«پیش از آنکه قهوه سرد شود»
نوشته: توشیکازو کاواگوچی
ترجمه: مهسا ملکمرزبان
ناشر : چشمه، چاپ اول 1400
221 صفحه، 68000 تومان
***
بازگشت به زمان گذشته یا سفر به آینده و تغییر مسیر وقایع به سویی متفاوت از آنچه رقم خوردهاند یا پیش خواهند آمد، رؤیایی است که همیشه با انسان همراه بوده و او را به قصهپردازی دربارهی آن وداشته است. ایدهی ماشین زمان از همین حسرت انسان دربارهی سفر در زمان میآید؛ همین نیاز به برگشتن به گذشته و اصلاح خطاها و پیشگیری از اتفاقات ناگوار آن یا رفتن به آینده و دیدن کسانی که اکنون در زندگی او حضور ندارند یا تجربهی وقایعی که انتظارش را میکشند. درام و داستان همواره بستر مناسبی برای پروبال دادن به چنین تخیلی بودهاند و گاه بسیار گستردهتر از هنرهای دیگر در این عرصه پیش رفتهاند، زیرا متن قصه و نمایش ظرفیت درج حجم وسیعی از خوابها، خلسهها و رؤیاها را دارد و به آدمی مجال پرواز در جهانی عاری از قید و بندهای مرسوم زمانی و مکانی را میدهد. سودای سفر در زمان گرچه هیچگاه طبق ارادهی انسان پیش نرفته، اما محال مطلق نیز فرض نشده و بشر همواره در پی ابزار و امکانات تحقق آن بوده است. اما اگر این رؤیا جامهی واقعیت بپوشد، انسان چهقدر خواهد توانست از آن برای بهبود زندگی کنونیاش بهره بگیرد و در این سفر تا کجا پیش خواهد رفت و چه محدودیتهایی خواهد داشت؟ اینها پرسشهایی است که محور ماجراهای کتاب «پیش از آنکه قهوه سرد شود»، نوشتهی توشیکازو کاواگوچی را تشکیل میدهد.
رمان چند بخش مختلف را شامل میشود که مبنای تقسیمبندیشان روابط آدمهایی است که به داستان وارد میشوند؛ عاشق و معشوق، زن و شوهر، خواهرها و مادر و فرزند. هر کدام از این زوجها با مسألهای حلنشده و بغرنج در روابطشان مواجه شدهاند. بنبستی که رابطه را به پایان رسانده یا به نقطهای برگشتناپذیر سوق داده، دوریای که طاقتشان را برای دیدن شخص مهم زندگیشان طاق کرده، یا عدمتفاهمی که از پریشانی ذهن و فراموشی وقایع تأثیرگذار در رابطه نشأت گرفته است. آدمها به نقطهی عطف روابطشان رسیدهاند، جایی که دیگر نمیتوان به مناسبات سابق بازگشت و روالهای قدیمی را پی گرفت. این شخصیتها وصف مکانی را شنیدهاند که با سازوکارهایی آنها را قادر میسازد به گذشته یا آینده سفر کنند و بتوانند به مرور رویدادهایی بپردازند که آنها را به این نقطه رسانده یا به جایی دیگر خواهد برد و در این مسیر شاید بتوانند چیزهایی را تغییر دهند. این مکان کافهای قدیمی است که به سبب همین امکانش در جابهجایی آدمها در زمان معروف شده است.
