نویسنده: احسان صفرزاده
ناشر: شرکت چاپ و نشر بینالملل، چاپ اول: بهار 1400
222 صفحه، 36000 تومان
****
یکی از قدیمیترین جادههای ایرانی، شاهراهی بود به نام راه خراسان که از حوالی بغداد شروع میشد و به سمت شرق میآمد و در خراسان چند شاخه میشد که یک شاخه به شهرهای سمرقند و بخارا میرفت. این دو شهر، در کنار شهرهایی همچون ترمذ و خجند و ختلان و ... نگینهایی بودند از بخشی از خراسان که به نام «ماوراءالنهر» هم شناخته میشد.
اما این راه (راه خراسان) یکی از حلقههای یک مسیر بین قارهای بود که بعدها نام جادۀ ابریشم گرفت.
اواخر قرن پانزدهم وقتی مسیرهای دریایی، غرب و شرق را به هم پیوند داد، رفتوآمد کاروانها در این جاده هم کمتر شد و تغییرات مرزهای حکومتها هم علتی دیگر شد تا ارتباطات این بخش از خراسان با دیگر نواحی جهان اسلام و ایران کمتر شود.
زمان گذشت و انزوای چند قرنۀ این سرزمینها ادامه یافت تا وقتی که این سرزمین، به تصرف روس تزاری درآمد.
مدتی بعد، انقلاب 1917 علیه تزارها در روسیه، دامن این مناطق را هم گرفت و با وعدههای مختلف، روشنفکران این نواحی را جذب خود کرد. یکی از وعدهها، استقلال و پذیرش فرهنگهای محلی و میراث تاریخی این سرزمین بود که لنین در سالهای نخست پس از انقلاب نویدش را داده بود.
شاید چشمانداز مردمان و بخشی از روشنفکران این نواحی این بود که انقلاب روسیه به آنها کمک میکند تا رونق گذشته خود را بازیابند. اما گذشتِ چند سال خلافش را نمایاند. تاریخ این مردم با اسلام پیوند خورده بود و کمونیستها کمر به نابودی این تاریخ بسته بودند. خلاصه اینکه دوران هفتاد سالۀ شوروی هم باعث گسترش فاصلۀ این نواحی از اسلام و ایران شد.
«ماوراء مرز» کتابی است که نویسندهاش، با گذشت این فراز و نشیب تاریخی، احوال امروز بخشی از این سرزمینها را جویا شدهاست.
احسان صفرزاده، نویسندۀ کتاب، پانزده سال پس از فروپاشی شوروی به بخشی از این سرزمین که سالهاست تاجیکستان نام گرفته سفر کرده و چند هفته با مردمان و نخبگانش معاشرت و گفتگو کردهاست. سفری در سال 1385 که فصل اول کتاب ماورا ءمرز را تشکیل میدهد. در این تجربۀ پژوهشی، که با لحنی ساده و مردمنگارانه و گاهی داستانوار و سفرنامهای، به نگارش درآمده با زیست امروز مردمان این بخش از خراسان و نیز بخشی از خاطرات تاریخیشان آشنا میشویم. شروع کتاب از افغانستان است. نویسنده برای رسیدن به تاجیکستان راه زمینی را انتخاب کرده و در میان راههای زمینی هم مسیری که از افغانستان به تاجیکستان می رسیده را ترجیح داده؛ نویسنده، سطرهای نخست کتاب را با این توضیح آغاز میکند که چه شد گذرش به افغانستان و تاجیکستان افتاد:
«در سالهای منتهی به دوره دبیرستانم، رویایی در سر داشتم: سفر به سرزمینهایی که تنها اسمی از آنها در کتابهای درسی خوانده ایم و کشف این که آیا شهرهایی که در این سرزمینها روزگاری پر رونق بودهاند، حالا هم وجود خارجی دارند؟ و اگر در گذر زمان نابود نشده و هنوز هم زندگی در آنها جریان دارد، ساکنانش که هستند؟ و به چه زبانی حرف می زنند و چطور می اندیشند و چگونه زندگی میکنند؟
این سفر در نوجوانی ممکن نبود و همین فرصتی به من دادهبود تا در دنیای خیال، مقدمات سفر را آماده کنم. یک روز در ابتدای تعطیلی سه ماهه تابستان به راه افتادم و بعد از پشت سر گذاشتن سختی های زیاد و ماجراهای رنگارنگ در پیچ و خم راه و البته آشنایی با مردمان روستاها و شهرها و ایلات و عشایر در نهایت به مقصد رسیدم و در همان دنیای خیال پاسخ سوالهایم را یافتم و بعد از آن بر پایه همان پاسخها که البته در آن عالم، صورتی ملموس و عینی داشت طرح ریختم و برنامههایم را هم عملیاتی کردم. این که برنامههایم چه بود کتاب دیگری میطلبد اما مقدمه برنامهها، برداشتن مرزهایی بود که به صورت نقطهچین روی نقشهها کشیده میشد!
... در ادامه نوجوانی مسئله ام این شده بود که چه نسبتی میان عوالم مختلف خیال و واقعیت برقرار است. پاسخ به این سوال نتایجی عملی برایم داشت و به مرور به تصمیم هایی در ذهنم انجامید. شاید همان تصمیم های ایده آلگرایانه نوجوانی بود که چند سال بعد، در اوایل دوره دانشجوییام مرا مهیای سفر به سرزمین همسایه شرقی میکرد: افغانستان.
در تعطیلات تابستانی، شمال و جنوب و شرق و غربش را در 26 روز پیمودم.» نویسنده آنگاه اشارهای کوتاه به تجربه سفرش به افغانستان کرده و در ادامه می نویسند: «عبور از مرز و مسائل پس از آن زاینده ذهنیت جدیدی بود که مرز در آن کم اعتبار شده بود؛ پس لزومی نمی دیدم به مرزهای پیرامون افغانستان مقید بمانم. جیحون مرز شمالی بود و حالا ماورایش مسئله ام شده بود: ماوراءالنهر!»
آنچه خواندید بخشی از مقدمه کتاب بود. فصل اول کتاب شرح ماجراها و مشاهدات سفر سال 1385 است؛ اما نویسنده، ده سال بعد هم در اواخر زمستان 1395 و بهار 1396، دوباره به این سرزمین خراسانی برگشته و شرحی دیگر نوشته که در قالب فصل دوم کتاب ماوراء مرز آمدهاست.
در این بخش از کتاب هم نویسنده که خود دانشجوی دکتری مطالعات منطقهای دانشگاه تهران است، کوشیده با همان زبان سادۀ پیشین، مخاطب را متوجه تغییرات و روندهای انسانی و اجتماعی امروز این بخش از حوزۀ تمدنی ایرانی اسلامی کند.
همچنین صفحات پایانی کتاب (194 الی 222) مزین است به تصاویری از کشور و مردم تاجیکستان.