«بچههای تانر»
نویسنده: روبرت والزر
ترجمه: علی عبداللهی
ناشر: فرهنگ نشر نو، چاپ اول 1401
328 صفحه، 180000 تومان
***
روبرت والزر از مهرههای مؤثر در دورهی گذار از کلاسیک به مدرن در ادبیات سوییس به شمار میآید. نویسندهای که در زندگی و مسیر حرفهای خود، روحیهای کافکایی را دنبال میکرد و کافکا نیز دربارهی او و آثارش نظراتی آمیخته با ستایش و تحسین داشته است. او جنون و وسواسی غریب در نوشتن داشت و اغلب زمان خود را وقف آن میکرد. شغلهای بسیاری از جمله بانکداری، بیمهگری، حسابداری و دستیاری را آزمود و نهایتاً در قصری به پیشخدمتی پرداخت. تمامی این مشاغل تجاربی عمیق و چندوجهی به کارنامهی حرفهای او افزودند و والزر تلاش کرد از آنها به شکلی مبسوط و مفصل در کار نوشتن بهره گیرد. آثار او سرشار از درگیریهای ذهنی آدمهایی است که میان زندگی عادی و پرماجرا در تلاطماند، همچنان که خود والزر نیز این چالشها را در زندگی پرفراز و نشیب خود بسیار پشت سر گذاشته است.
والزر نویسندهای پرکار بود، اما اغلب نوشتههای او چنان پراکنده و پر از ابهام و شطحیات بودند که نتوانستند به شکلی منسجم در یک کتاب گرد هم آیند. نوسانات خلقی او مجالِ در پیش گرفتن رویهای پایدار در داستاننویسی را به او نمیداد اما همین خصلتش بود که او را در نزد فیلسوفانی همچون والتر بنیامین ارزشمند و تأملبرانگیز میکرد. بنیامین او را علیرغم کم بودن آثار منتشر شدهاش نویسندهای بیپروا و تجربهگرا توصیف کرده و رویکرد خاص او به اسطوره را ستوده است. مورگن اشترن، شاعر آلمانی برجستهی همعصرش نیز از شخصیتپردازیهای والزر، بهویژه در رمان «بچههای تانر» با تحسین فراوان یاد کرده است.
رمان «بچههای تانر» بلندترین اثر داستانی والزر است که در دورهی خود با اقبال نویسندگان و هنرمندان زیادی مواجه شد و توانست در مدتی کوتاه به چاپ دوم برسد. انتشار این رمان همزمان با تحولات بسیاری در عرصهی ادبیات بود و والزر این بخت بزرگ را داشت که نظرات مثبت چهرههای ادبی معاصر خود را در این باره دریافت کند. او از پیشروان شخصیتپردازی مدرن در داستان به شمار میآید و قهرمانش در کتاب «بچههای تانر» که سیمون نام دارد نمونهی بارز این رویکرد اوست. شخصیتی که ویژگیهایی کافکایی دارد، اما از خصوصیات قهرمانهای کلاسیک نیز بهرههایی برده است.
شخصیت کلیدی «بچههای تانر» انسانی عاصی و متلاطم است که اغلب افراد پیرامونش قدرت درک رفتارهای جنونآمیزش را ندارند. این مسأله از همان آغاز رمان خود را آشکار میسازد. سیمون که مشاغل بسیاری را تجربه کرده، به سرش میزند در یک کتابفروشی کار کند. او شرحی مفصل دربارهی خود به صاحب کتابفروشی میدهد و از روحیات درکناپذیرش برای او میگوید. او برعکس دیگران در سودای پول یا جایگاهی در شغلش نبوده و صرفاً به کسب تجربه میاندیشیده و شاید همین موضوع است که به مذاق کارفرمایانش خوش نیامده است. سیمون موقعیتهای شغلی درخشانی را به همین خاطر از دست داده است؛ او در بانک و ادارات معتبری مشغول به کار بوده و نخواسته مراتب ترقی را به شیوهی همهی کارمندان طی کند و به دنبال راهی برای درک بهتر دنیای خود بوده است. او در کتابفروشی هم در پی همین هدف است.
شخصیت سیمون پیچیدگیهای بسیاری دارد و همین موضوع او را پیشبینیناپذیر و تحلیلگریز میکند. هر خوانندهای در صفحات اول رمان ممکن است با آرمانگرایی و عصیان منحصربهفرد او همذاتپنداری کند، اما سیمون خیلی زود بنای تصورات مخاطب را فرو میریزد و دست به کارهایی میزند که شگفتی هر ناظری را برمیانگیزد. تصمیمات او آنی و غافلگیرکننده است و به همین علت در هر نقطه از داستان میتوان منتظر اتفاقی ناگهانی و پیشبینی نشده از جانب او بود. حتی شخصیتهای دیگر داستان نیز مقهور این حرکات برقآسای او میشوند و اغلب توان سازگاری با خلق و خوی متلاطمش را ندارند.
خانوادهی سیمون تانر میکوشند تا ارتباطی مداوم و نزدیک با او برقرار کنند، اما به سبب خودشیفتگیهای افسارگسیختهی این موجود مالیخولیایی اغلب ناکام میمانند. برادر سیمون که اتفاقاً خلقیاتی شبیه او دارد نیز در برقراری ارتباطی سازنده و سالم با او کمتر توفیق مییابد. کلاوس همان وسواسها و تردیدهایی را تجربه میکند که سیمون سابقهای طولانی در آنها دارد. این مسأله در نامههایی که او به سیمون مینویسد هم به روشنی خود را نشان میدهد. اعضای دیگر خانوادهی تانر نیز ارتباطی مشابه با سیمون دارند و رفتار و رویهی کاسپار، برادر دیگرش و هدویگ، خواهرش نیز مؤید این واقعیت است. بخش عمدهای از کتاب را همین روابط پر فراز و فرود خانوادهی تانر با سیمون تشکیل میدهد.
والزر در رمان «بچههای تانر» پلی از ادبیات کلاسیک به سمت ادبیات مدرن میزند. قهرمان داستان او گرچه شباهتهایی آشکار با شخصیتهای کافکا دارد، اما روحیاتی مثل شخصیتهای داستانهای کلاسیک نیز در او دیده میشود. عصیان و جامعهگریزی سیمون به راسکولنیکوفِ داستایوفسکی و خودستاییاش به راستینیاکِ بالزاک شبیه است. فلسفهپردازیهایش نیز چنان به آنها نزدیک است که گویی شخصیتی از دل «جنایت و مکافات» یا «بابا گوریو» پا به قرن جدید گذاشته و با رویکردی مدرن درصدد تبیین همان جهانبینی قرن نوزدهمی است. به همین خاطر است که والزر را میتوان یکی از پیشروان برجستهی ادبیات مدرن دانست. نویسندهای که قادر است در دل پیچیدگیهای عصر مدرن راهی تازه برای نمایش مالیخولیای قهرمانان کلاسیک باز کند.