مطالعه رفتار رهبران سیاسی در شرایط تهدید، بخشی مهم از روانشناسی سیاسی و روابط بینالملل است. تجربه نشان میدهد که برخی رهبران در برابر فشار خارجی حداکثری به عقبنشینی راهبردی روی میآورند، در حالیکه برخی دیگر درست برعکس، حتی مواضع سختتری اتخاذ میکنند. رهبر جمهوری اسلامی ایران در دسته دوم جای میگیرد. همین ویژگی موجب شده است که در برابر تهدید، صلابت و اقتدار بیشتری بروز دهد.
این جستار تلاش میکند با تکیه بر مفاهیم روانشناسی سیاسی و نظریههای روابط بینالملل، بهویژه بازدارندگی کلاسیک و سازهانگاری، منطق رفتاری رهبر ایران را تحلیل کند و نشان دهد که چرا فشار خارجی اغلب نتیجهای معکوس دارد.
مقایسه الگوهای رفتاری
دونالد ترامپ و بسیاری از مقامات عملگرای غربی، در چارچوب واقعگرایی کلاسیک مورگنتا عمل میکنند؛ یعنی منطق اصلی آنان محاسبه هزینه و فایده است. در این چارچوب، نمایش قدرت از سوی حریف، پیام «افزایش هزینههای رویارویی» را میفرستد و دولت مقابل ترجیح میدهد عقبنشینی تاکتیکی کند.
بنیاد نظری نگاه رهبر ایران: امنیت و خوشبینی نسبی
بنیاد رفتار ترامپ، امنیت و ترس است؛ دو عاملی که نزد توماس هابز و بدبینی او به ذات انسان برجسته است، بهویژه وقتی «جنگ همه علیه همه» را مطرح میکند. هابز نشان میدهد که در غیاب قدرت مرکزی، انسانها ذاتاً ترسناک و خودمحور هستند و بقای جمعی تنها با قدرت و نظم تضمین میشود و قانونی که شمشیر از آن حمایت نکند، بیارزش است.
رینهولد نیبور، یکی دیگر از نظریهپردازان واقعگرایی، با تمسک به انگاره گناه ازلی یا نخستین در ماجرای هبوط، بدبینی نسبت به انسان را تقویت میکند و نشان میدهد که ترس از دیگری و محافظت از خود، انگیزههای اصلی سیاست و تعاملات بینالملل هستند.
با این حال، واقعگرایی رهبر ایران تفاوتی اساسی دارد: او در عین اینکه به روابط بینالملل و انگیزههای قدرت دیگران با بدبینی مینگرد، نگاهی خوشبینانه به ذات انسان دارد. به عبارت دیگر، انسانها قابلیت پاسخ به احترام، اعتماد و رفتار اخلاقی را دارند و این همان چیزی است که مسیر نرمش متقابل و دیپلماسی تدریجی را ممکن میسازد. این ترکیب ویژه یعنی بدبینی به روابط بینالملل و خوشبینی نسبی به انسان، در واقع منطق روانشناسی سیاسی و تصمیمگیری رهبر ایران را شکل میدهد.
رهبر جمهوری اسلامی ایران در برابر تهدید، منطق دیگری را فعال میکند: هر تهدید خارجی معادل تلاش برای سلب استقلال و هویت ملی تلقی میشود. بنابراین پاسخ نه عقبنشینی، بلکه ایستادگی و حتی تهدید متقابل است. این منطق را میتوان ذیل روانشناسی مقاومت و نیز سازهانگاری ونت توضیح داد: هویت ایران بهعنوان «نظام مقاوم» موجب میشود تهدید نه صرفاً یک عامل مادی، بلکه یک عامل معنایی و هویتی تلقی گردد.
روانشناسی مقاومت در رهبری ایران
از منظر روانشناسی سیاسی، چند متغیر مهم در رفتار رهبر ایران دیده میشود:
ادراک تهدید بهعنوان فرصت اقتدار: تهدید خارجی بهجای آنکه موجب تردید شود، محرک بسیج داخلی و نمایش قدرت است. این الگو در طول چهار دهه در بحرانهای گوناگون (جنگ، تحریم، فشار دیپلماتیک) تکرار شده است.
هویتمحوری در تصمیمگیری: برخلاف محاسبه صرفاً عقلانی هزینهفایده، تصمیمات رهبر ایران بر مبنای هویت ایدئولوژیک نیز گرفته میشود. عقبنشینی در برابر تهدید مساوی با «نفی خود» تلقی میشود و بنابراین هزینه نمادین آن از هر هزینه مادی بالاتر است.
