«دادستانِ دینی»
(جشننامۀ دکتر محمود جعفری دهقی)
به کوشش: امین شایستهدوست
ناشر: فرهنگ معاصر، چاپ اول 1400
744 صفحه، 480000 تومان
***
دکتر محمود جعفری دهقی سال 1329 در روستای دهق از توابع شهر خمین به دنیا آمد. تحصیلات متعارف را در همان حوالی و همین کشور از سر گذراند و دورههای عالی تحصیلی را در انگلستان و دانمارک طی کرد. مدرک دکترا را در رشتۀ فرهنگ و زبانهای باستانی از مدرسه مطالعات شرقی و آفریقای دانشگاه سواس در لندن گرفت. در عرصۀ تدریس در دانشگاههای مختلف ایران و نیز آمریکا و قزاقستان فعالیت کرده است. حوزۀ تخصصی او عرصۀ فرهنگ و زبانهای باستانی و ایرانشناسی است. در همین زمینه به مقام مدیریت گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران رسید و رشتۀ ایرانشناسی را در دانشگاه تهران به سبک و سیاق مدرن راه انداخت.
غیر از تدریس، مدیرمسئول و عضو هیأت تحریریۀ مجلۀ «ایرانشناسی»، عضو هیأت تحریریۀ مجلههای «ادب فارسی»، «پژوهشهای زبانی و پژوهشهای باستانشناسی» دانشگاه تهران، عضو هیأت تحریریۀ مجلۀ «زبان شناخت» پژوهشگاه علوم انسان و مطالعات فرهنگی و نیز مجلۀ «زبان و گویش» دانشگاه گیلان است. علاوه بر این موارد، عضو مجموعۀ کتیبههای ایرانی Corpus Inscriptionum Iranicarum (CII) و عضو هیأت علمی Avesta Digital Archive است که یکی از مهمترین مراکز اوستاشناسی اروپا به شمار میآید. در دانشنامۀ ارزشمند 20 جلدی «تاریخ جامع ایران»، سرویراستاری بخش پیش از اسلام (5 جلد نخست) را برعهده داشت. ایشان از سال 1386 به مدت 9سال، رئیس گروه فرهنگ و زبانهای باستانی و ایرانشناسی دانشگاه تهران بود و در حال حاضر مدیر بخش ایرانشناسی مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی است.
دکتر جعفری دهقی در عرصۀ تألیف چند کتاب مهم و حتی درسی نگاشته است: «بازشناسی منابع تاریخ ایران باستان»، «راهنمای کتیبههای فارسی میانه (پهلوی ساسانی)»، «درآمدی بر زبان بلخی» و چند مجموعه شعر. ترجمۀ کتاب «ایرانیان در بابل هخامنشی» کار دیگر ایشان است. همچنین مقالات بسیار زیادی از او منتشر شده است. انواع گوناگون آثار منتشرشدۀ استاد در مقالۀ اول همین مجموعه به ترتیب تاریخی فهرست شدهاند.
در هر صورت، با چنین کارنامۀ پرباری کاملاً طبیعی است که از چنین استاد شایستهای تقدیر به عمل آید. البته تقدیر از استادان عرصۀ فکر و فرهنگ چیزی نیست جز ارج نهادن به آن عرصۀ فکری و فرهنگی خاصی که به آن دلبستهاند. این در واقع تقدیرنامه نیز از این حکم مستثنا نیست.
عنوان «دادستانِ دینی» از رسالۀ دکتری استاد اخذ شده است. موضوع پایاننامه دکتری ایشان تصحیح، ترجمه و تحقیق در خصوص یکی از متون دشوار فارسی میانه یا همان پهلوی، با نام «دادستان دینی» بود. این جشننامه از 18 مقالۀ فارسی و 16 مقالۀ انگلیسی تشکیل شده است که بعضی از آن مقالات به قلم نامداران عرصۀ ایرانشناسی است؛ برای نمونه دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور مطلق «بررسی سه نیایش پارتی از زبور مانی» دکتر نصرالله پورجوادی «خرد و دانش از نظر مانی» و پروفسور نیکولاس سیمز-ویلیامز «در باب بیدها، لاروها و کرمها» را نگاشتهاند. به طور کلی، این جشننامه برای متخصصان و علاقمندان به زبان و فرهنگ ایران باستان مجموعهای ارزشمند است. اما فایدۀ آن فقط یک آشنایی صرف نیست.
امروزه بنا به علل مختلف، که برخی از آنها صرفاً سیاسی است، عدۀ زیادی به ایران باستان علاقمند شدهاند. البته ما با خوشبینی این امر را نوعی بلوغ فکری و خودآگاهی ملی به شمار میآوریم. اما این اقبال به ایران باستان یک امر صرفاً احساسی است یا همراه با شناخت؟ اگر شناخت درست و دقیق، این علاقه و اقبال را همراهی نکند، نتیجه گونهای توهم خواهد بود. معلوم نیست واقعاً چه چیزی مورد عشق و علاقه قرار گرفته است؛ ایران باستان واقعی یا تخیلی؟ اگر کسی واقعاً شیفتۀ ایران باستان است باید در پی فهم و شناخت آن باشد. در این میان، به طور مشخص زبان، فرهنگ و اندیشۀ آن دوران مهمترین مؤلفهها به شمار میآیند. آیا، برای مثال، زبانهای اوستایی، پهلوی، بلخی، سّغدی، پارتی، ختنی و خوارزمی بهراستی مورد عشق و علاقه هستند؟ اسطورههای ایران باستان و ادیان اسطورهای چطور؟ بحث بر سر علل و چرایی این امور نیست، بلکه صرفاً خود ماهیت و چیستی آنها مد نظر است. نکتۀ مهم اینجاست که وقتی پای شناخت به میان میآید، نتیجه پیشاپیش معلوم نیست. یعنی کاملاً محتمل است شخصی که در ابتدا علاقمند به ایران باستان بود، پس از آشنایی درست با آن فرهنگ و اندیشه، چیزی متفاوت با تصور اولیۀ خود بیابد. در نتیجه، چهبسا نهفقط علاقهاش فروکش کند، بلکه از ایران باستان روی برگرداند. واقعیت این است که ایران، از هر جهت، آنقدر تغییرات زیادی به خود دیده است که ایران امروز به برخی از بیگانگان شبیهتر است تا گذشتۀ دور خود. به همین دلیل، معلوم نیست آن ایران باستانی مطلوب همۀ ایرانیان امروزی باشد. شناخت درست و دقیق هم فقط از طریق آثار محققان طراز اول به دست میآید. از این رو، عشق و علاقۀ واقعی به ایران باستان را با این ملاک میسنجند که شخص چقدر آثار معتبر (کتاب و مقالات) در این زمینه مطالعه کرده است.
