تئوریسین تسلیم/ چگونه قدرت هوایی ایران قربانی لبخند غرب شد؟/ درس سیاست از لاریجانی

گروه سیاسی الف،   4040410070 ۹۱ نظر، ۰ در صف انتشار و ۳۶ تکراری یا غیرقابل انتشار

هر روز اخبار فراوانی در رسانه‌ها منتشر می‌شود که دنبال‌کردن آن‌ها ـ حتی برای آنانی که اهل مطالعه اخبار هستند‌ ـ کار دشواری است. بسته خبری ـ تحلیلی «الف» با رصد اخبار، رویدادهای مهم و همچنین تحلیل‌های صورت‌گرفته، مخاطبان خود را از مهم‌ترین وقایع روز آگاه می‌کند.

دم «گروسی» را قیچی کنید

روزنامه جوان نوشت:

علی لاریجانی، مشاور سیاسی رهبر معظم انقلاب در اثنای «دفاع مقدس» ۱۲ روزه که رژیم موقت صهیونی به‌عنوان مجری امریکا در تلاش برای ضربه زدن به استقلال سیاسی کشوری به قدمت و عظمت ایران اسلامی بود، جمله‌ای کوتاه توییت کرد: «جنگ تمام شود به حساب گروسی خواهیم رسید.» برای واکاوی چنین جمله‌ای از زبان چنین مقامی، باید مقداری به فرامتن آن نگاه کرد. هیچ کشوری در جهان به‌اندازه ایران ما بهای «اطلاعات مجانی» را با خون و خسارت نپرداخته است. هر بار که درِ تأسیسات هسته‌ای‌مان را به‌روی به اصطلاح مأموران آژانس بین‌المللی انرژی اتمی باز کرده‌ایم، باور داشتیم شفافیت می‌تواند راهی برای تعامل محترمانه با جهان باشد، اما تجربه نشان داد این «شفافیت یک‌طرفه» بیشتر از آنکه چراغ صلح باشد، فانوس راه دشمنان برای طراحی عملیات‌های خرابکارانه بوده است.

«رافائل گروسی» همان زمان که تلاش‌ها برای نشاندنش برای ریاست آژانس به اصطلاح «بین‌المللی» انرژی اتمی در جریان بود، مشخص کرد عمله‌ای بیشتر نیست و گذر زمان نیز مشخص کرد که واقعاً فراتر از یک عمله برای دشمنان مردم ایران نیز ظاهر نشد و زمینه وحشی‌گری رژیم موقت صهیونی را فراهم کرد؛ با همان دست‌های پر از گزارش‌های تکراری، با همان لبخند‌های زشت دیپلماتیک و با همان عبارت‌های دلسوزانه منافقانه درباره صلح جهانی. حالا همین موجود باز دم درآورده است و می‌گوید، «اجازه دسترسی بدهید»، اما پشت این جملات ساده، دقیقاً همان سازوکاری خوابیده است که از دل آن حملات به صنعت افتخارآمیز هسته‌ای کشورمان بیرون آمد. 

ماجرای گروسی، ماجرای یک مدیرکل بی‌طرف نیست. او بخشی از چرخه‌ای است که در اتاق‌های فکر واشینگتن و تل‌آویو طراحی می‌شود. همه‌چیز از یک نقطه شروع می‌شود: حلقه طراحی، عملیات و بازخورد. دشمنان ما برای ضربه زدن به توان هسته‌ای ایران‌مان، ابتدا با نقشه‌های دقیق جلو می‌آیند. اهداف را مشخص می‌کنند. زیرساخت‌ها را می‌شناسند. دسترسی‌های ممکن را می‌سنجند. بعد عملیات را اجرا می‌کنند، اما این عملیات بدون بازخورد کامل نیست. بازخورد یعنی چه؟ یعنی دشمن باید بفهمد عملیاتش چه نتیجه‌ای داده است. چه چیزی آسیب دیده و چه چیزی سر جایش مانده است. چه چیزی لو رفته و چه چیزی هنوز پنهان است. این بازخورد همان چیزی است که دوباره خوراک طراحی عملیات بعدی می‌شود. این حلقه آنقدر می‌چرخد تا به هدف برسند، البته شاید شتر در خواب بیند پنبه دانه، اما سگ هار در خواب هم نخواهد دید ایران بدون‌هسته‌ای را، به فضل الهی. 

