«رالف کولتای، طراح صحنه»
تألیف: سیلویا بکمایر
ترجمه: زیبا موسوی
ناشر: قطره، چاپ اول 1399
160 صفحه، 27000 تومان
***
طراحی صحنه معنایی ورای به عینیت درآوردن متن نمایشی دارد. طراحان صحنه کاشفان امکانات و ایدههای نهفته در یک نمایشنامهاند. آنها معانی متفاوتی از آنچه در ظاهر یک متن دیده میشود، استخراج میکنند. به نوعی میتوان طراحی خلاقانهی صحنه را خوانشی از نمایشنامه به شمار آورد که در تصاویر و اکسسوار و لباس خود را نشان میدهد. چشماندازی که یک طراح در اختیار نمایش میگذارد، استراتژی کل اجرا و نحوهی انتقال مفاهیم درام را مشخص میکند. سیاستهایی که او در تصویرپردازی نمایشی دنبال میکند میتواند از یک اثر کلاسیک، اجراهایی با زیباییشناسیهای متفاوت از آنچه تاکنون دیده شده، بیافریند. رالف کولتای، به اعتراف بسیاری از فعالان عرصهی طراحی صحنه، پویایی و نبوغی در ارائهی اسکیسها برای آثار مدرن و کلاسیک دارد، که در این عرصه مورد الهام و منبع یادگیری طراحان است. کتاب «رالف کولتای، طراح صحنه» درصدد ارائهی تصویری از این نظریهپرداز طراحی صحنه، در آیینهی آثارش و نیز از دید همکاراناش است.
رالف کولتای، از آشناترین نامهای عرصهی طراحی صحنه از آغاز نیمهی دوم قرن بیستم تاکنون است. او را با لقب «طراح سهبعدی» میشناسند. طراحی که از پیشروان به کارگیری کولاژهای فلزی در تئاتر است. صحنههایی که او طراحی و اجرا میکند، نمایشگاههایی از آثار او به شمار میآید که جدای از نمایش روی صحنه، توجه تماشاچیان را به مفاهیم استخراج شده از متن آن جلب میکند و به وجد میآورد. کولتای بیش از پنجاه سال است که در این زمینه به فعالیت مشغول است و شاگردان بسیاری را پرورش داده است. افرادی همچون جان ناپیر، نورمن موریس و مایک بارنت که تداومبخش ایدههای او بودهاند. مؤلف کتاب کوشیده در کنار مصاحبههایی که با این افراد انجام داده، بخشی از آثار کولتای را که چشم تماشاچیان بسیاری را نیز که در بزرگترین سالنهای اجرای تئاتر در سراسر جهان به خود خیره کرده، معرفی و تحلیل کند تا این چهرهی شاخص و ماندگار در طراحی صحنه را به مخاطبین جدی تئاتر نشان دهد.
از دید شاگردان رالف کولتای که در این کتاب از آنها نام برده شده، او از آغاز کار خود بسیار به آفرینش طرحهای خلاقانه با حداقل بودجهی ممکن معتقد بوده است. شروع فعالیت او در مجموعه تئاتر شکسپیر لندن با بحران مالی بسیاری در این نهاد همراه بود. اما کولتای این تهدید را به فرصتی طلایی برای خلق اثری خیرهکننده تبدیل کرد. او از ابتدا به ساختن کولاژ علاقه داشت. سازههای کولاژها را از فلزات، سیمان و چوب میساخت و اغلب برای اجرای طرحهایش بر صحنه، از داربست استفاده میکرد. زمانی که او این مسیر حرفهای را بنیان نهاد، هنوز از مواد اینچنینی در صحنه استفاده نمیشد و بنابراین بسیاری از کارگردانان نمیتوانستند درک درستی از طرحهای کولتای داشته باشند. برخی از همان ابتدای کار دلسرد میشدند و مجال بروز به ایدههایش نمیدادند، اما بسیاری هم بودند که به این طراح بیمحابا و نخبه فرصت تکمیل کارش را میدادند و نتایج هم اغلب درخشان از آب درمیآمد.
در بسیاری از نمایشنامهها، از کارهای شکسپیر گرفته تا ایبسن، از طبیعت بهعنوان یک استعاره برای ساختن تصویری از شرایط و چگونگی زندگی انسان استفاده میشود. چخوف در نمایش مرغ دریایی میکوشد با توصیف و عینیتبخشی به طبیعت، پارادوکس میان هنر و واقعگرایی را توضیح دهد و میگوید: «تئاتر همیشه چیزی جز تقلید ضعیف از واقعیت نیست.» چنین نقل قولی بر کولتای بسیار تأثیر گذاشته است و او تلاش کرده چشمانداز و صحنهی مخصوص بهخود را خلق کند و این نظریهاش را به اثبات برساند که تقلید از طبیعت میتواند چنان پیچیده و پرمایه باشد که گویی طبیعتی دوباره آفریده شده است. نمونههایی از این تفکر او را میتوان در طراحی صحنهی نمایشهای «ترا نوا»، «هرطور شما بخواهید»، «براند، شب دوازدهم»، «هیاهوی بسیار برای هیچ» و «اودیپوس تیرانوس» مشاهده کرد.
کارهای کولتای ویژگیهای متمایز بسیاری از دیگر طراحان صحنه دارد. اما شاید مهمترین آنها درآمیختن اصول مهندسی استاتیک صحنه با ظرایف زیباییشناسی باشد. او گروهی را برای تهیهی سازههای صحنهاش دارد که با برنامههای کولتای هماهنگ پیش میروند و از مواد صنعتی ابزارهایی هنرمندانه برای اجرای طرحهای کولتای میسازند. لباسهای بازیگران بیشباهت به آنچه در هفتههای مد نیویورک و پاریس به نمایش گذاشته میشود، نیست و کولتای با جسارت یک طراح مد دست به خلق آنها میزند. او میتواند با چنین دیدی از آثار کلاسیک، نمایشهایی با فرم مدرن بیافریند. او از نیازهای روز مخاطبین و آنچه بازار نمایش را به شوک و هیجان مدام میآورد آگاهی دارد و همواره در حال تحقیق و جمعآوری اطلاعات در این زمینه است تا کاری متناسب با اشتیاق تماشاچیان تئاتر به آنها عرضه کند و اغلب هم در این زمینه موفق است. اما این یک توفیق معمولی نیست. کولتای پس از پایان هر نمایش، ادامه ی راه را سختتر از قبل میبیند و در چالشی همیشگی با طرحها و مفاهیمی که در قلب متنهای نمایشی پنهان شدهاند به سر میبرد. برای او، اتمام هر صحنه، همان نقطهی شروع اولیه است که باید با تمام قوا برای عبور از آن و رسیدن به چشماندازی روشنتر قدم بردارد.