گروه تعاملی الف - علیرضا نجمی:
آدم بینهایت کمرو و خجالتی به مجلس ترحیمی دعوت میشود و در ورودی مجلس ترحیم در برابر صف صاحبان عزا جلوی در ورودی که هر کسی تسلیتی یا ابراز همدردی انجام می دهد در گفتن جمله ای که فراخور حال صاحب عزا باشد میماند، سپس با مِن و مِن زیاد بناگاه میگوید «ببخشید که مُرد». حالا حکایت این روزهای دنیای غرب و به ویژه سردمدار الهیات کلیسایی و این مقام روحانی است.
حکایت سالها رنج و ستم و تعدی و ظلم و تجاوز و قتل و غارت با یک سفر برای دلجویی و پوشیدن لباس بومیان آن جا تمام نمیشود. گورهای دستهجمعی که به مرور یافت میشود شرمندگی تمامی تاریخ است، شرمندگی آن استعمارگرانی است که به هوای منفعت خویش و به دست آوردن سرزمینهای زیاد و مستعمرات فراوان چنگ بر روح و جان مردمان بومی کشیدند. کودکانی که میتوانستند در آن سرزمین ببالند و رشد کنند و برای خود سردمدار امور شوند را کشتند، نه کشتن صرف بلکه با تجاوزهای جنسی و شکنجههای متعدد. به چه میخواستند دست یابند؟! جامعهای یکدست، مردمانی متمدن به زعم خودشان، حقنه کردن آداب و رسوم انگلوساکسونی و ...
و حالا چه مانده از آن بومیان؟ از آن زبان و آداب و رسوم؟! با ذوقی زایدالوصف میستاییم یک نخست وزیر به اصطلاح انسان را! چرا؟ چون ذهن مان جای خالی برای چیز دیگری ندارد. انسانیت یا انسان بودنی که حال میبینیم و جامعهای متمدن! بر این زیربنا و ساختار پا گرفته است. این حکایت، حکایت تنها یک منطقه از جهان است و حکایت یک گونه از اعمال خشونت جسمی و جنسی و عقیدتی و فرهنگی... از این نمونه میلیونها میلیون میتوان نام برد، مصادیقی گاه عیان و گاه نهان.
مردمان بومی این سرزمینها در نهایت به چه کار میآیند؟! تبدیل شدن به زینت المجالس و بهانهای میشوند برای جذب توریسم و چرخ دندهای برای صنعت گردشگری. هویتها میگیرند و آن چه دلخواه است حقنه میکنند و دست آخر یک لقب و یک جشنواره فرهنگی برای بازنمایاندن پیشینه یک سرزمین... گمان ساده نمیبرید اگر نبودید و اگر این همه بشریت! به خرج نمی دادید الان چه داشتید؟! اقوام و زبان ها و فرهنگهای مختلفی که در همین سرزمین خودمان هم وجود دارد دست کمی از این حجم عظیم نابودی ندارد متاسفانه، فقط گورها سالیان دیگر کشف میشوند...بگذریم... به سرزمین های بومیان با آن پیشینه و فرهنگ سفر کنید و لباس اقوام بپوشید و بگویید ببخشید که مُرد.