باز کردن در‌های اطلاعاتی یعنی گذاشتن چاقو دست کسی که می‌خواهد ریشه این درخت را بزند. بستن حلقه نفوذ یعنی آبیاری دوباره ریشه‌های استقلال. ما وارث تلاش شهیدان هسته‌ای هستیم و باید وارث آینده‌ای باشیم که از این صنعت قدرت ملی ساخته شود، پس داستان فقط امنیت نیست، داستان اقتصاد است، رفاه مردم است، درمان بیماران است، روشن ماندن خانه‌هاست. این همان جایی است که دم گروسی باید قیچی شود تا چرخه خرابکاری دشمن متوقف و چرخه پیشرفت ملت تکمیل شود.

****** 

عادی‌سازی تهدید با روکش جانشینی

روزنامه فرهیختگان نوشت:

از مختصات روزگار کنونی، کمپین‌هایی است که در شبکه‌های اجتماعی شکل می‌گیرند و بدون هزینه زیاد، مطالبات مشخصی را مطرح می‌کنند. در سمت دیگر، همین کمپین‌ها می‌توانند افکار عمومی یا حتی یک نظام سیاسی و اجتماعی متمرکز را به بدترین شکل به هم بریزند. دو موجی که این روزها ترند توییتر شده‌اند از نوع دوم‌اند. در نگاه اول، شاید به نظر برسد عده‌ای صرفاً نظرشان را درباره شخصیت سیاسی‌ای که سال‌ها رئیس‌جمهور بوده، بیان می‌کنند. اما وقتی یک‌باره صدها اکانت هم‌زمان شروع به مطرح‌کردن ایده «جانشینی» می‌کنند، آن هم نه در قالب تحلیلی حقوقی و ساختارمند، بلکه در فضایی احساسات‌زده و به‌ظاهر فرهنگی، در شرایطی که مقامات عالی جامعه تهدید به ترور شده و آن هم مجدداً در موقعیتی جنگی، باید فهمید که با یک پدیده تصادفی طرف نیستیم. اینجا دیگر بحث «حسن روحانی» یا هر شخص دیگری نیست؛ بحث این است که در ذهن مخاطب ایرانی، ایده‌ای را بکارند که ترور را در ناخودآگاهش عادی جلوه دهد.

وقتی گفته می‌شود فلانی «جانشین» می‌شود، یعنی پذیرفته می‌شود که «جای خالی» به‌زودی ممکن است پیش بیاید. این یعنی تلاش می‌شود پروژه تهدید و حذف فیزیکی، از نظر ذهنی به جامعه فهمانده شود. رهبری در جمهوری اسلامی، طبق قانون اساسی، بالاترین مسئول راهبردی و دفاعی کشور است؛ نه فقط در مسائل نظامی که در مسائل کلان هدایت کشور همچون سیاست خارجی و...

آیت‌الله خامنه‌ای نه‌تنها رهبر نظام، بلکه نماد ایستادگی و استقلال ملت ایران است. ایشان در شرایطی رهبر کشورند که ایران در میانه یک جنگ تمام‌عیار ترکیبی قرار دارد. حال، عده‌ای در چنین شرایطی به‌جای مطالبه امنیت و حراست از این جایگاه، بحث جانشینی را مطرح کرده‌اند. این یعنی یا مغز سیاسی ندارند یا مأمورند و نامعذور. بدتر از همه این‌که برخی افراد با نفوذ رسانه‌ای (که گاهی نقش مجری، گاهی تحلیل‌گر، گاهی بازیگر و گاهی منتقد را بازی می‌کنند)، در حال دمیدن در این آتش‌اند. در حالی‌که اگر اندک درکی از مسائل داشتند، می‌دانستند که در هر کشوری، تهدید علیه رهبر آن کشور باید به خط قرمز ملی تبدیل شود، نه اینکه به پروژه‌های توییتری یا پروژه روانی بدل گردد.

اینجا دیگر بحث اختلاف‌نظر سیاسی یا نقد نیست. وقتی پروژه «عادی‌سازی تهدید» کلید می‌خورد، باید صریح و قاطع ایستاد؛ چراکه ممکن است فردا نوبت شخص محبوب اعضای همین کمپین هم برسد. دست‌کم در این 12 روز باید محرز شده باشد که مرز هیچ‌کس با «هدف امنیتی شدن» چندان دور نیست. پس کم‌ترین انتظار از دستگاه قضا این است که همان‌طور که این روزها در حال شناسایی و برخورد با مزدوران موساد در کشور هستند، با عوامل این پروژه خطرناک هم برخورد شود؛ چه آن‌ها که واقعاً مأمورند، چه آن‌ها که نمی‌دانند در چه زمین خطرناکی بازی می‌کنند. هر دو به یک اندازه خطرناک‌اند.
از سوی دیگر، سرویس‌های جاسوسی دشمن می‌توانند با پیش‌برد پروژه جانشینی، سپس در بزنگاهی خاص، دست به جنایت بزنند و با سوارشدن بر موج روانی آن، نظام را به حذف مقامات عالی متهم کرده و مرحله بعدی عملیات خود را کلید بزنند. سکوت حسن روحانی هم در این زمینه قابل تأمل است و جای سؤال دارد.

