«سیمرغ سی مرغ»؛ محمدقائم خانی؛ شرکت چاپ و نشر بین‌الملل جایی که باید سراغ واقعیت رفت

محمد قائم خانی، گروه کتاب الف،   4001125130

اگر قرار باشد شما بخشی از تاریخ را بازگو کنید، یا بنویسید، باید بتوانید از منظری عمومی، از نقطه‌ای مشترک و در فضایی بین الاذهانی به حوادث و وقایع نگاهی بیندازید. اگر کسی نتواند چنین بیانی داشته باشد، فارغ از این که حقیقت را می‌داند یا نه، چقدر به واقعیت دسترسی دارد، و چه میزان به پاسخ سوال‌ها رسیده، نمی‌تواند رأیی درباره تاریخ صادر کند

«سیمرغ سی مرغ»

مؤلف: محمدقائم خانی

ناشر: شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، چاپ اول  1400

216 صفحه، 42000 تومان

 

****

 

اگر قرار باشد شما بخشی از تاریخ را بازگو کنید، یا بنویسید، باید بتوانید از منظری عمومی، از نقطه‌ای مشترک و در فضایی بین الاذهانی به حوادث و وقایع نگاهی بیندازید. اگر کسی نتواند چنین بیانی داشته باشد، فارغ از این که حقیقت را می‌داند یا نه، چقدر به واقعیت دسترسی دارد، و چه میزان به پاسخ سوال‌ها رسیده، نمی‌تواند رأیی درباره تاریخ صادر کند. برای همین سروکار داشتن با تاریخ، ما را از مواضع شخصی جدا می‌کند به سمت موضع عمومی، و یا آن دو را به هم نزدیک می‌کند تا قابلیت طرح مسائل ایجاد بشود. مثلاً یک اتفاق که در کتاب «سیمرغ سی مرغ» هم بخشی از آن را آورده‌ام، گفت‌وگوی آیت‌الله حکیم و امام‌خمینی در نجف است. امام از ترکیه راه افتاده آمده بغداد، از آنجا رفته کاظمین و کربلا، حالا وارد نجف شده‌است.

«در شارع الرسول نجف مستقر شدند. علما آمدند به دیدارش. فردایش آقای حکیم نیز آمد. 26 مهر آقای خمینی به دیدار آقای حکیم رفت. 

- خوب است جنابعالی سفری به ایران بفرمایید تا از نزدیک مشاهده کنید بر این ملت مسلمان چه می‌گذرد... 800 دختر و 800 پسر به عنوان دعا در محلی به جان هم انداختند. به عناون دعا چه کرده‌اند؟ از گفتنش خجلم. 

- شما که اینجا هستید من لطفی ندارد ایران بروم. وانگهی چه می‌شود کرد؟ چه اثری دارد؟

- اما قطعاً اثر دارد ... اگر علما اتحاد داشته باشند به خدا اثر دارد. 

... 

- اقدامی حاد کنیم مردم از ما تبعیت نمی‌کنند... برای دین سینه چاک نمی‌کنند ... مرید شهوات و اغراض مادیه هستند. 

- ما که قیام کردیم و از احدی به جز مزید احترام و سلام و دست‌بوسی ندیدیم ... در تبعید ترکیه به یکی از دهات رفتم ... آتاتورک ده را محاصره و چهل نفر از علمای ترکیه را به قتل رسانید ... علمای شیعه در این خطر عظیمی که بر دیانتشان وارد آمده، خون از دماغ‌شان نیامد ... بگذارید تاریخ ثبت کند که وقتی دین مورد حمله واقع شد، عده‌ای از علمای شیعه قیام کردند و دسته‌ای از آن‌ها کشته شدند. 

- تاریخ چه فایده دارد؟ اثر باید داشت باشد. 

- ... مگر قیام حسین ابن علی (ع) به تاریخ خدمت موثری نکرد؟ ... 

- راجع به امام حسن (ع) چه می‌فرمایید؟ ... 

- اگر امام حسن (ع) هم به اندازه شما مرید داشت قیام می‌کرد ... شما در تمام ممالک اسلامی مقلد و مرید دارید که یکی از آنها خود من می‌باشم. شما بیفتید جلو و من و همه عقب شما تبعیت می‌کنیم. 

آقای حکیم در جریان مبارزات ضدانگلیسی در عراق، خون‌های زیادی را ریخته بر خاک دیده بود، بی آنکه طرفی هم بسته شود.  تجربه، ترسانش کرده بود از دم‌دمی‌مزاج‌های حزب بادی.» 

