اروپا (از اسطوره تا واقعیت)
نویسنده: هانری دلرسنجِر
مترجم: عبدالحسین نیکگهر
ناشر: فرهنگ معاصر، چاپ اول 1400
228 صفحه، 85000 تومان
****
در دوران همهگیری کرونا حتی برخی از کشورهای اروپایی هم دچار مشکلات جدی شدند، طوری که به کمکهای خارجی نیاز پیدا کردند. آلمان و فرانسه کمکهای متعدد و هنگفتی به آنها رساندند؛ میلیاردها یورو. از جهت تاریخی، این امر در اروپا بیسابقه بود. در تاریخ بلند این قارۀ تنگ بیش از هر چیزی جنگ به چشم میآید. برای نمونه، گویی فرانسه و آلمان کاری جز نفرت از هم و نبرد با یکدیگر نداشتند، به حدی که هر کدام خود را در دشمنی با دیگری تعریف میکرد. ناپلئون بناپارت دربارۀ آلمانیها میگفت: «اگر من نبودم، آنها حتی نمیدانستند که آلمانی هستند.» این مطلب فقط دیدگاه یک دشمن نیست، بلکه خود آنان نیز به این مطلب واقف بودند. یکی از اندیشمندان آلمانی در همان روزگار گفت: «تنها نفرت از فرانسویها میتواند آلمانیها را متحد کند.» بنابراین کاملاً طبیعی بود که یکی از صاحبنظران اروپایی گذشته حکم کند «ترکیب کنونی اروپا فقط میتواند جنگهای تقریباً پی در پی تولید کند؛ چون که این ترکیب هرگز نمیتواند برای اجرای پیمانها امنیت کافی ایجاد کند.» اما امروزه چنین پیمانی برای چنان مقصودی طراحی و عملی شده است و نامش را «اتحادیۀ اروپا» گذاشتهاند؛ ایدهای که قرنهای بسیار یک طرح غیرممکن به شمار میآمد. (بیدلیل نگفتهاند که یک ایدۀ بزرگ در ابتدا دیوانگی به نظر میرسد.) حقیقتاً این امر چگونه رخ داد؟
اتحادیۀ اروپا سال 1993 با 12 عضو رسماً شکل گرفت. (علت اینکه پرچم آبیرنگ اتحادیۀ اروپا 12 ستاره دارد همین است.) اتحادیۀ اروپا جای «جامعۀ اروپا» را گرفت که از سال 1951 شروع به فعالیت کرده بود و صرفاً جنبۀ اقتصادی داشت. (ماجرای شکلگیری جامعۀ اروپا در همین کتاب روایت میشود) بعدها، با حذف و اضافه، تعداد اعضای اتحادیۀ اروپا به 27 کشور رسید. اما خطاست اگر تصور کنیم که این امر مسبوق به سابقه نبوده است. کاملاً برعکس؛ ایدۀ یک اروپای متحد قدمتی طولانی دارد. نویسنده تاریخ این ایده را تا یونان باستان دنبال میکند و حتی به پیش از تاریخ میرود و از اسطورهها سراغ میگیرد. بله؛ نکتۀ جالب این است که ایدۀ اروپای واحد اولین بار در اسطورههای کهن باستانی مطرح شد. شاهد این مدعا هم خود عنوان «اروپا»ست که در اصل نام یک شاهزادۀ اساطیری است. بدین ترتیب این کتاب ماجرای اروپای واحد را از اسطورهها آغاز میکند و به وضعیت فعلی اتحادیۀ اروپا در قرن بیستویکم میرساند. این کتاب نسبتاً جدیدالتألیف است و سال 2019 منتشر شد. البته فقط جنبۀ نظری یا تئوریک بررسی نمیشود، بلکه تلاشها و طرحهای عملی بزرگ برای تحقق این ایده هم گزارش شده است. نهفقط امروز، بلکه در طول تاریخ بلند آن قاره، ایدۀ اروپای متحد موافقان و مخالفانی داشته است. البته هرچه زمان جلوتر آمده، بر تعداد و شدت موافقتها و مخالفتها افزوده شده است. این امر در دورۀ مدرن نسبت به گذشته بیشتر به چشم میآید. از این رو، تقریباً دو سوم حجم کتاب به دورۀ انقلاب فرانسه تا معاصر اختصاص دارد. اما اصلاً همۀ این بحثها برای چیست؟
مقصود اصلی نویسنده این نیست که صرفاً اثری تاریخی یا دانشنامهای ارائه کند تا به اطلاعات خواننده بیفزاید یا او را سرگرم کند. (هرچند انصافاً کتابی بسیار جالب، خواندنی و سرگرمکننده نوشته است.) وی از سر ضرورت دست به چنین پژوهشی زده است. در واقع، او دلنگران سرنوشت اتحادیۀ اروپاست. این نگرانی از آنجا نشأت میگیرد که امروزه معلوم شده این اتحادیه چندان هم سفت و سخت نیست؛ شکننده است و تا همین حالا هم بنای آن ترک خورده است. نمونهاش خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (برگزیت) است که ضربهای همهجانبه به پیکر اتحادیۀ اروپا وارد ساخت. طبیعیست که این رخداد هم ریشهدار است و هم دامنهدار؛ هم نشاندهندۀ وجود عللی در اعماق است و هم پیامدهایی را در آتیه در پی دارد. بهعلاوه، هنوز هم برخی از کشورهای اروپایی عضور این اتحادیه نیستند؛ مثلاً سوئیس و نروژ. در برابر این وضعیت مبهم و نیمهتاریک و نادلگرمکننده چه باید کرد؟ اصلاً چه میتوان کرد؟ اینجاست که هدف نویسنده روشن میشود.
