«فرجام یک دشمنی: دشمنی بنیامیّه و بنیهاشم»
نویسنده: تقیالدین مقریزی
مترجم: سید عباس بنیهاشمی بیدگلی
ناشر: هرمس، چاپ اول 1399
210 صفحه، 45000 تومان
****
«تاریخ چیست؟» این سؤال که در ابتدا ساده به نظر میرسد یکی از دشوارترین و پیچیدهترین پرسشهایی است که در علوم انسانی مطرح شده است. این دشواری و پیچیدگی ریشه در سرشت خود تاریخ دارد. یکی از نشانۀ این امر آن است که کمتر کسی فهمی درست و دقیق از تاریخ دارد. تقریباً همگان تاریخ را مساوی با وقایع گذشته میدانند. اما اینها بهخودیخود تاریخ نیستند. اساساً تاریخ چیزی در آن بیرون نیست. تاریخ در نسبت با انسان وجود دارد. آنجایی که فهم، توجه و تفکر انسان نباشد، از تاریخ هم خبری نیست. بنابراین تاریخ نوعی نگاه به گذشته است. این نوع نگاه بهراحتی برای افراد حاصل نمیشود. عموم افراد گذشته را نه به صورت تاریخ، بلکه به صورتهای دیگر درمیآورند. برای نمونه، گذشته را به صورت ایده یا اسطوره درمیآورند. مثلاً ایران باستان و فرمانروایی کوروش کبیر، برای عموم ایرانیان، نه تاریخ، بلکه ایده و اسطوره است. بسیاری از وقایع و دورههای دیگر نیز وضع و حال مشابهی دارند.
علت این امر فقط ناآگاهی عموم مردم نیست. متأسفانه کتابهای تاریخی سنتی و مورخان گذشته نیز به این امر دامن زدهاند. وقتی به سراغ کتابهای تاریخی سترگ میرویم، میبینیم حتی مورخان نامدار هم گاهی قصههای خیالی و اسطورههای موهوم نقل میکنند. برای نمونه، برخی از مورخان نامدار در کتابهای اصلیشان از شهرهایی یاد میکنند که همۀ ساختمانهایشان و همۀ اشیاء آن شهر از فلزات گرانبها ساخته شدهاند!
با وجود این، گاهی در میان آثار کلاسیکِ گذشته استثناهایی چشمگیر دیده میشود. یکی از مورخان گذشته که مصداق خلافآمد عادت بود، تقیالدین مقریزی (766-845)، مورخ مصری، است. دلیل چنین مدعایی نیز همین کتاب فعلی اوست که اینک ترجمۀ فارسی آن را در اختیار داریم. مقریزی در این اثر کوتاه خود مسئلهای تاریخی را به سبک و سیاق مورخان معاصر طرح و بررسی کرده و پاسخی علمی برای آن ارائه کرده است.
مسئله این است که چرا و چگونه بنیامیّه خلیفه و جانشین پیامبر شدند. از هر نظر که نگاه کنیم، این رخداد بسیار عجیب و غریب است، زیرا هیچ ویژگی خاصی در بنیامیّه نیست که آنها را شایستۀ این منصب شایسته سازد. ملاک خلافت چیست؟ سابقۀ درخشان دینی؟ برتری ایمانی؟ نزدیکی به پیامبر؟ وصیت پیامبر؟ هر ملاکی را بتوانیم تصور کنیم بنیامیّه فاقد آن بودند. بهعلاوه، نهفقط از هر گونه شایستگی بیبهره بودند، بلکه بهوضوح به رذائلی ضد آن آراسته بودند! بنیامیّه با پیامبر علناً و شدیداً دشمنی میکردند و از او دوری میجستند و از خطرناکترین کافران بودند و فقط هنگامی تسلیم دین شدند که تیغ تیز شمشیر را بر گردن خود حس کردند و از سر اجبار مسلمان شدند. اضافه بر این، در دورۀ مسلمانی هم کارشکنی و نفاق و خرابکاری میکردند. بنا به همین دلایل، منفور عموم مسلمانان بودند. در نتیجه، اگر به زمان حیات پیامبر نگاه کنیم، این جماعت دورترین افراد از جانشینی پیامبر به نظر میرسیدند. پس چه شد که آنگونه شد؟
مقریزی برای پاسخ به این سؤال تحلیلی جالب و تاریخی ارائه میکند. او برای حل این معما فقط به علل و عوامل ظاهری و اینجهانی توجه میکند و هیچ امر متافیزیکی و خارقالعادهای را دخالت نمیدهد. او حتی به اراده و مشیت و خواست خدا هم استناد نمیکند. وی به شیوۀ یک مورخ مدرن تببین یک امر تاریخی را در رخدادهای تاریخی میجوید. برای این منظور و بهعنوان مقدماتِ پاسخ، این موضوعات را بررسی میکند: زندگی و عملکرد سران بنیامیّه (بهویژه ابوسفیان و مروان)، رابطۀ کهن بنیامیّه و بنیهاشم، وضعیت و نقش بنیامیّه در زمان حیات پیامبر، نوع رابطۀ بنیامیّه با خلفای راشدین و... . به طور کلی، مقریزی نشان میدهد که چگونه بنیامیّه با زیرکی و سوءاستفاده از همۀ امکانات ظاهری و طبیعی توانستند حکومت خود را بر مسلمانان تحمیل کنند.
