نگاهی به فیلم‌های چهل‌ویکمین جشنواره فیلم فجر/۳ فیلمی که منتقدان پرونده اش را بستند!

مینو خانی، گروه فرهنگی الف،   4011115014

در سومین روز از جشنواره فیلم فجر سه فیلم «پرونده باز است» به کارگردانی کیومرث پوراحمد و تهیه‌کنندگی علی قائم مقامی، «سرهنگ ثریا» به کارگردانی لیلی عاج و تهیه‌کنندگی جلیل شعبانی و «عطرآلود» به کارگردانی هادی مقدم دوست و تهیه‌کنندگی یوسف منصوری در خانه رسانه (پردیس سینمایی ملت) به نمایش درآمد. 


«پرونده باز است»، روایتی بی‌پایان 
داستان قصاص و قتل عمد داستان تکراری و بی‌پایانی در سینمای ایران است. نمی‌دانم این چندمین فیلم با این موضوع است. دو نوجوان مرافعه‌ای می‌کنند و بر حسب تصادف یکی از آنها کشته می‌شود: قتل غیرعمد. اصرار خانواده قاتل برای جلب رضایت از خانواده مقتول به جایی نمی‌رسد و دوربین در رفت و آمد بین دو طرف سرگردان است و احساسات مخاطب خود را خوب به بازی می‌گیرد تا او را تا آخر داستان با خود همراه کند. 

«پرونده باز است» جدیدترین اثر کارگردان خاطره‌ساز «قصه‌های مجید» است: کیومرث پوراحمد. گرچه این فیلم از فیلم قبلی (تیغ و ترمه) این کارگردان باسابقه بهتر و قوی‌تر است، انتظار مخاطب خود را برآورده نمی‌کند. بازیها سردستی است و باورپذیری ایجاد نمی‌کند خصوصا بازی نوجوانی که نقش قاتل را بازی می‌کند که قبل از این در فیلم «گل به خودی» بازی کرده بود. اشکها و فریادهایش با میمیک صورت و نگاهش هماهنگ نیست. حتی حسین پاکدل که باسابقه است هم موفق نمی‌شود عصبانیتش را با میمیک صورتش همراه کند. 

البته پوراحمد در روایت داستانی خود تلاش می‌کند بر خلاف بسیاری از فیلم‌های با موضوع قصاص، اندکی واکاوی کند و دلایل و پیش‌زمینه‌های وقوع دعوا را بررسی کند و خصوصا تلاش می‌کند مشکل را در نهاد خانواده بررسی کند، پسری که بدون مادر بزرگ شده و پسری که تحت تربیت پدری عصبی است و خواسته پسرش را طوری تربیت کند که «توسری‌خور» بار نیاید. اما در خرده‌پیرنگ‌ها کلی داستان دیگر از جمله مرکزی که جایی برای آموزش کودکان کار است و مادرانی که نمی خواهند کودکان خود آنجا باشند چون باید کار (قاچاق) کنند و پول دربیاورند و حرکت‌های رسانه‌ای که توسط خواهر مقتول صورت می‌گیرد را برای جاانداختن موضوعش یا دادن بعد جدید به داستانش مطرح می‌کند و همین باعث شده انسجام لازم برای فیلمنامه ایجاد نشود. 
«سرهنگ ثریا» هم یکی از هزاران
ماجرای سازمان منحوس مجاهدین خلق برای اولین بار با دو فیلم «امکان مینا» (کمال تبریزی) و «سیانور» (بهروز شعیبی) در سال 1394 در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر در سینمای ایران مطرح شد، ماجرای سازمانی که طی سالها نه فقط علمیات‌های مختلفی را بر علیه ایران انجام داده بود، که در جنگ هشت ساله نیز با عراقی‌ها همکاری کرده بود. 

بعد از این دو فیلم بود که سریال‌هایی درباره مجاهدین خلق ساخته شد و به نظر رسید ماجرای این سازمان از طبقه‌بندی محرمانه خارج شده و حالا باید از آن حرف زد و چقدر دیر. کمال تبریزی در گفتگویش درباره فیلم «امکان مینا» گفته بود شباهت داعش با سازمان مجاهدین باعث شده تا ساخت آثاری نمایشی درباره سازمان مجاهدین در دستور کار قرار گیرد تا به مخاطب ایرانی آگاهی لازم برای شناخت این سازمان داده شود و چقدر دیر.  