کافهی فونیکولی فونیکولا به مردم مجال سفر در زمان میدهد و به همین خاطر صفهای درازی پشت در آن تشکیل میشود. اما پیدا کردن کسی که توانسته باشد سفری به عمق زمان در این کافه انجام داده باشد و حالا آن را برای دیگران تعریف کند چندان هم ساده نیست. علت چنین امری، قوانین دستوپاگیر و دشوار سفر در این کافه است. آدمها تنها کسانی را در این مسافرت میتوانند ببینند که پیش از این مشتری کافه بوده باشند یا حداقل یک بار در آن حضور پیدا کرده باشند. مسافران زمان توان تغییر چیزی را ندارند، چون در آن صورت زمان حال هم شکل دیگری پیدا میکند و حتی ممکن است موجودیت آنها زیر سؤال برود. به طور مثال، پیشگیری از آشنایی و ازدواج پدرومادر در گذشته مانع تولد مسافر زمان کنونی میشود. بنابراین آدمها نباید با تصور جابهجایی سیر و شکل رویدادها در زمان سفر کنند. این مسأله برای بسیاری از داوطلبان سفر در نگاه اول منطقی و مقبول به نظر نمیآید، اما وسوسهی دیدن دوبارهی اتفاقات، حتی اگر نتوان از وقوع دوبارهشان جلوگیری کرد، در نهایت همه را به سمت این مسافرت سوق میدهد.
روابط در این رمان همانند آن چه در بخش آغازین دیده میشود، همواره با خلأهایی مواجهاند. بخش اول به اتمام رابطهی دو معشوق در کافه فونیکولی فونیکولا میپردازد. زن جوانی که مدیر پروژههای یک شرکت فنآوری اطلاعات است و فومیکو نام دارد از این پایان رابطه دلشکسته و خشمگین است و میخواهد به گذشته برگردد تا شاید رابطهاش را با مردی که ترکش کرده و برای کار به آمریکا رفته، ترمیم کند. فومیکو با هیرای، مشتری همیشگی کافه و کازو، پیشخدمت، دربارهی اتفاقی که در همین کافه تجربه کرده میگوید و اصرار در سفر به زمانی که از دست رفته دارد، تا شاید بتواند مرد مورد علاقهاش را از رفتن منصرف کند. گفتوگوی میان آنها دربارهی قواعد این سفر به درازا میکشد، اما در نهایت این سفر به شکلی اتفاق میافتد. تجربهی وقوع دوبارهی ماجراها و اینکه ممکن است در هر لحظه از این سفر اتفاقی متفاوت از آن چه انتظار میرفته رخ بدهد، بر هیجان آن میافزاید و کنجکاوی مخاطب را برای همراهی تا انتهای آن برمیانگیزد.
در بخشهای دیگر داستان، آدمها با حسرت دیدار عزیزترین کسی که در زندگی دارند دستوپنجه نرم میکنند. این مسأله در بخش سوم و چهارم کتاب رخ میدهد و یکی از آدمها را به گذشته و جایی میبرد که رابطهاش صدمه دیده و دیگری را به آیندهای میرساند که در آن بتواند با دختری که هنوز آن را نزاییده، گفتوگو کند. در این بخشها، سفر به نقاط مختلف زمان، تنها برای تسکین درد تنهایی و تحمل خلأ وجود دیگری صورت میگیرد. آن دیگری که امکان حضورش در زمان حال بههیچوجه ممکن نیست و مسافرت به زمان تنها یک دلگرمی کوچک برای طرف مقابل او فراهم می آورد.
کاواگوچی در رمان «پیش از آنکه قهوه سرد شود» با سلاح تخیل به جنگ با گذر سرد و بیرحم زمان میرود. زمانی که در سیر برگشتناپذیر خود از کنار بسیاری از رؤیاهای انسان با بیاعتنایی میگذرد. نویسنده تلاش میکند جایی را برای چنین مکاشفهی زمانی برگزیند که محل همنشینی آدمها و برقراری مناسباتی همدلانه برای آنهاست. کافهای که مأمن انسانهای خسته از روزمرگی و زخمخورده از تنهایی است. جایی که حتی اگر ماشین زمان، یا صندلی جادویی برای فرورفتن در ابعاد مختلف زمان هم نداشته باشد، با خیالپردازی و رؤیاپروری آدمها همراهی میکند و در تسکین دردهایی که زمان به آنها تحمیل کرده یاریشان میرساند. این کافه در ته کوچهای بلند و باریک، پذیرای خاطر خستهی همهی آنهایی است که از رکود و سردی اکنون به تنگ آمدهاند و هوس رفتن به آینده یا بازگشت به گذشته دارند تا رنگی از هیجان به زندگی خود ببخشند.