این جشننامه مجموعۀ خوبی است در این زمینه و همین راستا. به نوعی، مشتی است نمونۀ خروار. مقالات آن به جنبههای متعدد ایران باستان میپردازد. هر مقالهای جوّ موضوع خودش را بازتاب میدهد. برای نمونه، مقالهای که به مسئلهای در یکی از زبانهای باستانی میپردازد، حال و هوای آن زبان را منعکس میکند؛ همینطور مقالهای که به دین مانی یا زردشت میپردازد. در هر صورت، مقالات این مجموعه نشان میدهد که فرهنگ ایران باستان واقعی، خوب یا بد، این است و اینگونه.
نکتۀ دیگر اینکه این شناخت نباید محدود به شناخت کلی و اجمالی و شعاری باشد. این اصلاً شناخت جدی به حساب نمیآید. چراکه در این صورت تفاوتی میان ایران باستان و سایر تمدنهای باستانی، مثلاً چین باستان، وجود ندارد. شناخت ایران باستان یعنی توجه به جزئیات و ویژگیهای خاص خودش. اینکه کسی به این مطلب افتخار کند که در ایران باستان دروغگویی نکوهیده بود، بیشتر به شوخی میماند تا یک مطلب جدی. مگر تمدنی یا حتی انسانی روی کرۀ زمین وجود دارد که بگوید دروغگویی پسندیده است؟! در مقام حرف و شعار کلی همۀ انسانها انساناند و پاسدار انسانیت! اگر کسی میخواهد به اخلاق ایران باستان افتخار کند باید نظام کامل، دقیق و همراه با جزئیات آن را بشناسد و بر آن اساس علاقمند شود و دفاع کند. در سایر زمینهها نیز وضع از همین قرار است. مطالب ژورنالیستی در باب هخامنشیان و کوروش کبیر بیشتر بازتاب آرزواندیشی ماست تا منعکسکنندۀ واقعیت تاریخی. البته که میتوان تا حد عشق به ایران باستان علاقمند شد؛ همانگونه که فرنگیان دور و بیگانه از ایران علاقمند شدهاند، و لاید این مایه را داشته که بیگانگان را هم جذب خود کرده است. به تعبیر دکتر جعفری دهقی جهان پر رمز و راز ایرانی از چنان جذابیتی برخوردار است که هیچگاه از پژوهندگان آن کاسته نمیشود. اما به هر حال این عشق و علاقه از سنخ احساسات و عواطف سطحی و خیالی نیست؛ از جنسی دیگر است. به عبارت دیگر، عشق و علاقۀ آگاهانه و معرفتی است. این هم بریدهای آگاهیبخش از یکی از مقالات:
«چنین مینماید که مفهوم بدی و زشتی و موجودات اهریمنی که در قرونوسطی پدید میآیند، با برداشت ایرانیان باستان که در جهانبینی خود از آغاز با این مفاهیم دستبهگریبان بودهاند، بسیار متفاوت است. اما با وجود برداشتهای متفاوت در میان دو جهانبینی اروپایی و ایرانی، پیوندهای عمیقی نیز میان این دو اندیشه برقرار است. در منطق نمادین هر دو اندیشه، زشتی با بدی ارتباطی تنگاتنگ داشته است. با این حال، در مواردی نهچندان کم شاهد تجلی زیبایی در دل زشتی و بدی هستیم. در هر دو اندیشه، جهان مجموعهای از نشانههاست که باید رمز آنها را گشود. الهیات در خوانش نمادین جهان تعمق میکند و تفسیرهای بسیار ظریف و پیچیده از جهان ارائه میدهد؛ اما تفاوت آشکاری که میان این دو منطقۀ جغرافیایی دیده میشود، در نمود بدی و زشتی است. ایرانیان همانگونه که برداشت انتزاعی از خدای خود داشتند، مفهوم بدی و شر را گرچه در هر زشتیِ اینجهانی وجود داشت، اما تصویر نمیشد و مفاهیمی انتزاعی تلقی میشد. هیچ نقاش ایرانی نقشی از اهریمن و موجودات پلید رسم نکرد و توصیف بدیها و موجودات اهریمنی در متون باقی ماند؛ اما سنت تصویرسازی قرونوسطایی به جهان امروز نیز کشیده شد. هنر سینما گواه این موضوع است. فیلمهای زیادی سعی کردهاند بدی یا شیطان را نشان دهند و با این هدف به مجموعهای از موضوعات و تصاویری توسل جستهاند که گاه ریشه در قرونوسطی دارند، فیلمهای گوناگونی همچون جنگیر، جنگ ستارگان یا بیگانگان.»