*****

درس سیاست از لاریجانی

روزنامه خراسان نوشت:

سیاست را نباید ساده‌سازی کرد. مناسبات سیاسی نیز تک خطی نیست و نیازمند تحلیل‌های چندلایه و چندبُعدی است. یکی از چهره‌هایی که رفتار سیاسی‌اش نمونه‌ای روشن از این پیچیدگی و ظرافت است، علی لاریجانی است؛ سیاست‌مداری با پیشینه‌ای چنددهه‌ای در عرصه‌های گوناگون حکمرانی که در سال‌های اخیر، مسیر متفاوتی را پیموده است. پس از انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ و احراز نشدن صلاحیت علی لاریجانی توسط شورای نگهبان، فضای عمومی کشور شاهد واکنش‌های متنوعی نسبت به این تصمیم بود.

برخی، حذف او را نشانه‌ای از پایان حیات سیاسی‌اش تلقی کردند. این تصور در انتخابات ۱۴۰۳، با تکرار همان روند، تقویت شد. اما آن چه در عمل رخ داد، خلاف این پیش‌بینی‌ها بود. لاریجانی نه‌تنها از صحنه کنار نرفت، بلکه در چارچوب همان نظام حکمرانی که او را از رقابت بازداشت، به کنشگری مؤثر و در عین حال آرام و مبتنی بر مصالح ملی ادامه داد.او به‌جای ورود به فضای واکنشی و احساسی، ترجیح داد در سکوتی محاسبه‌شده بماند و در بزنگاه‌های خاص، حضور و صدایش را به گوش جامعه و حاکمیت برساند. این مدل از سیاست‌ورزی، گرچه شاید پرهیاهو نباشد، اما در نهایت اثرگذارتر است؛ چرا که بر عقلانیت، درک منافع ملی و تعامل درون‌ساختاری تکیه دارد.

اما شاید مهم‌ترین کنش اخیر علی لاریجانی، گفت و گوی تفصیلی و تحلیلی او درباره جنگ ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل باشد. در شرایطی که فضای رسانه‌ای کشور، تحت‌تأثیر اظهارات نسنجیده برخی چهره‌ها دچار التهاب شده بود و بیم آن می‌رفت که وحدت ملی دچار خدشه شود، روایت علی لاریجانی از این جنگ، آرامشی مبتنی بر تحلیل و داده را به فضا بازگرداند.او با نگاهی جامع، از دلایل آغاز درگیری، اهداف استراتژیک رژیم صهیونیستی، نقش ایالات متحده و نیز عملکرد هوشمندانه ایران سخن گفت.

در این گفت و گو،  نقش رهبری نظام به عنوان فرماندهی کل قوا در مدیریت صحنه و تغییر موازنه به نفع ایران به‌دقت تبیین شد. اما نکته مهم‌تر، زبان و لحن این تحلیل بود،  نه آمیخته به شعار، نه مغلوب احساسات. روایتی مستند، منطقی،واقع بینانه و در عین حال قابل‌فهم برای عموم جامعه.لاریجانی می دانست چه بخش‌هایی از روایت امنیتی را باید در لفافه بگوید و چه بخش‌هایی را بی‌پرده.

این گفت و گوی یک‌ساعت و ۱۷ دقیقه‌ای، نه‌فقط تحلیل یک رخداد که کلاس درسی برای سیاست‌ورزان، تحلیلگران و فعالان رسانه‌ای است. چه بسیار افرادی که با وجود سابقه حضور در سیاست، هنوز درک درستی از روایت‌سازی مؤثر ندارند و با چند جمله اشتباه، فضای عمومی کشور را ملتهب می‌کنند.صدای لاریجانی در این گفت و گو، صدای عقلانیتی بود که به‌دنبال اتحاد، انسجام ملی و بازخوانی دستاوردها با تکیه بر منطق و واقع بینی است. چنین صدایی در عصر «جنگ روایت‌ها»، یک سرمایه استراتژیک برای کشور است؛ سرمایه‌ای که باید آن را جدی گرفت، تقویت کرد و به جامعه منتقل ساخت.

جا دارد که رسانه ملی این گفت و گو را در ساعات مختلف بازپخش کند تا در معرض دید اقشار مختلف جامعه قرار گیرد. همچنین، پیشنهاد می‌شود فعالان سیاسی این گفت و گو را با نیت آموزش، ببینند و بیاموزند.گفت و گویی که می‌تواند بیش از صدها شعار و رجز و سخنرانی، در ساختن افکار عمومی و تشریح معادلات قدرت، مؤثر واقع شود. ما به ادامه این سبک روایت در جنگ مهم روایت‌ها نیاز داریم.