چه نظری می‌توان درباره این دیدار بیان کرد؟ باید چیزی گفت که در فضای بین الاذهانی قابل داوری باشد. بنابراین باید از منظری عمومی به آن نزدیک شد تا بتوان موضعی قابل دفاع در قبال آن گرفت. وقتی از منظری عمومی (در نسبت با روایت تاریخی که هیچ چیز برایش به اندازه واقعیت اهمیت ندارد) به این دیدار فکر می‌کنیم، خودبه‌خود تمایل پیدا می‌کنیم که سخن آیت‌الله حکیم را تصدیق کنیم. خب معلوم است که ایشان دارد یک واقعیت سیاسی را مطرح می‌کند. چقدر شاهد مثال در عراق و خود ایران برای سخن آیت‌الله حکیم سراغ داریم؟ تا دلمان بخواهد. موضع ایشان با عقلانیت عمومی سازگارتر است و نوعی تعهد به واقعیت اجتماعی در آن دیده می‌شود. 

به محض اینکه چنین قضاوتی بکنیم، بحرانی در برابر روایت تاریخی ما ظاهر می‌شود. چون بعد از این دیدار، حوادث دیگری وجود دارد که نگاه تاریخی باید خود را به آن هم متعهد بداند. از اوایل دهه چهل پرتاب می‌شویم به اواخر دهه پنجاه. در سیمرغ سی مرغ اینگونه روایت کردم آن روزها را:

«تحولات ایران با شتاب پیش می‌رفت. اعتصابات مهرماه کمر حکومت را شکسته بود. 24 مهر چهلم شهدای 17 شهریور، تهران شاهد تظاهرات بزرگ علیه حکومت بود. اعتراضات اندیشمک، درفول و زنجان خونین شد. مسجد جامع کرمان به آتش کشیده شد. در اثر اعتصابات آبان ماه، صادرات نفت قطع شد. تولید تنها به اندازه مصرف داخلی بود. ارتش تأسیسات مهم نفتی را اشغال کرد. آذرشهر آذربایجان 12 کشته داشت، سنندج 11 کشته. دانش‌آموزان گرگانی هنگام پایین کشیدن مجسمه شاه زخمی شدند. جوانی شهرضایی در این راه جان خود را از دست داد. دو جوان بروجردی هم در یورش به مجسمه شاه کشته شدند. آتش زیر خاکستر ایران نمایان شده بود. بازداشت نصیری و هویدا اثری بر فروکشی شعله‌ها نداشت. سیدمحمود طالقانی و حسینعلی منتظری به دستور شخص شاه در هشتم آبان آزاد شدند. 200 هزار نفر گل به دست به دیدن آقای طالقانی رفتند. راه‌پیمایی قمی‌ها تا در خانه آقای منتظری ادامه داشت. نیمی از بازار و مغازه‌ها تعطیل شده بود.  تظاهرات 13 آبان به مناسبت سالروز تبعید امام به ترکیه در کشور گسترده برگزار شد. 7000 هزار دانش‌آموز به دیدن نمایشگاه عکس شهیدان در دانشگاه تهران رفته بودند. مأموران پس از پرتاب گاز اشک‌آور، به روی دانشجویان و دانش‌آموزان آتش گشودند. 14 آبان دولت نظامی ارتشبد ازهاری تشکیل شد. روزنامه‌های پرشمارگان تهران و ساختمان رادیو تلویزیون ملی توسط نظامیان تصرف شد. رهبرانِ تظاهرات دستگیر شدند. بخش‌نامه‌هایی برای شدت عمل مأموران مسلح صادر شد. سخنگوی کاخ سفید گفت آمدن این دولت مقدمه گسترش دموکراسی است. امام در نوفل لوشاتو با خونسردی گفت شاه باید برود. «سخنگوی کاخ سفید نمی‌فهمد این حرف‌ها را می‌زند.» اصحاب رسانه اعتصاب کردند و دست از کار کشیدند. ضرب شصت دولت نظامی در کشتن حدود بیست تن از شهروندان زنجانی، همدانی و آملی اثری بر آهنگ عمومی اعتراضات نگذاشت. امام از مردم خواست به یاری نیازمندانی که در اثر اعتصابات دچار مشکل شده‌اند، بشتابند. خودش مقداری پول و ارز خارجی به حبیب‌الله عسکراولادی داد تا ببرد ایران. انگشتر و النگو و گردن‌بند و دیگر زیورآلاتی که خانم‌ها برایش آورده بودند را هم داد ببرد. هر روز بر تعداد سربازان فراری از پادگان‌های ارتش اضافه می‌شد. 20 آبان در برخی شهرها چون آبادان، اصفهان، مشهد، ساری، زابل و سمنان نماز عید قربان بر پا شد. تظاهراتِ پس از نماز سرخ برگزار شد. 21 نفر تا فردایش در خرمشهر به شهادت رسیدند. یکی از گزارش‌های دقیق سفارت آمریکا در تهران به وزارت امور خارجه کشورش درباره نفت بود. دولت ازهاری نظامیان را برای اشغال پالایش‌گاه‌ها، چاه‌های فعال و پایانه‌های بارگیری نفت اعزام کرد. عید غدیر در شیراز به روی شهروندان مسجد حبیب آتش گشوده شد. سه نفر کشته شدند. فرح به عراق رفت و با آیت‌الله خویی دیدار کرد. 29 آبان مأموران حکومت نظامی در تعقیب مردم مشهد وارد حرم امام رضا (ع) شدند و فراریان را به گلوله بستند. اعلامیه‌ها شکستن حرمت آن بارگاه را محکوم کردند. امام آن را تجدید جنایت قتل عام مسجد گوهرشاد دانست. آقایان سیدحسن قمی، خمینی، گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری تعطیل عمومی و روز عزا اعلام کردند. اعتصاب آن روز در مشهد، بابل، اصفهان، همدان، کرمان، دزفول، تهران، تبریز، ایلام، سمنان با تظاهرات و درگیری همراه بود. در گرگان سیزده نفر کشته و شضت نفر زخمی‌شدند. در تظاهرات شب اول محرم، ده‌هزار کفن‌پوش تهرانی الله‌اکبرگویان از سرچشمه تا میدان شهدا راه‌پیمایی کردند. ناصر مقدم رئیس ساواک توصیه کرد مردم را با تفنگ ساچمه‌ای نشانه بگیرند. شمار زخمی‌ها بالا می‌رود، کشته‌ها کم می‌شوند، وحشت و نگرانی زیاد می‌شود، فرسودگی نیروهای اسلحه‌به‌دست هم کاهش می‌یابد. از آن شب فریاد الله اکبر از فراز بام‌های پایتخت شنیده می‌شد. این موج خیلی سریع به شهرهای دیگر سرایت کرد. جمعیت تظاهرات روز تاسوعای تهران بیش از یک میلیون نفر برآورد شده است، دسته‌ای به طول نه کیلومتر، با تصاویری از امام خمینی، علی شریعتی، محمد مصدق و دیگران. در مشهد، اصفهان، داراب، جهرم، لار، شهرضا، اراک، شیراز، همدان و دیگر شهرها مجسمه‌های شاه یا پدرش به زیر کشیده شد. پس از تظاهرات بزرگ عاشورا، امام در جواب خبرنگاران گفت: «تمام ملت رأی دادند که شاه نباید باشد.» راه‌پیمایی این دو روز را همه‌پرسی خواند.» 

