پدیده «زن زدگی»

گروه تعاملی الف،   4020213035 ۳ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱ تکراری یا غیرقابل انتشار

پسران مجبور هستند به خدمت سربازی بروند، پس به ناچار دو سال از درس و دانشگاه دور می شوند و پس از بازگشت از خدمت نیز به دلیل توقع خانواده نمی توانند با فراغ بال به درس بپردازند. همین امر موجب شده است که دختران که نه خدمت سربازی دارند و نه خانواده از آنها توقع کار و اشتغال دارد، بیش از دو سوم ظرفیت دانشگاه ها را به خود اختصاص دهند.

گروه تعاملی الف - احمد ورامینی:

فردریش نیچه متفکر برجسته آلمانی یکی از ویژگی های دوران مدرنیته را پدیده «زن زدگی» می‌داند. وی دوران مدرن را دورانی می‌داند که زنان بر مهمات امور چیره شده اند و مردان به چیزهایی دست دوم و حاشیه ای تبدیل شده‌اند. این نظر را نیچه در اواخر قرن نوزدهم مطرح کرد که این پدیده چندان عالمگیر نشده بود در حالی که در شرایط فعلی این پدیده بسیار دامن گستر شده است. به هر تقدیر، آغاز پدیده «زن زدگی» را باید در ابتدای انقلاب صنعتی جستجو کرد. زمانی که روز به روز بر شمار کارخانه‌های صنعتی و بنگاه‌های اقتصادی افزوده می‌شد. کمبود نیروی کار سبب افزایش دستمزد کارگرهای مرد شد و این گرانی به مذاق سرمایه داران خوش نیامد. آنها جهت جبران، دست به کارهای متعددی زدند که از جمله آنها استفاده از نیروی کار زن در کارخانجات بود.

زن ها که پیشتر از این در جامعه فئودالی در سایه خانواده به کارهای کشاورزی و یا خانه داری، اشتغال داشتند، به کار مستقل در کارخانجات وارد شدند. بورژوازی صنعتی ضمن آن که با وارد کردن زنان عرصه را بر مردان که مزدهای بیشتری می طلبیدند تنگ کرد، تلاش کرد تا با پرداخت مزدهای اندک، از آنها همان کار مردان را مطالبه نماید. این درآمد ناچیز به مذاق زنان که پیش از این درآمدی نداشتند خوش آمد و زین پس، پیوسته بر حضور آنان در مشاغل افزوده شد. این ورود زنان به عرصه کار به دور از محیط خانه و خانواده اگر چه ابتدا به داعیه کمک به خانواده انجام می‌شد و پاره‌ای از زنان نیز برای تامین زندگی خود و شوهران بعضا بی کار شده خود در واقع چاره ای جز این نداشتند اما بورژوازی که با مبالغ اندک تری کار مردان را از زنان مطالبه نموده و ضمنا از مزیت های دیگر زنان، بهره می‌برد، روز به روز بر شمار کارکنان زن خود افزود و زنان نیز شادمان از رها شدن از یوغ شوهران خود یوغ مردان بورژوا و صاحب کاران خود را با کمال میل پذیرفتند.

البته نظام سرمایه سالاری با ورود زنان به عرصه اشتغالِ مستقل از خانواده بهره دیگری نیز برد و آن دامن زدن به مصرف زدگی جامعه بود، زیرا بخش زیادی از مصرف جامعه را زنان انجام می‌دهند. در واقع زنانی که با حضور در کارخانجات از حضور در خانه و در کنار فرزندان خود محروم شده بودند تا درآمدی کسب کنند، با تدبیر سرمایه سالاری بخش عظیمی از درآمد خود را خرج ارضای نیازهای کاذب خود، چون خرید لباس های لوکس و تجملی، لوازم آرایش و گریم و نیز جراحی های زیبایی و دیگر کارهایی که نظام سرمایه سالار با بمباران تبلیغاتی خود آنها را ارزشمند جلوه داد، می‌نمودند. مدرنیته و سرمایه سالاری غربی توانستند ضمن برافراشتن بیرق حمایت از حقوق زنان هم از نیروی کار ارزان زنان و هم از نیروی مصرف بالای آنان بهترین بهره را ببرند. در واقع سرمایه سالاری علی رغم تظاهر دروغینش به حمایت از حقوق زنان، به قول میشل فوکو آنان را بازیچه خود نمود.