و حالا با «سرهنگ ثریا» بیش از پیش باور می‌کنیم که چقدر دیر به فکر ساخت چنین آثاری افتادیم، وقتی هم از زبان مادر یکی از اعضای مجاهدین می‌شنویم که پسرش که متولد 1361 بوده و در سال 1381 جذب سازمان شده و هم در فیلم که داستانش در سال 1389 می‌گذرد و می‌بینیم که کسانی که در جمع خانواده‌های اعضای مجاهدین و در انتظار دیدن فردی از خانواده که در سازمان در اردوگاه اشرف هستند به مجاهدین می‌پیوندند باور می‌کنیم که این سازمان چقدر مخوف و چقدر همیشه در تلاش و فعالیت بوده تا ذهن جوانان را تحت تاثیر اعمال و باورهای منحوس خود قرار دهد. 

گرچه دیر، خوشحال‌کننده است که «سرهنگ ثریا» ساخته شد و روایت مادرانی دردکشیده و چشم به راه توسط یک بانوی سینماگر به حافظه تصویری‌مان اضافه شد. «سرهنگ ثریا» هم در فرم و هم در محتوا بسیار دقیق و درست عمل کرده است شاید چون لیلی عاج برای نوشتن فیلمنامه‌اش هم هر چه درباره مجاهدین بوده را دیده و خوانده و هم مدتی با خانواده‌های اعضای مجاهدین خصوصا با ثریا عبداللهی، مادر امیرعلی داستان که پسر 20 ساله‌اش در سال 1381 به سازمان پیوسته زندگی کرده است. 

صحنه‌هایی که خانواده‌ها که برای خود کمپی به نام «کمپ آزادی» درست کرده و در آن مستقر شده‌اند و تلاش می‌کنند با فریادها و پیام‌هایشان در آن سوی سیم خاردارهای اردوگاه اشرف فرزندان خود را تحت تاثیر قرار دهند تا انگیزه فرار پیدا کنند، نه فقط به واسطه بازیهای بازیگران خصوصا بازی خیلی خوب ژاله صامتی، که به دلیل عمق فاجعه واقعی که به تصویر کشیده شده بسیار تاثیرگذار است. تصویر مادران و خانواده‌هایی که عکس فرزندان خود را در دست دارند، همان تصویر خانواده‌هایی است که عزیزان‌شان در دام داعش افتاده‌اند و در مستندهایی بسیاری دیده می‌شود. 

«عطرآلود»، زندگی میان مرگ و زندگی
هادی مقدم دوست علاقه زیادی به ساخت داستان‌های عاشقانه دارد در خلاصه داستان فیلم «عطرآلود» آمده است: «فهم و درک فرصت کوتاه زندگی، علی را که استعداد خوبی در عطرسازی دارد و در آستانه پدر شدن است، با چالش‌های جدیدی مواجه می‌کند؛ او در همین فرصت کوتاه باید تمام کارهای باقی‌مانده‌اش را به سرانجام برساند».

اما علی (با بازی مصطفی زمانی) نمی‌خواهد کارهای باقیمانده‌اش را به سرانجام برساند، او نگران زندگی بعد از خود است، همسر و فرزندی که بعد از مرگ او بی‌سرپرست می‌مانند، چون خودش بی‌مادری را تجربه کرده است. برای همین بعد از تلاش ناموفق خود برای خوراندن قرص سقط به همسرش، به هر دری می‌زند تا حداقل هزینه درمان را فراهم کند و در این مسیر، همسرش، عطیه (با بازی هدی زین العابدین) تلاش زیادی می‌کند تا انگیزه لازم را برای ادامه زندگی، خصوصا ساخت عطر به او بدهد. 

مقدم دوست تلاش کرده این زوج را در اوج و فرود زندگی با هم همراه کند تا زندگی عاشقانه‌ای که بین مرگ و زندگی دست و پا می‌زند را به تصویر بکشد، اما در این میان از تحول فردی که امیدش به زندگی را از دست داده تا امید داشتن و باور به تقدیر، مخاطبش را با انواع و اقسام تلخی‌ها مواجه می‌کند. شاید به نظر این اوج و فرودها و تلخی‌ها لازمه این مسیر و باورپذیری شخصیت مردی در آستانه مرگ است تا کسی که با امید به دنبال پیدا کردن ایده عطر خود است لازم باشد، کمی مخاطب را خسته می‌کند.