******

حمله به مجلس به خاطر تصمیمات مقتدرانه

روزنامه هم‌میهن با انتقاد از تصمیمات اخیر مجلس شورای‌اسلامی نوشت:

پس از تجاوز اخیر به میهن، طبیعی بود و هست که تصمیماتی از طرف ساختار سیاسی و نهادهای زیرمجموعه این ساختار گرفته شود. اولین آنها توافق درباره آتش‌بس بود که ماهیت آن تا حد زیادی متفاوت از شعارهای تندروها بود و مورد استقبال مردم هم قرار گرفت. اقشار گوناگون جامعه ایران بر همان اساسی که تجاوز را محکوم کردند، طبعاً از توقف جنگ هم حمایت نمودند. اگر ایران نمی‌پذیرفت شاید تحلیل دیگری بر رفتار ما بار می‌شد. این یک تصمیم مسئولانه و ایجابی بود.

تصمیمات بعدی را مجلس گرفت که سراسر احساسی و سلبی و اگر نگوییم بی‌اثر قطعاً کم اثر است؛ تصمیماتی که کمکی موثر به حل مسائل کشور نمی‌کند و در ادامه سیاست‌هایی است که ایران را به این نقطه رسانده است. در اینجا سه مصوبه آن را می‌توان ارزیابی کرد.

اول خروج از NPT است. بدون تردید و بی‌هیچ شک و شبهه‌ای آژانس هسته‌ای تحت نفوذ کشورهای غربی است. نه حالا که از گذشته دور چنین بوده است. همان زمان که البرادعی هم رئیس آن بود و نگاه مثبت‌تری به ایران داشت چنین بود. اکنون و در زمان گروسی او هم به این جریان ضد ایرانی اضافه شده و آخرین گزارش او بسیار منفی بود. ولی خروج از این سازمان تبعاتی دارد که پیش‌تر باید درباره آن فکر می‌شد. البته مجلس دست شورای عالی امنیت ملی را برای اجرا یا عدم اجرا بازگذاشته است و این گام مثبتی است ولی نشان‌دهنده تبلیغاتی بودن مصوبه است و هزینه‌هایی را بار می‌کند بدون اینکه منافعی بر آن مترتب شود.

دومین مصوبه علیه فضای مجازی و استارلینک است که استفاده از آن جرم‌انگاری شده است. این یک تصمیم کاملاً تکراری و شکست‌خورده است که در صد سال گذشته بارها شاهد آن بوده‌ایم و آخرین آن قانون ماهواره بود و هیچ کمکی به حل مسائل ارتباطی کشور نمی‌کند. این نگاه سلبی است. در برابر فن‌آوری‌ و پیشرفت آن نباید به‌صورت سلبی و منفی تصمیم گرفت. این امکانات همیشه مشکلات خاص خود را دارند. اصولاً تمدن با عوارض و مشکلات بسیاری همراه است و با هدف دچار نشدن به مشکلات آن نمی‌توان سیاست‌گذاری کرد و جلوی جریان پیشرفت فن‌آوری ایستاد. چون از یک سو این فرایند رو به پیش است، و از سوی دیگر منافع آن‌ بسیار فراوان است و‌ نباید خود را از آن محروم نمود. از ترس بیماری نباید خودکشی کرد. این رویکرد سیاست‌گذاری به‌طور قطع عقیم و نازا است.

سومین مصوبه درباره تشدید مجازات عوامل دشمن در کشور است. واقعیت این است که در عرصه عمومی بدترین جرم جاسوسی و خیانت به کشور به‌ویژه در شرایط جنگی است و در اغلب کشورها اشد مجازات برای آن در نظر گرفته می‌شود. نه‌فقط حکومت‌ها مجازات می‌کنند بلکه مهم‌تر از آن، مرتکبین این جرم نزد مردم بدنام ابدی می‌شوند. ولی پرسش این است که مگر مجازات این مجرمین کم بوده که حالا تشدید شده است؟ قطعاً چنین نیست. مسئله اصلی مجازات آنان نیست که هیچگاه راه برای اشد مجارات آنان بسته نبوده است.