کتاب مقریزی فشرده و مختصر است و چهبسا بعضی مطالبش مبهم جلوه کند، زیرا نیاز به دانشی زمینهای دارد. به همین دلیل، مترجم سه پیوست مفید هم به کتاب افزوده است تا مباحث کتاب بهتر و بیشتر فهمیده شوند. پیوست اول بیان ژئوپولتیک جزیرةالعرب است. پیوست دوم تاریخچۀ مختصر خلفا است از اولین خلیفه، ابوبکر، تا آخرین خلیفۀ بنیعباس، المستعصم بالله. پیوست سوم نیز بحثی تحلیلی در باب زکات است.
گفتنیست که مقریزی در سراسر مباحث خود به شواهد تاریخی استناد میکند و ماجراهای جالبی را یادآور میشود که خواندن کتاب را جذاب میسازند. این هم یک نمونه:
ابوالعباس سفّاح در سال 133 هجری برادرزادهاش ابراهیم بن یحیی را حاکم موصل نمود و او به همراه دوازده هزار نفر وارد آن شهر شد. منادی ابراهیم ندا داد: «هر کس داخل مسجد جامع شود در امان است.» مردم، شتابان و لرزان، به مسجد جامع درآمدند و او مردانی را بر درهای مسجد گمارد و مردم را به شکلی وحشتناک کشتار کرد. گفته شده که او دستکم یازده هزار نفر را به قتل رساند. از مردان موصل گویا فقط 400 نفر توانستند فرار کنند. چون شب فرا رسید، فغان زنانِ شویمرده را شنید و صبح فرمان داد زنان و کودکان را هم به شوهران و پدران ملحق سازند. این کشتار سه روز ادامه داشت. در همین ماجرا، چهار هزار غلام سیاهپوست در لشکر بودند که به زنان شهر تجاوز میکردند. ابراهیم که از کشتار سهروزه فارغ شد، روز چهارم سوار بر مرکب شد و در جلوی او نیزهها و شمشیرهای برهنه در حرکت بودند. ناگهان زنی لگام مرکبش را گرفت و یاران ابراهیم خواستند او را بکشند، اما ابراهیم مانع شد. سپس زن ضجه زد: «آیا تو مسلمان نیستی؟ آیا تو خویشاوند پیامبر نیستی؟ اگر هستی، پس چرا برای زنان مسلمان غیرت به خرج نمیدهی که به دست غلامان زنگی مورد تجاوز قرار نگیرند؟» ابراهیم بدون اینکه پاسخ زن را بدهد کسی را همراهش فرستاد تا به جای امنی برسد. روز بعد ابراهیم غلامان زنگی را فراخواند تا به پاس خدماتشان به آنان پاداش دهد. همگی جمع شدند و بعد دستور داد همه را گردن بزنند. سپس فرمان داد حتی خروسها و سگهای موصل را هم بکشند. و کشتند.
به جان خودم سوگند او در تبهکاری و فساد از فرعون بالاتر رفت و سرکشی و طغیانش از فرعون بیشتر بود.
*دکترای فلسفه