«قطعهی نایاب برای تعمیر ریشتراش»
نویسنده: سینا دادخواه
ناشر: چشمه، چاپ اول: 1400
103 صفحه؛ 35000 تومان
***
«قطعهی نایاب برای تعمیر ریشتراش» که نشر چشمه آن را در قالب داستان بلند یا «نوولا» دستهبندی کرده است، تازهترین اثر سینا دادخواه است. او که در کارنامهی ادبیاش کتابهایی همچون «یوسفآباد، خیابان سی و سوم»، «زیباتر» و «شاهراه» را دارد، مقالاتی در زمینهی ریختشناسی فرهنگ شهری و کنکاش در تاریخ دهه ۸۰ نیز در نشریات مختلف به چاپ رسانده است. داستان اصلی را مقدمهای در مورد نوولا با عنوان «دربارهی هزاردستان» و متن کوتاهی با عنوان «دربارهی نویسنده» همراهی میکنند.
داستان اصلی کتاب روایت رابطهی پدرانه-پسرانهای خاص است که بین فرزام استیفا و خواهرزادهاش، بردیا، برقرار است؛ دایی و خواهرزادهای که در بستری از مسایل اجتماعی و تفاوتهای نسلی و با وجود رازهایی پنهان و خانوادگی، با هم و در یک آپارتمان روزگار میگذرانند. در نگاه اول، داستان، ماجرای تکراری روابط پدران و پسران است با همهی مشکلات ناشی از تفاوتهای نسلی و چالشهای پیچیدهی روابط بین انسانهای بالغ و نوجوانان امروزی. اما در نگاهی عمیقتر، به نظر نمیرسد که درونمایهی اصلی کتاب این باشد، چرا که فرزام پنجاه و چندساله با سابقهی طولانی تحصیل و زندگی در خارج از ایران، استاد دانشگاهی است که چالش برخورد با نوجوانان و درک مسائل روز از نگاه آنان، از ملزومات اولیهی شغل اوست. شاید این سایهی سنگین پرسشها و رازهایی قدیمی است که فرزام را در اضطرابی هر روزه نگاه میدارد؛ رازهایی از روابط پشت پردهی اعضای خانواده، دوستان نزدیک و اطرافیانش. لایههای درهم تنیدهای از ابهاماتی عمیق ذهن او را دائم به تجزیه و تحلیل وقایع احتمالی رخدادها در گذشتههای نه چندان دور مشغول میدارد: «... این سالها بیوقفه به معاشرت با ارواح کافورپوش آن دو ادامه داده و برای مرگشان سناریوهای گوناگون چیده است. آیا فرشته برنامهی یک نابودی آگاهانه- خودکشی؟- را ریخته بود یا صرفاً غرقشدنی بیقاعده بود در نیمهشبی مستانه؟ زوایای این مثلث را بارها در محاسبات ذهنیاش از نو ساخته و هربار به نتیجهای واحد رسیده است...»
راوی سوم شخص داستان، از نگاه فرزام، محوریترین شخصیت داستان، رازهای گذشته و دلنگرانیهای آینده را با چالشهای زندگی حال او در میآمیزد و روند روایت ماجراهای داستان را بر اساس آشفتگیهای زمانی و موضوعی ذهن او به پیش میبرد. این آشفتگی و مراجعهی مکرر راوی به گذشتههای نامنظم و شخصیتهای متعدد، بازتابی است از عدم اطمینان و تزلزل افکار و احساسات شخصیت اصلی داستان. شاید همین موضعگیریهای گاه منطقی و گاه احساسی فرزام دربارهی انسانها و اتفاقهای گذشتهی پرابهامش است که به واکنشهای او در برابر انسانهای اکنون و رخدادهای حال معنی میدهد.
در داستان «قطعهی نایاب برای تعمیر ریشتراش» به غیر از فرزام و بردیا، تعداد پرشماری از شخصیتهای اصلی و درجه دوم نیز بیشتر در گذشتههای نه چندان دور است که ایفای نقش میکنند، نه در اکنون داستان. از پرتو ماجد، فرشته و سیامک، مهگل، مامان مهری و منوچهر که هر کدام سرچشمهی سؤالاتی بیپاسخاند؛ ردپاهایی حک شده در خردهروایتهایی از گذشته که حضوری پررنگ در بستر داستانی دارند. شاید به همین دلیل است که فرزام استیفا نیز در دریای متلاطم تاریخ خانوادگی و گذشتههایش دست و پا میزند: «کشف شباهتش به اعضای درگذشتهی خانواده و حتی چهرههای مشهور سرگرمی لایزالش بود. روزی شبیه پدر شناسنامهایاش بود، روز دیگر شبیه پدر حقیقی. و فهرستی بلندبالا از پدران معنوی: گاهی احمد قوامالسلطنه و فریدون آدمیت، گاهی رضا براهنی و بهمن محصص و پارهای مواقع پابلو پیکاسو، آلفرد هیچکاک یا تئودور آدورنو.»
داستان اصلی کتاب که همچون سایر آثار نویسنده در تهران معاصر میگذرد، پر است از فضا- مکانهای زندگی قرن بیست و یکمی تهران؛ از فودکورت گرفته تا استودیوهای هنری، از کافهها و دانشگاه و مدرسه تا درون ماشین و پارکینگ و اتوبانهای شلوغ و غرق در ترافیکهای صبح و عصر. اما کمتر لوکیشنی از اکنون داستان در فضای درونی خانه میگذرد. آنچه را که میتوان نمایی داخلی از خانه یافت، یکسره مربوط به گذشته است؛ گذشتهای که از آنها فقط تصاویری مهآلود به جا مانده است و خاطراتی نه چندان خوش، همچون قطعات پازلی معماگونه، بدون داشتن تصویر نهایی و نقشهی راه. در این میان بخشی از زندگی آدمهای داستان نیز در رسانهها و فضاهای مجازی میگذرد؛ تا آن جا که که اینستاگرام، توییتر، ایمیلهای کاری و شخصی از نقش ابزارگونهی خود خارج میشوند و خود تبدیل به بستری برای خلق موضوعات و اتفاقات زندگی واقعی شخصیتهای داستان میشوند. بردیای نوجوان و دوستش مهگل در صفحههای مجازیشان وقت میگذرانند و با دوستانشان دیدار میکنند، با طراحی آواتار و پوستر و فروش آنها در اینستاگرام کسب درآمد میکنند، در دنیایی مجازی دوستی و آشنایی میآفرینند و در یک جمله زندگی میکنند. به نظر میرسد که حضور این نسل در دنیای واقعی نیز برای ادامهی حرف زدن از مسائل و موضوعات، کتابها و فیلمها و تئاترهای مورد بحث در همان دنیای مجازی است. در جهان واقعی، در خارج از دنیای برساختهی خویش همه چیز را از دریچهی دوربین عکاسی و با لنز موبایلهایشان میبینند. گویی حضور گاه گاه در خارج از محیط امن و مأنوسشان، فضا- زمان مجازی، فقط مجالی برای شکار سوژه یا ثبت لحظههاست تا در فرصتی مناسب در دنیای مجازی، اما حقیقیِ خود، از آن حرف بزنند.