******

تئوریسین تسلیم

روزنامه چارسوق نوشت:

مسعود نیلی، از اقتصاددانان مشهور اصلاح‌طلب و جریان حامی آزادسازی قیمت‌ها که در ۳ دهه اخیر نقش موثری در ترسیم سیاست‌های اقتصادی دولت‌های رفسنجانی، خاتمی و روحانی داشته اخیراً ادعاهایی مطرح کرده و ضمن مقصر دانستن ایران در تجاوز رژیم صهیونیستی، خواستار تسلیم ایران شده است. نیلی که طی ۳ دهه اخیر، مبلّغ هضم ایران در هژمونی جهانی و اجرای سیاست‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول برای رسیدن به رشد و توسعه اقتصادی بود، اکنون تغییر کانال داده و وارد توصیه‌های سیاسی به مقامات کشور شده و شیپور تسلیم و ذلت را می‌دمد.

او در مطلبی با عنوان «ایران و دوراهی سرنوشت‌ساز» مدعی شده که تداوم آتش‌بس میان ایران و اسرائیل، در دست ایران است که رویکرد خود را نسبت به جهان تغییر دهد. مسعود نیلی بدون هیچ اشاره‌ای به اینکه اسرائیل آغازگر تجاوز به خاک ایران بود، در این مطلب تلاش کرده که سیاست خارجی ایران را مقصر جنگ با رژیم صهیونیستی جا بزند. نیلی با طرح اتهامات بی‌اساس به سیاست‌های کلان کشورمان مدعی شده که جمهوری اسلامی ایران به اشتباه خود را «پرچم‌دار ظلم‌ستیزی» می‌داند و با قدرت‌های بزرگ سر جنگ دارد و همین رویکرد، مانع توسعه ایران شده است.

وی در ادامه مطلب خود، تصویر دروغین از نبود آزادی در جمهوری اسلامی ترسیم کرده و مدعی شده که «مبارزه بیرونی به اندازه‌ای مهم و تعیین‌کننده است که اعمال انواع محدودیت‌ها در داخل توجیه‌پذیر است.» این در حالی است که در ایران آزادی و حقوق بشر در سطح بسیار بالایی است که حتی برخی معتقدند آزادی‌ها در ایران، بیش از حد مجاز است. با این وجود، ذکر تمام ادعاهای حقوق بشری غربی‌ها علیه ایران از زبان فردی که سال‌ها سیاستگذار اقتصادی دولت‌های رفسنجانی، خاتمی و روحانی بوده، مایه تأسف است.

نیلی مدعی شده که اگر رژیم صهیونیستی مجدداً به ایران حمله کند حتماً ناشی از سیاست‌های جمهوری اسلامی است که «بر طبل مبارزه بیرونی محکم‌تر می‌نوازد» و «هل من مبارزِ بی‌پرواتری» را فریاد می‌زند و موجب «تحریک دشمن درنده‌خو» می‌شود. عجیب است که وی تا این حد برای سفیدشویی رژیم صهیونیستی دست به قلم برده و به جای محکوم کردن تجاوز نتانیاهو به ایران، سیاست‌های کلان ایران را عامل تحریک اسرائیل و مسبب اصلی جنگ می‌داند.

این فرد با تبیین دو نگاه (همان تاکتیک همیشگی دیو و دلبر سازی) در تبیین نگاه دلبرانه می‌نویسد: «در این نگاه، صلح یک اصل است و به هیچ‌وجه مترادف با پذیرش ظلم نیست. در این نگاه، داده و محاسبه و تحلیل متکی به آن، حرف اول را می‌زند». مشخص است آقای نیلی سخنان رهبر انقلاب در عدم پذیرش صلح تحمیلی را هدف قرار داده است. اگر صلح یک اصل باشد و مترادف با ظلم نباشد، پس چه تحمیلی و چه تشویقی‌اش باید مورد پذیرش باشد و نباید در برابرش ایستادگی کرد.

اما آقای نیلی! صلح همیشه اصالت ندارد. صلحی که ترامپ به ایران پیشنهاد کرده است و دائم از آن صحبت می‌کند، تسلیم کامل است. اگر صحبت‌های او را نخوانده‌اید، بخوانید. اگر هم از جنگ ترس دارید، که طبیعی است و ایرادی ندارد، اما بهتر است توصیه به پذیرش صلحی که آثارش بدتر از جنگ است، نکنید. سرنوشت عراق، لیبی و سوریه را ببینید. آقای نیلی از روی ترس توصیه به صلح نکنید. عواقبش بسیار بدتر است.

