نوشته: مائده مرتضوی
ناشر: چشمه، چاپ اول 1401
99 صفحه، 58000 تومان
***
مرگ و نیستی همواره یکی از بنیادیترین مسائل هستیشناسانهی انسان را میسازد و ذهنش را با چالشهایی عمیق و طولانی در این باره درگیر میکند. گرچه مرگ همیشه به شکل یک معما باقی میماند اما سرنخها و پاسخهای احتمالی زیادی در جهان پیرامونی ما دربارهی آن وجود دارند. حتی وقتی توجیهی کاملاً روشن و علمی برای مرگ پیدا میشود، هزاران احتمال و قید و شرط حول آن شکل میگیرد که مدام بر ابهام بشر در مورد آن دامن میزند. جدای از تجربیات جهانشمول دربارهی مرگ، هر موجودی درک منحصربهفرد خود را از این مسأله دارد. مائده مرتضوی در «خون پرنده» از همین تجربیات برای مخاطبش میگوید.
شخصیت اصلی داستان دختری جوان است که سوگهایی متعدد و متوالی را تجربه میکند و میکوشد به شیوهی خاص خودش با مسألهی فقدان مواجه شود. داستان با صحنهی مرگ مادر آغاز میشود که در کنار تراژیک بودن، تناقضات بسیاری را در ذهن دختر برمیانگیزد. مرگ در سنین کودکی برای قهرمان داستان پدیدهای برگشتپذیر به نظر میآید. او فکر میکند مادرش در خوابی عمیق فرورفته و دخترک با دست کشیدن به ابروهای مادر میتواند از خواب بیدارش کند. سوگواری دایی و جمعی که به خانه میآیند، بهتدریج این دختر را وارد فرآیند تازهای از فقدان میکند که مرگ مادر آغازگر آن است.
علیرغم حجم کوچک کتاب، تجربهی سوگ در آن دامنهای گسترده دارد و دخترک جلوههای آن را در ابعاد مختلف زندگیاش عیان میبیند. خانهای که در آن زندگی میکند مانند ساکنانش رو به زوال میرود و نقاشی و تعمیرات تأثیر چندانی در این رهسپاریاش به سوی ویرانی ندارد. دخترک معتقد است این خانه به یک بیماری مزمن دچار است که با مرهمهای معمولی قابل درمان نیست و باید نوعی جراحی عمیق برایش انجام داد. داییاش که همخانه و همراه همیشگی اوست با مرمت این خانه مخالفت میکند و بر این باور است که خانه را از مقطعی به بعد باید به حال خودش گذاشت تا پیر شود و شکوه سالخوردگی را در خود نمایان کند.
داییِ دخترک نقشی کلیدی در هدایت تجارب او دارد و گویی بازیهایش با پرندگان، استعارههایش از عناصر طبیعت و آدمها به ذهنیات این خواهرزاده شکل و قوام میبخشد. در نظر دایی و رفیق عاشق پرندهاش، میتوان زندگی و مرگ را با پرندگان بهتر درک کرد. در این موجودات نوعی خاص از غریزه برای فهم مسألهی بقا و فنا وجود دارد که دایی و رفیقش بر آن تأکید دارند و به شدت علاقه و کنجکاوی دخترک را برمیانگیزند. دایی در ترمیم و تیمار پرندگان دقت بسیاری به خرج میدهد و زمانی طولانی را وقف آنها میکند، اما وقتی وضعشان رو به وخامت میرود، گویی نقش این مرد هم عوض میشود و میکوشد فرآیند رهسپاری آنها به سوی مرگ را تسهیل و تسریع کند. دخترک اغلب از تکیهکلامهای دایی برای تبیین موضوعات مرتبط با مرگ و نیستی بهره میگیرد.
ارتباط قهرمان داستان با پرندگان به اعتراف خود او نیز بسیار خاص و تأملبرانگیز است و بخش اعظمی از کتاب را به خود اختصاص داده است. تماشای پرواز پرندگان در آسمان شوری در او میآفریند که نمیتواند از آن چشمپوشی کند و به همین خاطر است که فکر خود را تماموقت درگیر پرندگان میکند؛ موجوداتی که پهنهی آسمان به شکلی بیقید و شرط در اختیار آنهاست و کسی را در این عرصه توان رقابت با آنها نیست. از اینرو عقاب به تعبیر او شیر جنگل آسمان به شمار میآید که پرواز باشکوه و چشمهای کهربایی تیزبین و نگاه سخت و نافذش برای راوی داستان غبطهبرانگیز است.
شخصیت کلیدی داستان از جهاتی دیگر نیز پرندگان را زیر ذرهبین خود قرار میدهد؛ از جمله به این خاطر که آنها مثل انسانها خطرناک نیستند. خطرناک بودن در این عرصه به معنای وابستگی تنگاتنگ داشتن به ادمهای دیگر است که باعث میشود غیاب آنها زندگی را دستخوش تلاطماتی عظیم کند. به این اعتبار دخترک زندگی خود را نیز خطرناک میپندارد چون مدام در معرض وابستگیهایی قرار میگیرد که آرامش و ثبات و حتی هویتش را تهدید میکنند. این آدم به نوعی در پی کسب امنیت در دنیای پرندگان است؛ امنیتی که در جهان روابط انسانی به او داده نشده است و با مرگ و نیستی همواره به حس ناامنیاش دامن زدهاند.
جهانِ «خون پرنده» تمثیلها و استعارههای بسیاری با خود دارد که در تبیین مسألهی نیستی و فنا به قهرمانهای داستان کمک میکنند. پرندگان زخمی که تعبیری دوگانه و متناقض از آزادی و اسارت را برای آدمها تداعی میسازند نقشی کلیدی در این کتاب ایفا میکنند و آنها را میتوان در نقاط مختلفی از داستان مشاهده کرد. مرگ و زندگی نیز دوگانههای دیگریاند که پرندگان با رفتار خود بر آنها تأکید دارند. آنها گاه در عین دست و پا زدن در مرگ و فنا، سرشار از زندگی و حس بقا هستند. زخمها در این داستان برعکس آنچه در دنیای بیرون تصور میشود، برای پرندگان نوعی قدرت مضاعف میآفرینند. به همین جهت است که خون پرنده در طی فرآیند داستان به تدریج ابهت و شکوه زیادی در ذهن خواننده میآفریند. این خون همچون اکسیری جادویی میتواند مفاهیم مرگ و زندگی را به بازی بگیرد و قصههایی غریب و سرشار از ماجرا برای مخاطبان بسازد.