عقلانیت چندبُنیاد: رهبری جمهوری اسلامی البته منطق محاسبه هزینه-فایده را نیز به کار میگیرد، اما تکمنطقی نیست. او عقلانی است، اما عقلانیتش «ترامپی» نیست که اصالت را به سود یا منفعت کوتاه مدت بدهد. در نگاه او، اصالت با هویت ملی و دینی است و بقای نظام نیز تنها در بُعد مادی تعریف نمیشود، بلکه شامل پاسداری از هویت و استقلال میگردد. بهاینسان، او میتواند هم محاسبهگر باشد و هم هویتمدار؛ تلفیقی که واکنش به تهدید را متفاوت از سیاستمداران عملگرای غربی میسازد.
این منطق را میتوان با یک استعاره توضیح داد: کوه در برابر تهدید تنها صلابت و سختی نشان میدهد. اما همین کوه در دل خود چشمهای زلال دارد؛ نرمش و انعطافی که تنها در صورت وزیدن نسیم آرامش و باران احترام آشکار میشود. بدینسان، تهدید دشمن فقط صخرههای سخت کوه را نمایان میکند، در حالیکه احترام و اعتماد متقابل میتواند سرچشمههای نرمش را جاری سازد.
اصل بنیادین: نرمش در برابر نرمش
از منطق مذکور، میتوان یک اصل بنیادین استخراج کرد:
اگر دشمن خواهان نرمش یا انعطاف از سوی ایران است، ابتدا باید خود نرمش نشان دهد. فشار و تهدید نهتنها به نتیجه نمیرسد بلکه اثر معکوس دارد.
این اصل را میتوان در تقابل با منطق بازدارندگی کلاسیک تحلیل کرد. بازدارندگی فرض میکند که افزایش هزینهها و تهدیدهای معتبر، موجب تغییر رفتار حریف میشود. اما در مورد ایران، این منطق به دلیل پیوند خوردن با هویت و روانشناسی مقاومت، ناکارآمد است. تنها نشانههای احترام، کاهش فشار یا عقبنشینی از سوی دشمن میتواند مسیر تغییر رفتار را هموار کند.
پیامدهای راهبردی
الگوی رفتاری رهبر ایران پیامدهای چندگانه دارد:
شکست سیاست فشار حداکثری: تجربه دولت ترامپ نشان داد که تحریمها و تهدیدهای نظامی نهتنها ایران را به مذاکرهای مطلوب آمریکا نکشاند بلکه موجب تقویت گفتمان مقاومت شد.
انسجام داخلی در شرایط تهدید: تهدید خارجی در ایران معمولاً به بسیج سیاسی و افزایش حمایت از رهبری منجر میشود. این پدیده با مفهوم «اثر پرچم» (flag effect) در روانشناسی سیاسی قابل توضیح است.
ضرورت بازتعریف تعامل غرب با ایران: اگر طرفهای غربی بهدنبال تغییر رفتار ایران باشند، باید از منطق تهدید فاصله بگیرند و ابتکار عمل مثبت نشان دهند. احترام متقابل و نرمش تدریجی میتواند اعتمادسازی کند.
نقش هویت در سیاست خارجی ایران: مقاومت تنها تاکتیک نیست بلکه بخشی از هویت نظام است. بر اساس سازهانگاری، هویتها رفتارها را شکل میدهند؛ بنابراین هر سیاستی که این هویت را نادیده بگیرد، ناکام خواهد ماند.
نتیجهگیری
رفتار رهبر جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با تهدید، تنها محصول محاسبه عقلانی هزینه_فایده نیست؛ بلکه بر پایه روانشناسی مقاومت و هویت ایدئولوژیک شکل گرفته است. او عقلانی است، اما عقلانیتش اصالت را به هویت ملی میدهد، نه صرفاً به سود مادی. به همین دلیل، بقا در نگاه او تنها به معنای ادامه موجودیت فیزیکی نظام نیست، بلکه شامل پاسداری از استقلال، عزت و هویت نیز میشود.
اصل بنیادین این الگو آن است که نرمش تنها در برابر نرمش معنا دارد. فشار و تهدید نتیجهای جز تقویت مقاومت نخواهد داشت. این واقعیت را میتوان بار دیگر با استعاره کوه و چشمه روشن کرد: تا زمانی که باد و طوفان تهدید میوزد، کوه تنها سختی و صلابت خود را نشان میدهد. اما اگر احترام و آرامش بر آن ببارد، چشمههای زلال درونش نمایان میشوند. هر قدرتی که خواهان تغییر رفتار ایران است، باید بداند مسیر آن نه از راه فشار، بلکه از راه باران احترام میگذرد.