«ذهن مکانیکی»؛ تیم کرِین؛ ترجمه مینو زمانیفر – احمد لطفی؛ نشر نو ذهن چگونه کار می‌کند؟

دکتر علی غزالی‌فر*،   4030128030

در ایام خوش و لَشِ دانشجویی، از میان واحدهای درسی تخصصی، فلسفۀ ذهن جایگاه اول را در زیبایی و جذابیت داشت، البته از آخر. سه‌چهار جلسه کافی بود تا از این درس زده شوم. نتیجه‌ای که تا میان‌ترم از آن دو واحد گرفتم هم این بود که فلسفۀ ذهن از میان همۀ شاخه‌های فلسفه، خشک‌ترین و بی‌مزه‌ترین و حتی بدترین فلسفۀ مضاف است

«ذهن مکانیکی»

(مقدمه‌ای فلسفی بر ذهن، ماشین و بازنمایی ذهنی)

نویسنده: تیم کرِین

مترجمان: مینو زمانیفر – احمد لطفی 

ناشر: نشر نو، چاپ اول 1402

448 صفحه، 200000 تومان

 

****

 

در ایام خوش و لَشِ دانشجویی، از میان واحدهای درسی تخصصی، فلسفۀ ذهن جایگاه اول را در زیبایی و جذابیت داشت، البته از آخر. سه‌چهار جلسه کافی بود تا از این درس زده شوم. نتیجه‌ای که تا میان‌ترم از آن دو واحد گرفتم هم این بود که فلسفۀ ذهن از میان همۀ شاخه‌های فلسفه، خشک‌ترین و بی‌مزه‌ترین و حتی بدترین فلسفۀ مضاف است. دیگران نیز همین عقیده را داشتند. هیچ‌کدام رغبت نکردیم کتاب‌های مربوطه را برای کیف و لذت بخوانیم. اما چرا فلسفۀ ذهن آن‌قدر ناخوشایند بود؟ حالا که دقت می‌کنم، می‌بینم آن معضل ریشه در کتاب‌های فلسفۀ ذهن داشت. کتاب‌هایش حقیقتاً نچسب بودند؛ نثر و سبک خشکی داشتند، مثال‌ها تصنعی یا پیچیده بودند، و مباحث ربط اندکی به زندگی متعارف داشتند، طوری که به علوم آزمایشگاهی نزدیک‌تر بودند تا زندگی عادی یک دانشجوی مفلوک فلسفه. در کل، فلسفۀ ذهن سوهان ذهن بود.

اما اگر در آن روزها «ذهن مکانیکی» را داشتیم، حتماً به نتیجه‌ای معکوس می‌رسیدیم، از بس که خوب و جالب است. این کتاب نه‌فقط آن مشکلات را ندارد، بلکه برعکسِ آن‌ها عمل می‌کند. بیان ساده، روشن و شیوایی دارد. مثال‌ها ملموس و مفهوم‌اند. مباحث مربوط به زندگی‌اند؛ حتی زندگی همان دانشجوی مفلوک فلسفه. البته علم نادیده گرفته نشده است. یافته‌های علوم گوناگون مرتبط با ذهن همه‌جا محل توجه‌اند، هرچند نقادانه بررسی می‌شوند. چراکه استبداد علمی این خاصیت را دارد که زود و به‌زور ذهن را مصادره کند.

برای نمونه، جان سرل، یکی از فیلسوفان ذهن نامدار، می‌نویسد: «از آن‌جا که مغز را خوب نمی‌شناسیم، همواره وسوسه می‌شویم که آخرین فناوری را به‌عنوان مدلی برای فهم آن به کار گیریم. وقتی من کودک بودم همیشه گفته می‌شد که مغز یک صفحه‌کلید تلفن است. شرینگتون، دانشمند برجستۀ علوم اعصاب بریتانیایی، فکر می‌کرد مغز مثل یک سیستم تلگرافی کار می‌کند، فروید معمولاً مغز را با سیستم‌های هیدرولیک و الکترومغناطیسی مقایسه می‌کرد، لایب‌نیتس آن را با آسیاب مقایسه می‌کرد و گفته می‌شود که در یونان باستان این اعتقاد وجود داشته است که مغز مانند منجنیق کار می‌کند. واضح است که در حال‌حاضر از استعارۀ کامپیوتر دیجیتالی استفاده می‌شود.» تیم کرین هم می‌افزاید: «با این نگاه، عجیب است که باور داشته باشیم مغز (یا ذهن) انسان که در طول میلیون‌ها سال تکامل یافته است باید رازهایش را بر حسب نظراتی تبیین کند که در حدود شصت یا هفتاد سال پیش در خلال گمانه‌زنی‌های شاذّ دربارۀ مبانی ریاضیات مطرح شدند.»

