نویسنده: سحر رفیع
ناشر: چشمه، چاپ اول: 1400
107 صفحه، 34000 تومان
***
مجموعهداستان «مُردهخوار» نوشتۀ سحر رفیع شامل 12 داستان کوتاه است و بعضی از آنها طی چند سال گذشته موفق به کسب جوایز معتبر ادبی همچون هدایت، حیات و فرشته برای این نویسنده شدهاند. داستانهایی که اغلب در چارچوب یک فرم روایت شده و در شیوۀ روایت شبیه به هم هستند. نویسنده موضوعاتی جذاب و جالب را برای ساخت داستانهایش انتخاب کرده و بهرهگیری از چاشنی رئالیسم جادویی و جریان سیال ذهن در پرداخت داستانها آنها را خواندنیتر کرده است.
داستانها با خاطره، حادثه یا اشارهای جزئی به یک واقعه آغاز میشوند و سپس خواننده را درگیر رویدادهای مسلسلواری میکنند که اغلب با وجود نشانههایی از پلیدی یا رذالت، از سوی یک شخصیت ناآگاه، بیتقصیر، معصوم و بیگناه انجام میشوند؛ شخصیتهایی که نویسنده به طور مستقیم به ارتکاب جرم و گناه آنان اشاره نمیکند، اما سرنخهایی را برای کشف معما در اختیار خواننده میگذارد و شرایط را طوری ترتیب میدهد تا مخاطب در این بیگناهی و بیتقصیری با آنها همراه و همدل شود. جهانی که رفیع در این داستانها برای خواننده میسازد، اگر چه پر رمز و راز و سراسر گرههای آلوده به زشتی و بدطینتی است، اما چنان ملموس و معمول به نظر میرسد که همذاتپنداری با شخصیتها هر چقدر هم مجرم و مقصر باشند، کار سخت و دور از ذهنی نیست و این واقعگرایی همان ویژگی مهم رئالیسم جادویی است: عدم ارائۀ اطلاعاتی دربارۀ عناصر ماورائی و جادویی جهان داستان به مخاطب با هدف به تصویرکشیدن اتفاقات معمول زندگی روزمره به صورت رویدادهای جادویی و غیرممکن.
هراس و وهم، روابط خانوادگی عجیب، اضطرابهای عمیق، تردیدها و دودلیها، مرگهای مشکوک، تنهاییهای مرموز، اختلافات خانوادگی، تجاوز و سوء قصد و ... که همه و همه در بستر خانه و خانواده و فامیل رخ میدهند، بنمایۀ داستانهای این مجموعه را تشکیل میدهند. «آنها»، «مردهخوار»، «پاگرد»، «فاز دو»، «صدای ماهیها»، «گونی گرهزده»، «تند تند نفس بکش»، «نارس، بالغ، بالغه»، «گربهی بیبی»، «مگر چند بار نوزدهساله میشدم؟»، «ساعد» و «سیگار» عناوین داستانهای این مجموعه به شمار میرود که اغلبشان ترکیبی از واقعیت و ذهنیات شخصیت اول داستان است. شخصیتهایی که در بیشتر داستانها راوی هم هستند و چه بسا که در چالش با موضوعی اخلاقی نیز قرار میگیرند. شخصیتهای داستانهای رفیع در این مجموعه آدمهای معمولی زندگی روزمره هستند که ناخواسته با یک اتفاق وارد بحرانی بزرگ شدهاند. از آنجا که ریشۀ بیشتر این بحرانها جایی در گذشته است، نویسنده از جریال سیال ذهن برای دور و نزدیک شدن به اصل روایت استفاده کرده تا بتواند فشار وارده بر شخصیت را به خوبی تصویرسازی کند. پرشهای زمانی پی در پی و تکگوییهای درونی متعدد، ابزار مناسبی است که در این مسیر به کمک رفیع آمده تا بتواند بدون استفاده از نشانهگذاریهای بیهوده از صحنهای به صحنۀ دیگر یا از اندیشهای به اندیشهای دیگر برود و بازگردد. استفاده از جملات تکراری ابتدا و انتهای برخی داستانها هم به همین دلیل است که پس از رمزگشایی دوباره در اختیار خواننده قرار گرفته است.
وجه مشترک تمام داستانهای این مجموعه این است که اغلب در محیطی واقعگرایانه ولی مرموز و تقریباً جادویی مرز بین واقعگرایی و فانتزی را از بین بردهاند. در هر یک از داستانها با خرافه، وهم، راز یا معمایی سر و کار داریم که اگر چه به نبودن آن آگاهیم اما ذهنمان را به آسانی در اختیار روایت میگذاریم تا ما را با خود به انتهای داستان بکشاند؛ جایی که از ابتدا هم میدانستیم آن راز یا وهم چیزی جز آن است که در جهان داستان جاری شده، اما مقاومتی هم در برابر آن نداشتهایم. حضور شخصیتهای فرعی ملموس در فضاهای اغلب خانگی و خانوادگی، این موضوع را برای ما آسانتر کرده است: «مردم روستا که برای عیادت باباکُلو به خانه باغ رفتوآمد میکردند، میگفتند کُشته شدنِ بز سرشاخسفید کارِ مردهخوار است. حیوانی شبیه راسو که شبانه از زیرِ زمین تونلی حفر میکند و میآید سراغ حیوانات خانگی و سرشان را میکَنَد و میبرد...» (مردهخوار، ص 16)
اما نقش زنان نیز در داستانهای این مجموعه موضوعی قابل توجه و تأمل است. زنان داستانهای رفیع در این مجموعه - چه آنان که شخصیت اصلی و راوی ماجرا هستند و چه آنان که نقش شخصیتهای فرعی را به خود اختصاص دادهاند- در هر سنّی که باشند، محورهای شاخص داستان را یدک میکشند. زنانی که رازهایی را از گذشته تا اکنون با خود به دوش کشیدهاند یا در اضطراب آینده دست و پا میزنند. زنانی که قربانی میشوند یا به سبب اینکه پیش از این قربانی بودهاند، دیگری را به قربانگاه میکشانند. قربانیشدنی که الزاماً همیشه هم به مرگ ختم نمیشود؛ میشود زنده بود و مدام با یک خاطرۀ بدترکیبِ بدبویِ بدرنگ از گذشته درگیر بود. سخن آخر اینکه داستانهای مجموعه «مردهخوار» از طریق آفرینش حسی از تعلیق و اضطراب خواننده را به طور مداوم و مستمر به حدس زدن وامیدارد. عطشِ دانستن و کنجکاوی و برانگیختن پرسشهای نیازمند پاسخ ویژگی مهم و جذاب این کتاب است که احساس ورود به فضایی متفاوت را برای خواننده ایجاد میکند.