«پدر، مادر، قطارِ وحشت»
نویسنده: مارتین هِکمانز
مترجم: بهروز قنبرحسینی
ناشر: قطره، چاپ اول، پاییز 1400
64 صفحه،22000 تومان
***
«پدر، مادر، قطارِ وحشت» که نشر قطره آن را در گروه تئاتر و ادبیات نمایشی، زیرمجموعهی نمایشنامههای مدرن آلمانی دستهبندی کرده است، در واقع نمایشنامهای پستمدرن است که به خوبی ویژگیهای خاص این نوع از نمایش را به تصویر میکشد. متن اصلی کتاب را مقدمهای در مورد نمایش پستمدرن و ویژگیهای آن و متن کوتاهی در باب معرفی نویسندهی آلمانی اثر، مارتین هِکمانز، همراهی میکند. از این نویسنده که جوایز ادبی بسیاری در حوزهی نمایشنامهنویسی و ادبیات در اروپا و در سطح بینالمللی از آن خود کرده است، پیش از این، کتاب «گمشده در جنگل کلمات» در ایران به چاپ رسیده است.
در نمایشنامهی پستمدرن، بار اصلی بر دوش متن و روایت نیست، در واقع این متن نمایشنامه نیست که شخصیتها، گفتگوها، صحنهپردازی و نور و سایر بخشها را تعریف میکند و به آنها شکل میدهد بلکه ایدهپردازان پست مدرن معتقدند که تئاتر باید رویدادی زنده و واقعی باشد که مخاطب و تماشاگر نیز در آن شرکت داشته باشند. محتوای نمایش پستمدرن تنها در غالب درونمایهای از مضامین اجتماعی، فلسفی، تاریخی و ذهنیات پیچیدهی انسان این عصر شکل میگیرد. مارتین هِکمانز نیز همچون سایر هممکتبهایش در این اثر، به تنهاییِ انسان عصر پستمدرن، ارتباطهای درونخانوادگی و پیچیدگیهای روابط نسلی، حضور رسانه و فضاهای مجازی در این عصر و نقش آنها در شکل دادن به ساختار رفتاری در خانواده میپردازد.
شیوهی روایت داستان در این سبک از نمایش، نه تنها با روال خطی آثار کلاسیک فاصلهی بسیار دارد، بلکه با بههمریختگیهای زمانیِ آثار مدرن نیز متفاوت است؛ در واقع زمان و تقدم و تأخر آن در روایت نقش پررنگی ندارد. تنها مسألهی مهم، نشان دادن برشی از زندگی انسانها در دنیای بعد از مدرن است، انسانهایی که با وجوه متفاوتی از زندگی دست به گریبانند. اما آنچه تمام این وجوه متمایز و واگرا را به هم مربوط میکند، حضور پرتکرار یأس فلسفی تنیده با ذهنیات انسان پستمدرن است. اپیزودیک بودن صحنهها نیز از دیگر تبعات کم اهمیت شدن زمان و توالی اتفاقات در این نمایشنامهها است.
هِکمانز در «پدر، مادر، قطارِ وحشت» همچون سایر نمایشنامهنویسان پست مدرن، از بازنمایی هنری مفاهیم ذهنی، چارچوب دادن به اندیشههای نویسنده و عینیت بخشیدن به آنها از طریق خلق تصاویر، میگریزد و از همین روست که نیازی به توصیف مکان و صحنه نمیبیند. برای هیچ چیز و حتی برای بازیگران نیز میزانسنی وجود ندارد. آنها وارد و خارج میشوند اما درست معلوم نیست از کجا و به کجا. دغدغههای درون و بیرون خانه برای شخصیتهای اثر چنان درهمتنیده است که گاه برای فرار از راهیابی دلزدگیهای بیرون به درون خانه، از روشهای کودکانهای استفاده میکنند. مثلاً صحنهای را از ابتدا تکرار میکنند تا برساختی ذهنی، تخیلی و آرزو شده را جایگزین واقعیت ملموس نمایند.