حالا با این واقعیت چه بکنیم؟ این مردم چرا این‌چنین می‌کنند؟ چرا آنطور که فکر می‌کردیم، رفتار نکردند؟ اینجاست که بحران به وجود می‌آید و اصل نگاه تاریخی، دچار چالش می‌شود. دقیقاً همان زمانی که شما می‌خواهید واقع‌گرا باشید، واقعیت شما را به چالش می‌خواند. اگر این صحنه‌ها واقعی است، پس باید برگردیم و در دیدار و گفت‌وگوی آیت الله حکیم و امام خمینی تجدیدنظر کنیم. سوالی که پیش می‌آید این است که کدام نگاه تاریخی است که بتواند سخنان آن روز امام را واقع‌گرایانه بخواند نه رویاپردازانه. می‌بینیم که این رشته سر دراز دارد؛ که هر رفتی، صدها بازگشت لازم دارد؛ که رفت و برگشتها نظریه‌ها را به چالش می‌کشند، و نگاه‌ها حوادث را. آن وقت است که معلوم می‌شود تاریخ، بر خلاف ظاهر شیک و پیکش، اصلاً میانه خوبی با قواعد منطقی (حداقل دنیای جدید) ندارد و خیلی پریشان‌تر از آن است که ابتدا خود را می‌نمایاند. 

بنابراین نمی‌توانم بگویم که «سیمرغ سی مرغ» را در چه دوره‌ای نوشته‌ام. از همان وقتی که درگیر مسائل تاریخی شدم، از زمانی که واقعیت برایم مهم شد، از زمانی که سیل تضادها و چالش‌های درون روایت‌های تاریخی را زیر گوش تفکراتم احساس کردم، نگارش «سیمرغ سی مرغ» شروع شد. که البته جایی نقطه پایانش را گذاشتم و نسخه آخر را تحویل ناشر دادم، ولی هنوز هم پاسخ بسیاری از سوالات تاریخی را نمی‌دانم. هنوز هم با فهم واقعیت، چالش دارم. واقعیت چیست؟ یا کجاست که برویم سراغش؟ هنوز با «واقعیت» کنار نیامده‌ام.