گاهی امید خطرناکتر از یأس است. امید به چین، اگر جایگزین بازدارندگی واقعی شود، میتواند ما را از زمین سخت دفاع جدا کند و به سراب برساند. شاید فریب خودمان باشد، شاید هم فریب چین.
ما پیش از ۷ اکتبر باید نگاه نظامی به چین را جدیتر میگرفتیم. اما حتی آنوقت هم منطق دفاعی ایران بر چیز دیگری بنا شده بود: موشکها. حتی اگر اف-۳۵ داشتیم، باز باید از چندین لایه پدافندی دشمن عبور میکردیم.
افزون بر این، تجربه حمله ما به اسرائیل نشان داد که هیچ پدافندی مطلق نیست. تنها بازدارنده قاطع، همان چیزی است که بسیاری از گفتنش پرهیز میکنند و خود نگارنده نیز علاقهای به آن ندارد: بمب اتم.
از حمله ژاپن به آمریکا، تا دهه قبل عجیب به نظر می رسید، اما تاریخ نشان داده کشوری غیرهستهای هم میتواند به کشوری هستهای حمله کند؛ همانطور که اوکراین به روسیه یورش برد یا ایران به قدرتی اتمی حمله کرد. منطق این حملات، دفاعی است. با این حال، در دفاع نمیتوان از همه ظرفیتها استفاده کرد، چون سایه پاسخ اتمی دشمن همواره مطرح است.
آنچه میگویم را بهسان گفتار یک «پزشک سیاسی» بخوانید. پزشکی را تصور کنید که فرزندش بیمار است. او عاشق فرزند است، اما وقتی بیماری مهلک باشد، میگوید «او دارد میمیرد». لازمه حقیقتگویی او، نسبت با فرزندش نیست، بلکه لازمه نسبت او با علم پزشکی است. سیاست هم اینگونه است: گاهی ناچاریم داروی تلخ را انتخاب کنیم.
پس از حضور رئیسجمهور ایران در اجلاس شانگهای، برخی کارشناسان مبتنی بر انگاره جهان چندقطبی، استدلالهایی به سود ایران مطرح کردهاند. باید گفت ایده جهان چندقطبی اگر میتوانست در بزنگاه جلوی دشمنان را بگیرد، معجزهای بود. اما در ۱۲ روز جنگ اخیر، هیچ کارکردی نداشت. چین شاید برای اقتصاد ما سودمند باشد، اما اقتصاد هم وقتی ناامن شود، برخی شرکتهای چینی هم بار میبندند و میروند. در حوزه نظامی بعید است پکن چیزی فراتر از تسلیحات سطحی به ما بدهد. جی_۱۰ و چند سامانه پدافندی معادله را تغییر نمیدهند.
دغدغه نگارنده، نریختن خون حتی یک ایرانی است. وگرنه با همین توان دفاعی، میتوانیم از تمامیت ارضی کشور دفاع کنیم.
اما به تعبیر من، ما اکنون روی یک طناب باریک ایستادهایم؛ طناب غنیسازی. یک سر این طناب «نظریه آستانه» است: غنیسازی بدون ساخت بمب. سر دیگر، «نظریه لبه پرتگاه» است: دیدگاه غرب که میگوید اگر ایران به بمب برسد، کار تمام است.
ایران سالها روی این طناب بندبازی کرده، گاه با مهارت، گاه با تردید. اما امروز طناب باریکتر شده. اگر به بمب ختم نشود یا بهکلی متوقف نشود، خسارتهای بزرگ در پیش است. برای اسرائیل، اتمیشدن ایران پرتگاه است؛ برای ایران، ادامه آستانه و غنیسازی بیپایان، فرسایشی و ویرانگر.
پس نسخه چیست؟ اگر طرف مقابل حتی با تعطیلی کامل غنیسازی هم قانع نشود و به سراغ موشک بیاید، آنگاه تعطیلی غنیسازی فایده ندارد. در اینجا منطق ساده است: یا با دست خود به لبه پرتگاه میرویم، یا داروی تلخ را میخوریم. داروی تلخ و دارویی که در شرایط عادی نباید تجویز شود، همان بمب اتم است. بمب تضمین قطعی نیست، اما تضمین قاطع است. با آن شاید همه جنگها متوقف نشوند، اما جنگی طولانی و براندازانه قطعاً در کار نخواهد بود.
دو پرسش مهم
اطلاع از اقدام به ساخت بمب در کوتاه مدت، حمله پیش دستانه اسرائیل/آمریکا را قطعی می کند. بنابراین آنچه گفتم، درباره شرایطی است که بتوان اقدام برای ساخت را پنهان کرد و حمله واکنشی دشمن، مانع ساخت نشود.
و پرسش دوم، آیا ایران توان سیاسی و اقتصادی تحمل فشار پس از اعلام اتمی شدن را دارد؟
در صورت عدم توافق ایران و غرب در مهلت مذاکرات، اتمی شدن از تبعات فشارهای اقتصادی هم خواهد کاست. مکانیزم ماشه، چیزی برای فشار بیشتر غرب نخواهد گذاشت. اما بمب اتم، تبعات امنیتی و اقتصادی آن فشارهای به سقفرسیده را میکاهد.