******

شریعتمداری: حتی کندذهن‌ها هم می‌فهمند مذاکره تله آمریکاست

حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان نوشت:

۱- رهبر معظم انقلاب در طول بیش از سه دهه اخیر، نه فقط یک‌بار و دو‌بار، بلکه ده‌ها بار بر عهد‌شکنی، فریبکاری و غیر‌قابل اعتماد بودن آمریکا تاکید ورزیده‌اند. از جمله روز ۱۹ بهمن ماه ۱۴۰۳ در دیدار فرماندهان و پرسنل نیروی هوایی با ایشان تاکید کردند که «‌مذاکره با چنین دولتی [آمریکا] غیرعاقلانه، غیرهوشمندانه و غیرشرافتمندانه است و با آن نباید مذاکره کرد‌» و توضیح دادند: «‌برخی وانمود می‌کنند اگر پشت میز مذاکره بنشینیم فلان مشکل حل می‌شود اما واقعیتی که باید درست بفهمیم این است که مذاکره با آمریکا هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد‌». با این وجود، حضرت ایشان در مقابل اصرار برخی از دولتمردان، ضمن تاکید بر غیر‌قابل اعتماد بودن آمریکا و اعلام عدم خوشبینی به نتیجه مذاکرات، با انجام مذاکره به شرط حفظ خطوط قرمز نظام موافقت فرموده‌اند که موافقت با مذاکرات غیر‌مستقیم اخیر، از جمله این نمونه‌هاست. اما، چرا؟ بخوانید!

۲- دشمن با بهره‌گیری از ترفندهای عملیات روانی و به‌کارگیری مجموعه‌ای از غربگرایان و روزنامه‌ها و کانال‌های مجازی دست به تولید یک «دوقطبی کاذب» زده و در این شیپور فریب دمیده بود که درباره مذاکره با آمریکا دو دیدگاه وجود دارد. عده‌ای بر این باورند که مذاکره با آمریکا، کلید حل مشکلات موجود است! و در مقابل آنها نیروهای انقلاب قرار دارند که اگرچه حل مشکلات را در مذاکره با آمریکا می‌دانند‌(!) ولی مذاکره را در تقابل با باورهای انقلابی خود تلقی کرده و حاضر به انجام آن نیستند‌(!) این دو قطبی کاذب در حالی ساخته شده بود که نیروهای انقلاب معتقد بوده و هستند که مذاکره با آمریکا نه فقط مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه بر تعداد و دامنه مشکلات نیز می‌افزاید. نیروهای انقلاب برای اثبات نظر خود به سابقه مذاکرات و عهد‌شکنی‌های آمریکا استناد می‌کردند ولی دو قطبی کاذبی که به آن اشاره شد، گستره فراوانی یافته بود و بسیاری در این توهم بودند که مشکلات با مذاکره قابل حل است ولی عده‌ای با تکیه بر باورهای انقلابی خود مانع از آن هستند! این دوقطبی کاذب باید شکسته می‌شد و دقیقاً در همین نقطه است که نگاه هوشمندانه (بخوانید ملکوتی) حضرت آقا بار دیگر و برای صدها بار دیگر، گره‌گشایی کرد. این‌گونه.

۳- بعد از درخواست اخیر آمریکا برای مذاکره با ایران، حضرت آقا با اطمینان از این که «مذاکره با آمریکا، گره تحریم‌ها را کورتر می‌کند و فشار را افزایش می‌دهد‌» (اسفند ۱۴۰۳‌)، با پیشنهاد دولتمردان برای انجام مذاکره مخالفتی نکردند. ولی بر «مذاکرات غیر‌مستقیم» (که پیش از آن نیز سابقه داشته و در فرهنگ سیاسی با مذاکرات مستقیم تعریف متفاوتی دارد‌)، تاکید فرمودند. موافقت حضرت ایشان که با اطلاع از عهد‌شکنی و حیله‌گری آمریکا صورت پذیرفته بود، می‌توانست دوقطبی کاذب دشمن را ناکام بگذارد و دقیقاً نیز همین‌گونه شد. در میانه مذاکرات، اسرائیل  با حمایت آشکار و بی‌پرده آمریکا به حمله نظامی علیه ایران دست زد و آمریکا نیز درحالی که مذاکرات غیر‌مستقیم به مرحله پنجم خود رسیده بود، به سایت‌های هسته‌ای کشورمان حمله کرد‌... و این‌گونه بود که بار دیگر درایت حضرت آقا، هویت واقعی آمریکا را فاش کرد و برای کُند‌ذهن‌ترین افراد نیز کمترین تردیدی باقی نگذاشت که مذاکره، «‌طرح فریب» و «‌تله‌» آمریکا بوده و هست.

۴- اگرچه خسارت‌بار بودن مذاکره با آمریکا پیش از این نیز به وضوح قابل درک بود ولی می‌توان - با خوشبینی- افراد و جریاناتی را که بر طبل مذاکره می‌کوبیدند، فریب‌خورده تلقی کرد ولی اکنون، با جرأت و بدون کمترین تردیدی می‌توان گفت؛ کوک‌کردن ساز بد صدای مذاکره با آمریکا، اگر «‌خیانت» نباشد، که هست، نشانه غیر‌قابل انکاری از «‌حماقت» است و صد البته خائن و احمق، دو روی یک سکه‌اند!