تئاتر پستمدرن استانداردهای کلاسیک نمایشنامهنویسی را به هم میریزد و تا میتواند شخصیتهای نمایشی را به حداقل میرساند تا تجربهی بشر را از زندگی امروزش در اشکال مختلف و با کمک گرفتن از دیگر هنرها به نمایش بگذارد. این نمایشنامه نیز تنها با سه شخصیت روایت میشود که با عنوان «اشخاص نمایش»، معرفی میشوند: پدر؛ یوهان کلاین، مادر؛ آنه کلاین و پسر؛ اوتو کلاین. در دیالوگهای ابتدایی نمایش، اتو کلاین که کودکی دو ساله است، خانوادهاش را این طور به مخاطب معرفی میکند: «اینها والدین من هستند. پدرم یه کارگردان احمق تئاتره که وقتی من به دنیا اومدم با یه شغل جانبی کارش رو شروع کرده بود. مادرم وقتی من رو حامله شد، دانشجوی ترم سهی فلسفه در دانشگاه بود. از وقتی من به دنیا اومدم اونها مشغول تربیت من هستن.»
در دیالوگهای بین یوهان کلاین و همسرش، وجههی بیهودهانگاری و پوچگرایی انسان پستمدرن آشکار است. از جمله نگاه طنزگونهی یوهان به اَبرروایتهای مذهبی، توجه بیش از اندازه به مسئلههایی همچون زیاد شدن سگهای ولگرد و حاشیههای ایجادشده توسط آنها، بدبختها و بیچارههایی که تظاهرات به راه میاندازند و نگرانیها دربارهی حضور فرزندشان در فضاهای مجازی و اصرار به تربیت او تا انسانی خلاق و متفاوت بار بیاید. این در حالی است که آنه کلاین، مادر خانواده، وجههی دیگری از انسان پستمدرن را به تصویر میکشد؛ تلاش برای بازگشت به گذشتههای پیش از مدرن، بازسازی روایتهای مذهبی برای فرزندش در غالب بازی و قصه و نمایش، خواندن اشعار آلمانی پیشامدرن و تلاش برای ایفای نقش مادر و همسری نمونه و ایجاد فضایی امن و شاد در خانه. هِکمانز، همچون برشت که از شعر، ترانه، موسیقی، آواز و حرکات موزون در پرداخت نمایش پستمدرناش بهره میگرفت، در «پدر، مادر، قطارِ وحشت» نیز از اشعار ماتیوس کلادیوس، شاعر آلمانی سده هجدهم، بسیار استفاده کرده است.
تئاتر پستمدرن از نظر محتوا معمولاً به موضوع خاصی نمیپردازد. در واقع اگر اثری پستمدرن، یک محتوای واحد را بازنمایی کند، بر خلاف روح خود عمل کرده است و پست مدرنيسم آزادي بينهايت و بياندازهي هنر را در هر گونه آفرینشی ميخواهد. از این رو اتو، کودک دبستانی خانواده، در نقاشیهای خود در مدرسه، عروسکهایی سیاه در اهرام میکشد، مادر را پاستیل و پدر را پادشاهی خسته و برهنه تصور میکند، در حین انجام بازیهای ساده با والدینش، تعریف پدر از فضا را به مسخره میگیرد و بین نگاه عینی، مادهگرا و داروینی پدر و تصویرپردازیهای انتزاعی و ذهنی مادر از جهان پس از مرگ، تقابل و تضاد ایجاد میکند. شخصیتها در «پدر، مادر، قطارِ وحشت» مدام از موضوعی به موضوعی دیگر میپرند و گفتگوهایشان به بیراهه میرود. در واقع نظم منطقی در تطابق دیالوگها با سن افراد مخدوش میشود و آشفتهاحوالی آرام آرام از زیر پوستهی ظاهریِ این خانوادهی خوشبخت بیرون میزند.