در روز خبرنگار و قلم، بیاختیار یاد مردی میافتم که دموکراسی را نه در کتابها، بلکه در زیست روزانهاش معنا میکرد. یاد استاد عماد افروغ، که با «دَم» و «قدم» و «قلم»، عماد انسانیت و عمود شهامت بود. او از آن دست متفکرانی بود که صداقت را فدای مصلحتهای زودگذر نمیکرد و از نقد، حتی اگر تند و صریح باشد، نهتنها نمیهراسید بلکه استقبال میکرد.
سالهای پایانی عمرش، در ایامی که بیماری جسمانی فشار زیادی بر او وارد کرده بود، تماس تلفنی کوتاه اما فراموشنشدنی با من گرفت. صدایش آرام بود اما استوار. گفت:
پژوهشکده مطالعات فرهنگی، به همت آقای دکتر رضا غلامی، نشستی برگزار میکند با عنوان عصرانهای با اندیشههای عماد افروغ. دوست دارم تو هم در این جلسه سخنرانی کنی. اما یک خواهش دارم: فقط مرا مورد انتقاد قرار بده(نقل بهمضمون).
این درخواست، برای بسیاری شاید عجیب یا حتی غیرقابلباور باشد. چه بسیارند کسانی که نقد را تهدید میپندارند و از شنیدن صدای مخالف میگریزند؛ اما افروغ برعکس، نقد را فرصتی برای پالایش اندیشه و ارتقای گفتوگو میدید. او میدانست که در غیاب نقد آزاد و بیپروا، اندیشهها بهسرعت به کلیشه بدل میشوند و آدمی گرفتار «خودحقپنداری» خواهد شد.
در آن جلسه، من بیهیچ ملاحظهای نقدهایی را که به برخی دیدگاههای او داشتم، مطرح کردم. سخنانم صریح بود و شاید در مواردی گزنده. اما آنچه بیش از محتوای نقد برایم ماندگار شد، واکنش افروغ بود: چهرهای آرام، نگاهی همراه با لبخند و سپس تأکید بر اینکه «این همان چیزی است که باید در فضای فکری و سیاسی ایران نهادینه شود.»
او نهتنها رنجیده نشد، بلکه با صمیمیت از من تشکر کرد که «بیتعارف» حرف زدهام. در همان لحظه، درس بزرگی از دموکراسی عملی گرفتم؛ درسی که نه در کلاسهای علوم سیاسی و نه در کتابهای فلسفه سیاسی، به این شفافیت و اثرگذاری منتقل نمیشود.
این نخستین بار است که این واقعه را مکتوب میکنم. شاید دلیلش این بوده که هنوز جامعه ما آنقدر که باید و شاید، قدر چنین لحظاتی را نمیداند. اما امروز، بهویژه در روز خبرنگار، احساس میکنم گفتن این خاطره ضرورت دارد. ما برای الگوسازی، الهامبخشی و رسیدن به عقلانیت و سازگاری در میان گروههای سیاسی، نیازمند بازخوانی چنین تجربههایی هستیم.
عماد افروغ به ما آموخت که دموکراسی، فقط صندوق رأی یا شعارهای سیاسی نیست. دموکراسی، پیش از هر چیز، شجاعت شنیدن صدای مخالف است؛ حتی وقتی این صدا، به نقد صریح افکار و عملکرد خودمان میپردازد. او با منش و رفتار خود، نشان داد که نقدپذیری نه نشانه ضعف، بلکه علامت بلوغ فکری و اخلاقی است.
وقتی فضای سیاسی و اجتماعی ایران، گاه بهدلیل قطبیسازی و برچسبزنیهای سریع، از گفتوگوی سازنده تهی میشود، یاد افروغ یادآور آن است که میتوان در عین اختلاف نظر، بر سر یک میز نشست، با احترام گوش سپرد، و با شهامت پاسخ گفت. چنین فضایی است که امکان رشد فکری، اصلاح خطاها، و همگرایی بر سر منافع ملی را فراهم میکند.
از اینرو، مرور خاطراتی چون آن جلسه، فقط یادآوری یک واقعه شخصی نیست؛ بلکه بازخوانی یک «روش» است. روشی که میتواند چراغ راهی برای روزنامهنگاران، فعالان سیاسی و حتی شهروندان عادی باشد. روشی که بر اساس آن، نقد، دشمنی نیست و نقدکننده، خصم محسوب نمیشود؛ بلکه او هم بخشی از فرایند جستوجوی حقیقت است.
امروز، در روز خبرنگار، میتوانیم از افروغ بیاموزیم که خبرنگار واقعی نیز، در جوهره کار خود، همان رسالت را دارد: گفتن بیپرده حقیقت، حتی اگر به مذاق قدرتمندان خوش نیاید. این رسالت، بدون فرهنگ نقدپذیری، چندان به بار نمینشیند.
عماد افروغ در ظاهر رفته، اما خاطره آن گفتوگو و نگاهش به نقد، همچنان زنده است. شاید ما هم اگر بخواهیم راه او را ادامه دهیم، باید یاد بگیریم چگونه صدای مخالف را بشنویم، تحمل کنیم و حتی از آن استقبال کنیم.