******

انتقاد رسانه اصلاح‌طلب از مطالبه ساخت سلاح هسته‌ای

سایت عصر ایران نوشت:

 بعد از تهاجم نظامی اسرائیل و آمریکا به ایران مشاهده می شود که درخواست‌ها برای دستیابی به سلاح هسته ای از سوی برخی محافل، افراد سیاسی و حتی برخی شهروندان عادی در ایران افزایش یافته است، به این امید که دستیابی به این سلاح مانع از تکرار چنین تهاجماتی در آینده شود.

اما تحولات چند ماه اخیر این دو ادعا را با تردید جدی مواجه ساخته است. جنگ چند روزه میان هند و پاکستان نشان داد که حتی دو قدرت اتمی نیز می توانند وارد یک تقابل نطامی شوند. از سوی دیگر تهاجم گسترده اوکراین به عمق خاک روسیه و انهدام بسیاری از بمب افکن‌های استراتژیک این کشور نشان داد، سلاح های هسته ای روسیه نتوانسته‌اند عاملی بازدارنده در برابر چنین تهاجمی باشند. همچنین تهاجم گسترده موشکی سپاه به اسرائیل که در پاسخ به حمله نامشروع این رژیم به ایران صورت گرفت، حاکی از آن است که حتی یک کشور غیراتمی می‌تواند یک رژیم دارای سلاح هسته ای را با سلاح های متعارف خود تحت فشار قرار دهد. 

بنابراین باید گفت ظاهرا آن دو ادعای مذکور درباره بازدارندگی سلاح های هسته ای مورد نقض واقع شده است یا حداقل بازدارندگی سلاح های هسته ای به صورت مطلق نیست. اما درباره ایران چطور؟ آیا دستیابی به سلاح هسته ای می تواند برای ایران بازدارندگی ایجاد کند؟

اگر تصور کنیم ایران بتواند به نوعی به بمب اتم دست یابد، آن وقت چه خواهد شد؟ یعنی اگر همین امروز ایران با موفقیت بمب اتمی خود را آزمایش کند و سپس به صورت رسمی خبر دستیابی به چنین سلاحی را اعلام کند.  به نظر می رسد با توجه به نفوذ اطلاعاتی بالای اسرائیل در ایران، آسمان باز کشور و جسارت آزموده شده دونالد ترامپ، در چنین شرایطی یکی از خطرات محتمل، خرابکاری یا حتی بمباران محل نگهداری این سلاح ها باشد که آنگاه با یک فاجعه هسته ای در داخل ایران روبرو خواهیم شد.

در واقع اعلام رسمی این خبر ممکن است بهانه بیشتری برای تجاوز امریکا و اسرائیل به ایران بدهد. در آن شرایط آیا ایران قصد دارد از سلاح هسته ای خود (در صورت سالم ماندن از حملات) استفاده کند؟ اگر پاسخ منفی است، پس عملا بازدارندگی سلاح هسته‌ای نقض شده است و حتی اهمیت آن زیر سوال است. 

اگر پاسخ مثبت است، آنگاه با مفهوم «قابلیت ضربه دوم» روبرو هستیم که به این معناست که یک کشور هسته ای بتواند پس از تحمل یک حمله هسته‌ای اولیه، همچنان توانایی پاسخ دادن با حمله‌ای هسته‌ای را داشته باشد که این موضوع تا حدود زیادی به یک نیروی هسته‌ای متنوع و پراکنده، مانند زیردریایی‌ها، بمب‌افکن‌ها و موشک‌های مجهز به کلاهک هسته ای بستگی دارد؛ چراکه نابودی آنها در یک حمله واحد دشوار است. این در حالی است که در این موضوع ایران صرفا می تواند به موشک های خود متکی باشد. 

بدین ترتیب باید گفت تصمیم به ساخت سلاح هسته ای، گام گذاشتن در مسیری است که این همه «اما و اگر» دارد و چنانچه در تمامی آنها بخت و اقبال با ایران همراه باشد، سرانجامش تبدیل شدن به کره شمالی خواهد بود. آیا مسیرهای کم‌هزینه‌تر و پُربازده‌تری برای سربلندی مردم ایران وجود ندارد؟

******

چگونه  قدرت هوایی ایران  قربانی لبخند غرب شد؟

سایت تابناک نوشت:

در میانه یکی از حیاتی‌ترین مقاطع تاریخ نظامی ایران، نیروی هوایی کشور در آستانه دریافت 30 فروند جنگنده نسل چهارم از چین قرار داشت؛ قراردادی راهبردی که به جای ارز، با نفت تهاتر می‌شد و می‌توانست موازنه قدرت هوایی منطقه را به نفع ایران تغییر دهد. اما حسن روحانی، رئیس‌جمهور وقت، با نادیده‌گرفتن ملاحظات نظامی و امنیتی، این قرارداد را ملغی کرد و گزینه‌ای عجیب را روی میز گذاشت؛ خرید جنگنده‌های فرسوده میراژ از فرانسه!

