، در واقع دارد میدان معنایی انقلاب را بازسازی می‌کند.

برای ایضاح و توضیح بیشتر باید گفت، سلطنت‌طلبان از «عظمت» سخن می‌گویند، اما عظمت را در نمادها و نشانه‌هایی جست‌وجو می‌کنند که جمهوری اسلامی در آن‌ها نه‌تنها رقیب، بلکه صاحب امتیاز تاریخی است؛ نمادهایی از قبیل استقلال، اقتدار، هویت، مقاومت، و پیوند با حافظه عمیق ایرانی_اسلامی. به این‌سان آنان ناچارند روی زمین بازی‌ای قدم بگذارند که قواعدش را انقلاب اسلامی نوشته است؛ و در این زمین، سلطنت‌طلبی همواره نسخه‌ای تقلیدی، کم‌جان و بی‌ریشه باقی می‌ماند.

نکته مهم‌تر آن است که اکثریت مخالفان وضع موجود در ایران، آگاهانه به سمت سلطنت‌طلبی نمی‌روند. این امتناع، تصادفی نیست؛ بلکه محصول تجربه تاریخی است. جامعه ایران می‌داند که سلطنت، حتی اگر با زبان مدرن، رسانه‌های جهانی و بسته‌بندی حقوق بشری عرضه شود، در بنیاد خود نوعی بازگشت است؛ بازگشت به نظمی که پیش‌تر داوری شده و شکست خورده است. این حافظه، یکی از سرمایه‌های راهبردی جمهوری اسلامی است.

در تاریخ، لحظاتی وجود دارد که مردم نه گذشته را انتخاب می‌کنند و نه آینده تحمیلی را. انقلاب هائیتی در ۱۷۹۱ میلادی نمونه ای از این لحظات است؛ نمونه‌ای که طی آن، مردم، هم استعمارگران فرانسویِ مدعی توسعه و رفاه (آینده) را پس زدند و هم اربابان فئودالِ سابق (گذشته) را. آنان در خلأ ایستادند؛ خلأیی که خود، امکان یک نظم تازه بود. جمهوری اسلامی، در مقیاسی عمیق‌تر و تمدنی‌تر، همین منطق را محقق کرد.

انقلاب اسلامی ۵۷، نه اصلاح سلطنت بود و نه نسخه بومی مدرنیته غربی. یک گسست واقعی بود؛ گسستی که هم گذشته را کنار زد و هم آینده تحمیلی را. همین ایستادن در «میان»، یا دقیق‌تر بگوییم در «خلأ مولد»، راز بقا و ارتقای آن است. به این سبب است که هیچ پروژه‌ای که از بیرون این منطق بیاید، توان غلبه بر آن را ندارد.

نه پروژه غرب‌گرای استعمارزده _چه در قالب جمهوری‌خواهی سطحی داخلی و چه در شکل اصلاح‌طلبی رادیکالِ دلبسته بیرون _ و نه پروژه سلطنت‌طلبی که خود شاخه‌ای از همان غرب‌گرایی استعماری است، هیچ‌کدام قادر به ایستادن در برابر جمهوری اسلامی نیستند. این پروژه‌ها، همگی با مفاهیم کلاسیکِ سقوط، فروپاشی، فشار اقتصادی و تسلیم سیاسی می‌اندیشند؛ حال آنکه جمهوری اسلامی اساساً با این منطق‌ها تعریف نشده است.

مبارزه با جمهوری اسلامی، بیش از آنکه شبیه جنگ با یک دولت باشد، شبیه تقلا علیه یک «خلأ فعال» است؛ پدیده‌ای که  فراتر از یک ساختار سیاسی و ایدئولوژی بوده و نوعی حضور تاریخی_معنایی و هستی‌شناسانه و یگانه با خاک و آسمان ایران است.

 برای تقریب به ذهن باید گفت این مبارزه، مانند مشت‌زدن به هوا یا آب است. یعنی انرژی مصرف می‌شود، هیاهو ایجاد می‌شود، اما چیزی فرو نمی‌ریزد. این همان چیزی است که دشمنان انقلاب اسلامی هنوز درک نکرده‌اند.

پی‌نوشت
۱.
در این تحلیل، از سر اتمام حجت، فرض را بر قوت فکری و سازمانی سلطنت‌طلبان و غرب‌گرایان گذاشتم؛ حال آن‌که در واقعیت، فقر نظری، ناتوانی در تولید افق، و وابستگی عمیق به بیرون و نیز ناتوانی از ادب و آداب وحدت تا چه رسد به خودِ وحدت، این جریان‌ها را به‌مراتب ضعیف‌تر از آن کرده است که بتوانند تهدیدی تاریخی محسوب شوند.
۲.
این یادداشت تقدیم می‌شود(!) به آنان که با تکرار مداوم مفاهیمی چون تعلیق، سقوط، قحطی، دلاریزه‌شدن و فروپاشی، می‌کوشند نظام و رئیس‌جمهور را برای «مذاکره» _ بخوانید تسلیم _ تحت فشار ببرند.

در مقابل، باید گفت سقوطی در کار نیست. آنچه هست، ناتوانی مزمن در فهم پدیده‌ای است که نه با فشار فرو می‌ریزد، بلکه حتی فراروی می‌آید. به بیان دیگر، جمهوری اسلامی، پدیده‌ای است که در خلأها زاده می‌شود و حتی از بحران‌ها بهره می‌برد. 
در نهایت باید گفت، آنچه در میان است، سقوط نهایی یا دست‌کم سکوت نهایی مخالفان نظام اسلامی خواهد بود.