الهیات انفعالی، الهیات انقلابی

محسن ردادی پژوهشگر حوزه انقلاب اسلامی و عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، گروه سیاسی الف،   4020315001 ۱۳ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲۱ تکراری یا غیرقابل انتشار

از جمله اتفاقات مهم در سالهای دهه ۴۰ تجدید حیات اسلامی بود که نسبت به شرایط سیاسی و اجتماعی کشور بی تفاوت نیست و به آن اهمیت می دهد و دارای کنش فعال است. به عبارت دیگر شاهد سربرآوردن الهیاتی بودیم که در برابر اسلام محافظه کار قرار گرفته بود و این نوع خوانش از دین را سرزنش می کرد.

هنگامی که صحبت از قیام ۱۵ خرداد می شود ذهن ما بیشتر به این سمت می رود که چه اتفاقاتی در روزهای ۱۲تا۱۵خرداد ۴۲افتاده است و کمتر توجه می کنیم که اساسا منشا این اتفاق عظیم چه بود که قیام ۱۵خرداد را خلق کرده است. 

اهمیت تاریخی و بررسی سالهای ۴٠تا۴۲ از آنجایی است که ما می توانیم با مبدا حرکت امام خمینی آشنا شویم و اساسا از این طریق شناسنامه انقلاب اسلامی را به شکل دقیق بشناسیم، اما مع الاسف این سالها فقط به بخشی از قیام ۱۵ خرداد توجه شده و به نوعی ما تاریخ راناقص فهمیده ایم.

از جمله اتفاقات مهم در این سالها تجدید حیات اسلامی بود که نسبت به شرایط سیاسی و اجتماعی کشور بی تفاوت نیست و به آن اهمیت می دهد و دارای کنش فعال است. به عبارت دیگر شاهد سربرآوردن الهیاتی بودیم که در برابر اسلام محافظه کار قرار گرفته بود و این نوع خوانش از دین را سرزنش می کرد. 

برای تحلیل دقیق این موضوع باید گفت در سالهای اولیه دهه چهل اتفاقاتی نظیر تثبیت لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و همچنین اتقلاب سفید رخ داد که قرار بود سیاست ضدکمونیسم آمریکا در ایران را به ثمر برساند. اقداماتی که از طرف خود شاه اداره می شد و گرچه از لحاظ ظاهری بی عیب می نمود اما در باطن نه یک اقدام درونزا و بومی بلکه در راستای منافع آمریکا بود.

اقدامات مزبور یک وجه دیگری هم داشت و آن تثبیت دیکتاتوری شاه، تضعیف روحانیت و به حاشیه راندن احکام الهی بود. نتایج سیاسی و اجتماعی این طرح ها بود که موجب شد امام خمینی به صحنه بیایند و حاکمیت پهلوی را به چالش بکشند. 

امام در این راستا با شعار حفظ اسلام وارد میدان شد و با تبیین حقیقت این سیاست ها تقابل جدی خود با رژیم را در پیش گرفت. به عبارتی باید گفت امام خمینی از سال ۴۱ تا ۴۳ که به دلیل انتقاد علنی از  کاپیتولاسیون تبیعد شدند، رفته رفته با نخست وزیر، شاه و آمریکایی ها درگیر شدند که تاوان این مبارزه تبعید از کشور بود. امام برای همین نقدهای ملی که حتی داعیه داران ناسیونالیسم ایرانی هم جرأت بیانش را نداشتند، ۱۴ سال تبعید شد و در فرودگاه هم گفت من برای دفاع از میهنم تبعید می شوم. 

امام خمینی تقریبا از همان سالهای ۴۲ بود که دوگانه اسلام ناب و اسلام آمریکایی را مطرح کردند. در یک طرف اسلامی مسئولیت پذیر قرار دارد که با گسترده دانستن دین خدا، عرصه های مختلف اجتماع را مدنظر می گیرد و به آن توجه دارد. اسلام ضد استعمار و ظلم و حامی مظلومین. اما در طرفی دیگر اسلامی است که در کنج حوزه ها و مساجد محصور شده و تنها به مناسک فردی و عبادی توجه دارد. یک دین به شدت حداقلی که شخص را حتی نسبت به خانواده اش هم بی مسئولیت می کند و تنها دین فردی را در نظر می گیرد.

وجه تسمیه این نوع اسلام به اسلام آمریکایی از آن جهت است که استعمار غربی این شکل دینداری را می پسندد، چرا که اصلا به ضرر آنها نبوده و سدی را جلوی پای غرب ایجاد نمی کند.  اسلامی که در قلب واشنگتن دارای کرسی درس است و بی هیچ دردسری به موضوعات نظری می پردازد. امام این نوع دیانت منفعلانه را که در ناخوداگاه مسلمین قرار گرفته بود برهم زد و با اتکا بر روح اسلام، خوانش اصیل آن را ارائه داد. 

اسلام آمریکایی امروزه در کشور و در عرصه های مختلف وجود دارد و با رنگ عوض کردن به شکل دیگری در برابر الهیات انقلاب اسلامی می ایستد. امروزه یک نمونه از وجوه اسلام آمریکایی را می توان در خوانشی جست و جو کرد که با آرم اسلام رحمانی و به تعبیر مرحوم شهید مطهری با منطق "صلح کل" در پی این است که اسلام را با هر سازشی همراه کند و اصلا مهم نیست طرف منازعه چه کسی است، بلکه فقط باید سازش و همکاری داشت.