این تصمیم به ظاهر اقتصادی، اما در باطن کاملا سیاسی، نقطه آغاز یک عقب‌گرد بزرگ در قدرت دفاعی ایران بود. در حالیکه چین با مدل تهاتری آمادگی کامل برای واگذاری جنگنده‌ها را داشت، دولت روحانی مدعی شد که پکن خواهان پول نقد است؛ ادعایی که کارشناسان نظامی آن را فاقد اعتبار و بیشتر ناشی از نگاه غرب‌گرایانه دولت دانستند.

محمدباقر نوبخت، سخنگوی دولت، نیز در همان سال با لحنی توجیه‌گرانه گفت: وقتی با آمریکا نمی‌توانیم کار کنیم و فرانسه را هم کنار بگذاریم، پس منافع ملی چه می‌شود؟ او پیشنهاد داده بود که فرانسه می‌تواند نیاز ایران به هواپیما‌های نظامی و غیرنظامی را از طریق میراژ و ایرباس تأمین کند؛ درحالیکه فرانسه در سال‌های قبل، در پرونده خون‌های آلوده و مذاکرات هسته‌ای بار‌ها به‌عنوان دشمن منافع ملت ایران عمل کرده بود.

پیشنهاد خرید میراژ، آن هم در شرایطی که ده‌ها کشور این هواپیما را از رده خارج کرده‌اند، نه‌ تنها نشانه‌ای از ناآگاهی نظامی، بلکه اوج ساده‌لوحی دیپلماتیک بود. حتی نوسازی جنگنده‌های قدیمی F-1 با این مدل توجیه‌پذیر نبود. تصمیم‌گیران وقت، به جای آنکه قرارداد استراتژیک با یک قدرت شرقی را تقویت کنند، پای میز مذاکره با کشوری نشستند که در عمل چیزی جز تحقیر و محدودیت نصیب ایران نکرده است.

اما عواقب این تصمیم فقط روی کاغذ نماند. در جنگ 12 روزه ایران با اسرائیل، رژیم صهیونیستی با تمام قوا به کشورمان حمله‌ور شد. در کنار قدرت بالای پدافندی ایران، با وجود جنگنده‌های مدرن می‌توانستیم ضربات کاری‌تری بر رژیم صهیونیستی وارد کنیم. این موضوع به معنای ناتوانی پدافند قدرتمند ما نیست، اما اگر این جنگنده‌ها تأمین می‌شدند، پوشش هوایی کشور بهتر و قدرت تهاجمی مؤثرتری شکل می‌گرفت.

سرلشکر حاجی‌زاده، فرمانده شهید هوا فضای سپاه پاسداران نیز به عملکرد دولت‌های یازدهم و دوازدهم انتقاد داشت و می‌گفت: «هر رزمایشی که برگزار می‌کردیم، قبل از اینکه آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها واکنشی نشان دهند، صدای اعتراض دولت بلند می‌شد. این در حالی بود که آزمایش موشک‌ها و برگزاری رزمایش‌ها، نه‌ تنها اقدامی در جهت تقویت قدرت نظامی، بلکه تقویت دولت و کشور محسوب می‌شد».

این فقط یک اشتباه سیاسی نبود؛ یک خیانت راهبردی بود به امنیت ملی، به ارتش، به نیروی هوایی و به مردمی که تصور می‌کردند دولت در حال تقویت قدرت بازدارندگی کشور است، نه قمارکردن آن با وعده‌های پاریسی.

روحانی و نوبخت باید پاسخ دهند که چرا فرصت نوسازی هوایی ایران را با لبخند دیپلماتیک فابیوس معامله کردند؟ چرا به دشمنان ثابت‌شده‌ای مثل فرانسه اعتماد کردند و همزمان درِ قرارداد با شرکای راهبردی مانند چین را بستند؟ روحانی و نوبخت حاضرند مسئولیت این کار را بپذیرند؟! پاسخ این پرسش‌ها نه‌ تنها در حوزه سیاست که در حوزه امنیت و حتی تاریخ آینده ایران تعیین‌کننده خواهد بود.