به هر روی استقلال اقتصادی زنان و کار مستقل از خانواده، موجب شد که آهسته آهسته ساختار خانواده در جامعه دستخوش تغییر شود؛ بدین ترتیب زنانی که درآمدی کسب کرده بودند دیگر میل کمتری برای حضور در خانه و خانواده و فرزند پروری و شوهر داری از خود نشان دادند و ضمنا به تحقیر این کارها نیز پرداختند و این در حالی بود که آنان کار در محیط خشک و خشن کارخانجات و یا ادارات و تبعیت بی چون و چرا از فرامین و خواسته های گاه نامشروع کارفرمایان را پیروزی ای بزرگ و دستاوردی چشمگیر و تاریخی برای خود قلمداد می‌کردند. این زنها در صورت ازدواج، به جای همکاری با همسر خود به رقابت برای کسب قدرت بیشتر در خانواده می پرداختند و از این رو بود که نقش مردان در خانواده به عنوان رییس خانواده کم کم به محاق رفت. زنان با این دستاویز که در طول تاریخ همواره به آنها ستم شده است، خواهان اخذ حق و حقوق بیشتر و در صورت امکان حقی بیشتر از مردان، جهت جبران مافات بودند.

البته این دعوی فمنیست ها که در تاریخ همواره بر آنها ظلم شده است، حتی اگر قابل اثبات هم باشد تنها بخشی از حقیقت است؛ زیرا مردان نیز در طول تاریخ همواره مورد ظلم و ستم مستکبران و مستبدان بوده اند و حتی شاید این مستبدان گاهی از خون زن ها و کودکان می گذشتند اما هیچ گاه از خون مردان نمی گذشتند و با شدیدترین وجه ممکن آنها را مجازات می کردند. متاسفانه بسیاری از دیگر ادعاهای فمنیستی نیز چنین است؛ مثلا آنها مدعی می‌شوند که زن تاکنون تنها نقش همسر فداکار و مادر دلسوز را داشته است. این سخن اگر درست باشد با کمی تامل متوجه می شویم که مردان و پدران ما نیز تاکنون همین وضعیت را داشته اند؛ یعنی تنها دغدغه و همتشان کار و کوشش خستگی ناپذیر برای رفاه و آسایش خانواده شان، چه همسر و چه فرزندان، بوده است و آنها نیز چیزی بیشتر از همسر فداکار و پدر دلسوز نبودند.

همچنین فمنیست‌ها مدعی اند که آنها در برابر کار در منزل مزدی دریافت نمی‌کردند. اگر چه از نظر شریعت اسلام زن می‌تواند برای کاری که در منزل می‌کند، طلب مزد نماید اما حقیقت این است که اکثریت مردان نیز هر چه دستمزد می‌گرفتند خرج زن و فرزند خود می‌کردند و بخش بسیار ناچیز آن را برای خود ذخیره می‌نمودند. در واقع بسیاری از دعاوی و شعارهای فمنیست ها چنین است. یعنی در بادی امر بدیهی و بی شک و شبهه می نماید ولی با کمی مطالعه و تعمق متوجه می شویم که این دعاوی ظلم و ستم چندان هم بدیهی و غیر قابل تردید نیستند. باید اذعان کرد سودای فمنیست‌ها از طرح چنین مطالبی به حاشیه کشاندن مردها و دست یافتن به مزایا و حقوق بیشتر در کنار تکلیف و وظایف کمتر است. یکی از حربه‌هایی که فمنیست‌ها از آن تاکنون بیشترین بهره را گرفته اند حربه مظلوم نمایی است، آنها با استفاده از این حربه و متهم کردن مردان به ظلم در حق زنان گام به گام مردان را از سطح جامعه پس زدند؛ خانم هلن فیشر، که خود از فمنیست‌های معروف است در کتابی با عنوان جنس اول از این حربه زنان سخن به میان می آورد: «در جوامع غربی زنان با شرکت در گردهم آیی ها و سخنرانی‌های بین المللی، راهپیمایی‌ها، دیدار با نمایندگان مجلس و جلب نظر موافق آنها برای تصویب قوانین مورد نظر، نوشتن مقالات مختلف و سایر فعالیت‌های مشابه، در جهت احقاق حقوق جنسی و باروری خویش تلاش می کنند.