کتاب از سیزده فصل تشکیل شده که این مقدار برای این نوع کتاب‌ها غالباً زیاد است. این تعداد به دلیل تنوع مباحث است و نشان می‌دهد که نویسنده به حداکثر مسائل مربوط به ذهن پرداخته است؛ برای نمونه، روان‌شناسی متعارف، کامپیوتر، هوش مصنوعی، زیست‌شناسی و بدن‌مندی.

اما مقصود اصلی نویسنده این نیست که گزارشی کلی از مباحث عام فلسفۀ ذهن ارائه کند؛ همان چیزی که در عموم کتاب‌های مقدماتی فلسفۀ ذهن رایج است. شیوۀ این کتاب با آن آثار تفاوت دارد. این کتاب مسئله‌محور است. مقصود اصلی تیم کرین پاسخ به یک مسئلۀ اساسی است: «تبیین بازنمایی ذهنی». آن‌گاه بر محور همین مسئله سایر مباحث و بخش‌ها را کنار هم می‌چیند؛ برای مثال، رابطۀ نفس و بدن. همۀ مباحث مقدمات یا راه‌هایی هستند برای رسیدن به پاسخ آن مسئلۀ اصلی. به عبارت دیگر، این کتاب از یک جنبۀ خاص به ذهن می‌نگرد. یک راه ورود خاص به فلسفۀ ذهن. که البته سلیقه‌ای یا دلبخواهی نیست.  

مسئلۀ اصلی این است: ذهن چگونه امور جهان را بازنمایی می‌کند؟ اساساً چرا باید ذهن، یا هر چیزی، چنین قابلیتی داشته باشد؟ (بازنمایی و بازنمایی ذهنی چیست؟ این‌ها به‌تفصیل در ابتدای کتاب تعریف می‌شوند.) خب، این یک طرف قضیه است. طرف دیگر این است که ذهن یک امر طبیعی است؛ محصول طبیعت است و بیگانه با آن نیست، پس باید سازوکاری طبیعی داشته باشد؛ که یعنی طبق اصول و قواعد علّی-معلولی کار کند، چون سازوکار طبیعت همین است. در نتیجه، در مسئلۀ بازنمایی هم باید همین سازوکار وجود داشته باشد. پس روی‌هم‌رفته، مسئله این می‌شود: «تبیین طبیعی بازنمایی ذهنی چیست؟» منظور از مکانیکی بودن ذهن که در عنوان کتاب آمده همین نوع تبیین طبیعی و علّی است، و نه آن معنای مشهور و محدود از مکانیکی بودن.

البته این مسئله یک مسئله همچون دیگر مسائل نیست، بلکه یک مسئلۀ کاملاً بنیادی است، به‌حدی که مبنای بسیاری از یافته‌های علمی جدید، در حوزه‌های گوناگون، است (روان‌شناسی، علوم شناختی، هوش مصنوعی). بود و نبود خیلی از مسائل علمی و عملی به همین بازنمایی ذهنی بستگی دارد. برای نمونه، آیا گوشی‌های تلفن همراه که همچون بند ناف به ما وصل شده‌اند، واقعاً همان‌طور که نامیده می‌شوند، «هوشمند» هستند یا مثل خود آدم‌ها، از بیخ، بیغ و گاگول و تعطیل‌اند؟ و چرا؟

برای پاسخ به این مسائل، نویسنده هم به سراغ دانشمندان رفته و هم به سراغ فلاسفه، هم از علوم بهره برده و هم از فلسفه. در نتیجه، او تا جایی که توانسته مباحث مربوط به ذهن را توسعه داده و گسترۀ آن را به حداکثر ممکن رسانده است. از این‌رو، به‌عنوان مثال، ذهنِ مکانیکی را در پرتو زیست‌شناسی و تکامل و انتخاب طبیعی هم بررسی می‌کند.