به باور او تاریخ طولانی این ایده حامل امکانهایی است که هنوز هم میتوان از آنها بهعنوان منبعی غنی بهرهبرداری کرد. به تعبیر سادهتر، تاریخ پرفراز و نشیب ایدۀ اروپای متحد و کوششها برای تحقق آن، بسیار آموزنده است. برای نمونه، ویلیام پن در قرن هفدهم این نظر را مطرح کرد که «شهریاران حاکم در اروپا محض احترام به صلح و نظم، میباید که در هیئت نمایندگان منصوبشان در یک مجلس شورای عمومی دور هم جمع شوند و در آن مجلس قوانین عادلانه وضع کرده و متقابلاً آنها را مراعات کنند.» ناپلئون بناپارت هم، در زمان تبعید، در گفتگویی با یک نویسنده و مورخ فرانسوی گفت: «میخواستم از هر یک از این جمعیتهای پراکنده یک پیکره ملت واحد بسازم. در اروپا امکان موازنۀ بزرگ دیگری، غیر از تجمیع و کنفدراسیون جمعیتهای بزرگ وجود ندارد.» نمونۀ دیگر راهب سن-پیر است که با وجود سخنان مغشوش یا ضد و نقیضش در کتابی با عنوان «طرح بزرگ»، آنچنان بهوضوح ایدۀ اروپای متحد را نشان داده است که نویسنده اعتراف میکند «ناسپاسی خواهد بود اگر در پیشنهادهایش پیشدرآمدی ندید از تلاشهایی را که از فردای جنگ جهانی دوم برای ساختن اتحادیۀ اروپا صورت گرفته است.»
فراتر از این، نابسامانیهای فعلی هم از تاریخ سرچشمه میگیرند و تنشهای عملی موجود ریشه در تضادهای نظری گذشته دارند. به عبارت دیگر، اتحادیۀ اروپا از درون از تنشهایی رنج میبرد که ریشه در رویکردهای دوگانهای دارد که در طول تاریخ شکل گرفتهاند. از این رو، کتاب جنبۀ عملی، کاربردی و هنجاری هم دارد. برای مثال، بخش پایانی آن با توصیهها و هشدارهایی خیرهکننده به پایان میرسد. این هم یک مثال جالب: نویسندۀ کتاب در سال 2019 هشدار میدهد که اروپا از خواب تاریخیاش برخیزد و سودای گسترش به سوی شرق را از سر بیندازد. این پیشروی تمام اروپا را به خطر میاندازد. خطرناک بودن چنین کاری به این سبب است که، همانطور که یکی از اندیشمندان فرانسوی قرن بیستم گفته، اگر اتحادیه اروپا نباشد، بهزودی اروپا هم نخواهد بود. نویسنده خصوصاً هشدار میدهد که اروپا به سمت اوکراین نرود و از الحاق آن به اتحادیۀ اروپا منصرف شود که عاقبت خوشی ندارد. واضح است که وضعیت صلحآمیز اروپا و اوضاع بسامان آنجا منحصر به آن قلمرو نمیشود و به کل دنیا ربط مییابد. بهترین مؤید این مطلب جنگ اخیر روسیه و اوکراین است که بسیاری از کشورهای جهان را با بحران مواد غذایی مواجه ساخته است. نویسنده در پایان گوشزد میکند که «اکنون که آشکارا بر طبل ویژگیهای هویتی میکوبند، زمانی که جامعههای فریفتۀ تاریکاندیشی ما در معرض خاموشی دستاوردهای عصر روشنگری هستند، زمانی که مصرفگرایی فراگیر عطش لذتهای کاذب عرضه میکند، باری، احساس تعلق به اروپا نیازمند بازگشت به سرچشمهها نزد نویسندگان، شاعران، فیلسوفان، هنرمندان و... است، که هر یک به شیوۀ خود در گذر زمان، هویت جمعی 511 میلیون شهروندان اتحادیۀ اروپا را شکل دادهاند.»
نویسنده به مناسبت مبحثی، سخنی از سن-پیر در قرن هجدهم نقل میکند: «مگر خواننده برای داوری منصفانه دربارۀ یک کتاب به چیزی غیر از خود آن کتاب نیاز دارد؟» یکی از دلایل صدق این مطلب بر خود همین کتاب وجود نکات نغز و بصیرتهای خیرهکننده است که از موضوع کتاب فراتر میروند. گویی نویسنده بهخوبی میدانسته که چگونه کتاب خود را، با افزودن دقیق و مناسب نکات جالب، حتی برای غیراروپاییها نیز جذاب سازد. در پایان چند نمونه را ذکر میکنیم:
- داغ ننگ زدن همیشه نتیجۀ معکوس به بار میآورد.
- اراسموس میگوید جنگ تنها برای آنهایی که تجربۀ جنگ ندارند، شیرین است.
- صلح جهانی بدون کوششهایی خلاقتر در تراز خطراتی که آن را تهدید میکند حفظ نخواهد شد.
- بر مردم تا وقتی که فکر میکنند حکومت میکنند، میتوان حکومت کرد. تا زمانی که کسانی که حکومت به آنان واگذار شده است از اعتماد مردم برخوردار باشند، حکومت پایدار خواهد بود.
- مونتسکیو میگوید در آسیا یک روح بندگی حاکم است که هرگز آن پهنۀ زمین را ترک نکرده است؛ لذا، در سرتاسر تاریخ کشورهای آسیایی نشانهای از روح آزادیخواهی نخواهید یافت؛ تنها چیزی که خواهید دید سرسپردگی قهرمانانه است..