 علاوه بر این در حال حاضر اکثر دعوی های مربوط به خشونت های جنسی را زنان مطرح می‌کنند و در بسیاری از این موارد نیز دادگاه‌ها به نفع آنان رای می‌دهند. زنان با این گونه تلاش ها وکلا، قضات، روزنامه نگاران، سیاستمداران و سایر اقشار مردم را وادار می سازند تا درباره قوانین و عرف مربوط به مسایل جنسی مطابق معیارهای زنان بیندیشند»

به هر روی این دست دعاوی فمنیست‌ها و ساده لوحی مردان و یا قصد آنان برای سوء استفاده از زنان، سبب شد مسابقه‌ای میان مردان به ویژه آنان که دارای اداهای روشنفکری هستند، جهت تقدیس زنان و تحقیر مردان شروع شود؛ روشنفکران مخنثی که چونان شرطی شده‌اند که هر گاه نام زنان و حقوق زنان به گوش آنها می‌خورد بدون هیچ تدبری به چاپلوسی زبانی یا عملی زنان و قدح و ذم مردیت و مردانگی می پردازند که نمونه هایی از این چاپلوسی ها را در اولویت دادن به استخدام خانم ها در ادارات و نهاده ها و یا دادن این امتیاز به دختران که از سربازی معاف باشند و به همین دلیل حدود 60 درصد دانشگاه‌ها را اشغال کنند ولی مخالفت با دادن این امتیاز به پسران که در ازای دو سال سربازی، درصدی از سهمیه دانشگاه ها به آنها اختصاص یابد از چنین موارد است. همچنین پر رنگ کردن نقش زنان در فیلم های متعدد سینمایی یکی دیگر موارد تقدیس زنان و تحقیر مردان است.

اخیرا فیلم پارک‌وی را مشاهده کردم که یکی از نقش‌های اصلی آن خانم روانشناسی بود که بسیار فرهیخته و فهمیده می‌نمود و شوهرش مردی بساز و بفروش و ابله و دایم الخمر که زن او را با لقب خپلو صدا می‌کرد، که این هم لابد نشان روشنفکریش بود. زن دایم شوهر را راهنمایی می کرد و گاهی هم توصیه می نمود که مواظب خودش باشد. البته این گویا تنها مخصوص ایران نیست و در کشورهای غربی نیز رواج گسترده ای دارد: «آگهی‌های بسیاری، مردان را به عنوان موجوداتی مسخره و لوده نشان می‌دهد. یکی از آنها تصویر مرد سنگین وزنی را که مشخص بود رئیس است نشان می داد که سعی می کرد با یک دستگاه ساده کپی کار کند، در پایان این آگهی بازرگانی، دفتر پوشیده از کپی و کاغذهایی بود که همه جا پراکنده شده بود و بالاخره دستیار رئیس که یک زن بود، او را نجات داد. بله آن آگهی مضحک و خنده دار بود اما چرا آن شخصیت مضحک یک زن نبود. پاسخش این است که از لحاظ سیاسی درست نیست که یک زن در یک آگهی تجاری به عنوان انسانی ساده و سبک به تصویر کشیده شود.

در جامعه خودمان با اینکه هنوز مدرنیته به طور کامل جا نیفتاده است، روند تبدیل شدن مردان به عناصری دست دوم کاملا محسوس است؛ مردان در خانواده اغلب به حساب پس اندازی تبدیل شده اند که نه در انتخاب نوع منزل و محل و مکان آن حق رای دارند و نه در انتخاب لوازم و اثاثیه منزل و نه در چینش و ترتیب آنها. هر چه هست سلیقه خانم خانه و فرزندان است. در مساله فرزندان نیز این مادر است که سکان اصلی تعلیم و تربیت آنان را در دست دارد؛ اوست که مدرسه بچه ها را انتخاب می‌کند و به مدرسه بچه ها سر می‌زند و از اوضاع و احوال آنها باخبر است؛ بچه‌ها نیز در انجام کارها و امورات خود بیشتر با مادر خود مشورت می‌کنند، البته اگر مشورت کنند. 