می‌دانم که این حرف‌ها بوی فیزیکالیسم و حتی ماتریالیسم می‌دهند. به همین دلیل، کسانی که با این مباحث آشنایی دارند، زود به ذهن‌شان خطور می‌کند که تیم کرین در پی تبیینی علمی، به‌طور مشخص فیزیکی، از ذهن است. با این‌که حق دارند چنین برداشتی داشته باشند، اما این‌طور نیست. کرین کاملاً مخالف فروکاست‌گرایی است، اما بر این باور است که به دست دادن تبیینی طبیعی از ذهن مستلزم این نیست که ذهن و سازوکارش را فیزیکی یا مادی تلقی کنیم. در عوض، کاملاً ممکن است که سازوکاری ویژه و مختص ذهن وجود داشته باشد که غیر از قوانین علم فیزیک باشد. در نتیجه، کرین به «علم ذهن» اعتقاد دارد؛ علمی مستقل و متمایز که قوانین خاص سازوکار ذهن را کشف می‌کند.

کسانی که به فلسفۀ ذهن علاقه ندارند – مثل خودم – با مطالعۀ این کتاب آن را دوست خواهند داشت. آن عدۀ قلیلی هم که به فلسفۀ ذهن عشق می‌ورزند، این کتاب را بسیار خواهند پسندید. چراکه علاوه بر این‌که حجّت موجه عشق‌شان خواهد شد، فلسفۀ ذهن را در قالب و صورت بهتری خواهند دید، آن هم با وضوحی درخشان. تعریف‌ها، استدلال‌ها، نقدها، نقل‌قول‌ها، مثال‌ها، آزمایش‌های فکری... همه خوب، همگی عالی. دیگر مزیت این‌که هر فصل با نتیجه‌گیری مشخص و مختصر به پایان می‌رسد. این پالودگی و پیراستگی به این علت است که تیم کرین کتاب خودش را، در طی بیست‌وپنج سال، بارها به‌روز و اصلاح کرده است. این ترجمه هم بر اساس ویرایش آخر و سوم کتاب است. به همین دلیل، با متنی ساده و روشن مواجهیم که کار خواننده را راحت می‌کند، حتی در مسائل مبنایی و پیچیده. به این بریدۀ متن دقت کنید:

«دلیلی در دست نداریم که باور کنیم زبان انسان محصول انتخاب طبیعی است. از آن‌جا که ما نمی‌دانیم داشتن زبان در چه شرایطی واقعاً به بقای نیاکان ما کمک کرده است، حق نداریم فرض کنیم که داشتن زبان موردی از سازگاری است. البته می‌توانیم شرایطی را فرض کنیم که زبان می‌توانسته است به بقا کمک کند. اما هیچ استدلال معتبری ما را از "X می‌توانسته است در شرایط Y به بقا کمک کند" به این نمی‌رساند که "X، موردی از سازگاری است". صرفاً به این خاطر که چیزی می‌توانسته است به این دلیل رخ داده باشد که به ارگانیسم مزیتی خاص برای بقا ببخشد، هرگز نشان‌دهندۀ این نیست که واقعاً به آن دلیل رخ داده باشد.

همچنان نباید فرض کنیم (و کمتر انسان خردمندی چنین می‌کند) که ژن‌ها تعیین‌کنندۀ هر کاری‌اند که ما انجام می‌دهیم. ارگانیسم‌هایی با مادۀ ژنتیکیِ یکسان می‌توانند در محیط‌هایی متفاوت به شکل‌های متفاوتی رشد کنند. رشد و رفتار ارگانیسم‌ها به وسیلۀ عوامل بسیاری، از رخدادهای غریب و بلایای محیطی نظیر سیل و دوره‌های یخبندان تعیین می‌شوند. تکامل، این توسعۀ اشکال حیات در طول زمان، تنها بر انتخاب طبیعی متکی نیست.»

 

*دکترای فلسفه