تروریسم صهیونیست‌ها؛ پنج عنصر ناخودآگاه جمعی

محسن سلگی، گروه سیاسی الف،   4040512058 ۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲ تکراری یا غیرقابل انتشار

 کارل گوستاو یونگ، روان‌کاو و متفکر برجسته سوئیسی، مفهومی بنیادین را در روان‌شناسی تحلیلی خود طرح کرد که همچون نقشه‌ای پنهان، لایه‌های زیرین روان انسانی را روشن می‌کند: «ضمیر ناخودآگاه جمعی» و عناصر آن، یعنی «کهن‌الگوها» یا همان آرکی‌تایپ‌ها. این کهن‌الگوها، قالب‌های ازلی‌ماننده و همواره‌زنده‌ای هستند که فارغ از زمان و مکان، در دل فرهنگ‌ها و تمدن‌ها تکرار می‌شوند و در ناخودآگاه اقوام و ملل، شکل‌دهنده‌ی رفتار جمعی، اسطوره‌ها، آیین‌ها و حتی سیاست‌ها می‌شوند.

با الهام از این چارچوب تحلیلی، محمد عابد الجابری، متفکر نام‌آشنای مغرب‌عربی، تلاش کرد تا ناخودآگاه جمعی عربی را واکاوی کند. او در تحلیل خود، سه عنصر اساسی را به‌عنوان آرکی‌تایپ‌های عرب برشمرد: قبیله، عقیده و غنیمت. قبیله، بنیاد اجتماعی؛ عقیده، بنیاد هویتی؛ و غنیمت، بنیاد اقتصادی و معنای نبرد و برتری.

اما اگر بخواهیم این چارچوب را بر ناخودآگاه جمعی صهیونیسم تطبیق دهیم ـ نه یهودیت راستین و اصیل، بلکه ساختار ایدئولوژیکی و نژادپرستانه‌ی صهیونیسم ـ به نظر می‌رسد پنج عنصر بنیادین در اعماق روان جمعی آن‌ها فعال است: ترس، ترور، انتقام، آوارگی(بی قراری) و اختفا.

در این میان، ترس کلیدواژه و مادر تمام دیگر عناصر است؛ ترسی ژرف، تاریخاً آموخته شده، تاریخی، و نهادی‌شده. ترسی که از دل قرون وسطا، از سوزاندن‌ها، تبعیدها و نفرت‌های ریشه‌دار برآمده و تا امروز، در دل صهیونیسم، به خشونت بدل شده است؛ به ترور سیستماتیک، به سیاست انتقام، به مهاجرت مداوم و به زندگی زیر نقاب‌ها و نقشه‌ها.

این ترس، آن‌ها را به سوی ترور کشانده است؛ تروری که نه همچون واکنشی لحظه‌ای، بلکه چون دکترین و استراتژی، از دهه‌ها پیش در ساختار امنیتی و اطلاعاتی آن‌ها نهادینه شده است. کافی‌ست نگاهی بیندازیم به «عملیات نارنیا» در ایران یا «عملیات پیجیری» در لبنان. ترور در اینجا نه فقط حذف فیزیکی دشمن، بلکه شیوه‌ای از بازتعریف جهان و بازنویسی روان قربانیان است.

عنصر دیگر، انتقام(کینه) است؛ انتقامی (کینه‌ای) که از درون همان ترس زاده می‌شود و بعضا ترس را که ضعف است، بدل به نقطه‌ی قوت می‌کند. صهیونیسم هیچ‌گاه قادر به تساهل یا تسامح نیست؛ چون در ناخودآگاه خود، همیشه منتظر ضربه‌ای دیگر است و بنابراین باید پیش‌دستانه ضربه بزند. باید همواره یک گام جلوتر باشد، ولو با جنایت، ولو با نسل‌کشی.

اما آوارگی عنصر دیگری‌ست که از زیست تاریخی یهودیان برآمده است؛ از تبعیدهای پی‌در‌پی، از نداشتن سرزمین و نداشتن حق مالکیت بر زمین، و از تجربه‌ زیستن در سرزمین‌های بیگانه. اما این آوارگی در صهیونیسم به «بی‌قراری» بدل شده است. صهیونیست، هرچند اکنون سرزمینی غصب کرده، اما هنوز آرام نگرفته. او هنوز مهاجر است، حتی در خانه‌ای که ساخته. هنوز در حال کوچ است، ولو با هواپیماهای نظامی و تانک‌های مرکاوا.

و سرانجام، پنجمین عنصر یعنی اختفا یا زندگی زیر نقاب. یهودیان ـ نه همگان، اما آن‌ها که در دل پروژه صهیونیستی جای دارند ـ به‌طور تاریخی آموخته‌اند که چگونه خود را پنهان کنند. در جامعه حل شوند، اما از درون ناظر و ناپیوسته بمانند. در پُست‌های کلیدی حاضر باشند، اما هویت خود را مبهم نگه دارند. این خصیصه در امتداد همان ذهنیت «مسموم‌سازی» تاریخی قابل درک است؛ یعنی حمله‌ی نامرئی، تأثیر بدون حضور، و تخریب از درون. مسموم‌سازی نه فقط فیزیکی، که فرهنگی، اخلاقی، و سیاسی.

قابل تأکید است یهودیان توسط خطبای کلیسایی در قرون وسطی حتی به مسموم‌سازی چاه‌ها هم متهم بوده‌اند، اما بیش از این، مظنون به قتل از طریق مسموم‌کردن و صحنه‌سازی مرگ طبیعی بوده‌اند. فراسوی این اتهامات، امروز دیگر تردیدی در تروریسم مرموز صهیونیسم در کنار تروریسم علنی آن‌ها نیست. این امر سبب شده تا کهن‌الگوی یهودی تروریست در اذهان اروپایی‌های حاضر، تقویت و تثبیت گردد.

 به‌عنوان فرجام سخن باید گفت پنج عنصر یادشده در خطوطی که گذشت، ستون‌های روان‌شناختی صهیونیسم را می‌سازند؛ روانی که برخلاف ظاهر صلب و مقتدر، درونی لرزان، ملتهب و ناپایدار دارد. شاید به همین دلیل است که اسرائیل، با همه‌ زرادخانه‌ها و فناوری‌هایش، هنوز احساس امنیت ندارد. چون ترس، ریشه‌اش را خورده و اختفا، هویتش را زایل کرده است و چون انتقام، جای اخلاق را گرفته و بی‌قراری، جانشین ریشه‌مندی شده است.

پی‌نوشت:

وقتی از عنصر انتقام یاد کردم، انتقام کینه توزانه و یک اظهارنظر نیچه فیلسوف شهیر در پس ذهن ام بود. آنجا که نیچه، یهودیان را مظهر کینه‌ای‌بودن یا رسانتیمان می‌دانست و رتیل می‌خواند. البته این یک رأی درست و منصفانه نیست، اما دست‌کم درباره‌ی یهودیانِ افراطیِ صهیونیست صادق است.