پسران مجبور هستند به خدمت سربازی بروند، پس به ناچار دو سال از درس و دانشگاه دور می شوند و پس از بازگشت از خدمت نیز به دلیل توقع خانواده نمی توانند با فراغ بال به درس بپردازند. همین امر موجب شده است که دختران که نه خدمت سربازی دارند و نه خانواده از آنها توقع کار و اشتغال دارد، بیش از دو سوم ظرفیت دانشگاه ها را به خود اختصاص دهند. بالا رفتن سطح تحصیلات دختران و تنگ کردن عرصه بر پسران، خود مشکل جدیدی را به وجود آورده که همان عدم تناسب و سنخیت در اشتغال است. دختران تحصیلکرده با مشاغل شایسته و آبرومند و با درآمد بالا از یک سو و پسران کمتر تحصیلکرده، با مشاغلی چون دلالی، مسافرکشی، آبدارچی، پیک موتوری و... از سویی دیگر، یکی از عوارضی است که طلیعه آن نمودار شده است. البته این مساله به همین جا ختم نمی‌شود زیرا این افراد چه خانم ها و چه آقایان باید ازدواج کنند، آنهم با کسی که طبق عرف جامعه ما باید در شان آنها باشد. اما وضعیت در جامعه چگونه است؟ دختران تحصیل کرده، با مشاغل معمولا مناسبتر، با درآمدهای بیشتر و پسرها معمولا با تحصیلات کمتر و شغل های پایین تر. در چنین وضعیتی است که مشاهده می کنیم دختران، همسرانی هم کفو و مناسب خود نمی یابند و این سبب بالا رفتن سن ازدواج می شود که خود در حال تبدیل شدن به معضلی بزرگ است. اگر هم عده ای از آنان تن به ازدواج با افرادی پایین تر از خود بدهند، عوارض مختلفی به دنبال خواهد داشت که یکی از آنها تحقیر مرد به عنوان پدر خانواده می‌باشد.

تحقیر مرد در جامعه و به تبع آن تحقیر پدر و حتی حذف کامل پدر، اعم از حذف فیزیکی و یا حذف اثربخشی، عوارض متعددی در پی دارد: «بسیاری از افراد اعتقاد دارند که بی پدری با بزه کاری و خشونت مرتبط است و شواهد تحقیقات هم بر باور آنان صحه می گذارد. حضور پدر در خانه تضمینی برای آن نیست که جوان مرتکب جرم نخواهد شد اما عامل مناسبی برای پیشگیری است. در آمریکا 60 درصد متجاوزان به عنف، 72 درصد قاتلان نوجوان و 70 درصد محکومان حبس های بلند مدت از خانه های بدون پدر بوده اند. پدران برای پسرانشان در نقش یک الگو اهمیت دارند. وجود آنان برای حفظ اقتدار و نظم و نیز کمک به حفظ خویشتن داری و احساس همدلی در پسران ضرورت دارد. متاسفانه برای آینده نزدیک کار از کار گذشته و لازم است برای آینده ای بهتر تلاش کنیم.

به هر روی تحقیر مرد و تکریم بیش از حد و چابلوسانه زنان و تبدیل آنان به جنس اول، با اولویت دادن به آنها در حضور در دانشگاه، در استخدام و اشتغال و...، علاوه بر ضرر و زیانی که برای مردان و کودکان دارد، گریبان خود زنها را نیز می‌گیرد. یکی از آن موارد طبق گزارشی که در دیلی تلگراف خواندم بدین شرح است: «مردانی که درآمد آنها از همسرشان پایین تر است و از لحاظ مالی به آنها وابسته هستند با احتمال بیشتری ممکن است به سراغ زن ديگری بروند. دانشمندان با انجام تحقیقاتی برای بررسی تاثیر میزان درآمد زنان و مردان روی تعهد آنها به یکدیگر، متوجه شدند مردانی که درآمد کمتری نسبت به همسر خود دارند ممکن است با احتمال 5 برابر بیشتر با زن دیگری رابطه برقرار کنند. محققان معتقدند برخی از مردان برای تسکین ناراحتی ها و احساسات خود که به دلیل کمرنگ شدن نقش سنتی آنها به عنوان نان آور خانواده به وجود می آید به سمت زن يا زنان دیگر سوق پیدا می‌کنند. کریستین مانچ، روانشناسی که این تحقیقات را انجام داده است در این باره گفت: احتمال ارتباط با زنی دیگر غیر از همسر در مردانی که درآمد شان از همسرشان کمتر است، ممکن است تا 5 برابر افزایش پیدا کند. مهم ترین دلیل آن هم عدم رضایت آنها است. آنها از زندگی خود راضی نیستند و احساس خوشایندی در این مورد ندارند. البته از سوی دیگر وابستگی زنان به همسر در مورد مسایل مالی هم باعث افزایش رضایت مندی مردان می شود و هم میزان پایبندی آنها به زندگی و تعهد به همسر را افزایش می دهد، به طوری که همسران زنانی که به طور کامل از لحاظ مالی به همسر خود وابسته هستند با احتمال 75 درصد بیشتر از همسران زنان مستقل نسبت به همسر خود وفادار می مانند»