«هزیمت یا شکست رسوای امریکا در ایران»
نوسینده: مایکل لهدین و ویلیام لوئیس
ترجمه: احمد سمیعی (گیلانی)
ناشر: هرمس، چاپ دوم 1400
315 صفحه، 87000 تومان
****
از میانه قرن بیستم بدین سو، آمریکا همواره یکی از کشورهای تاثیر گذار بر روی سیاست داخلی و خارجی کشور ایران بوده است. چه در دوران پیش از انقلاب که این مسئله به صورت مستقیم و اغلب در قالب همراهی با حکومت وقت صورت می گرفت و چه امروز که به شکلی غیر مستقیم و در شکلی تقابلی ادامه یافته است. بدیهی است چنین اهمیتی باعث شده است تا بسیار به آن پرداخته شود.
اما آنچه میان ایران و آمریکا روی داده، واقعا تا امروز چه مقدار واقعبینانه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است؟ بخصوص در مقطع وقوع انقلاب در ایران؛ آیا آنچنان که سلطنت طلبان میپندارند: چون شاه تصمیم گرفته بود به ترکتازی چشم آبیها پایان دهد، آمریکا خسته از بلند پروازیهای ژاندرام مطقهایاش( که حالا به مدد انبوه دلارهای نفتی برای غرب شاخ شده بود)، با انقلابیون مدارا کرد و راه را باز گذاشت تا انقلاب بی دردسر پیروز شوند؟ یا چنانکه برخی انقلابیون تصور می کنند، آمریکا برای در قدرت نگه داشتن هم پیمان دیرین خود تمام سعی خود را بکار برد و برای یکپارچه نگه داشتن ارتش، ژنرال هایزر را به ایران فرستاد، بعد از پیروزی انقلاب هم سفارت آمریکا همچون دوران مصدق در فکر کودتا و بازگرداندن شاه به ایران بود و بعد هم که در همه این ها ناکام ماند، عراق را به جان ایران انداخت و ....
اما در ماجرای پیچیده مناسبات آمریکا با ایران، حقیقت نه این است و نه آن. برای رسیدن به دریافتی واقع بینانه، نخست باید پیش داوریها و تعصبات را کنار گذاشت. متاسفانه در میان خیل نوشتههایی که در داخل ایران راجع به این مهم نوشته شده اند، کمتر می توان تحلیلهایی یافت که کمک حال ما برای این منظور باشند. «هزیمت یا شکست رسوای آمریکا در ایران» که به تازگی توسط نشر هرمس منتشر شده یکی از متنهایی است که میتواند به فهم ما از این مناسبات کمک کند. این کتاب که توسط مایکل لهدین و ویلیام لوئیس نوشته شده توسط احمد سمیعی (گیلانی) به فارسی برگردانده شده است. این کتاب که در واکنش به رخدادهای ایران در سالهای انقلاب (در اواخر دهه هفتاد میلادی) نوشته شده، نخستین بار در سال 1980 منتشر شد و اندک زمانی بعد (1981) به فرانسه برگردانده شد که در همین زمان (1360) توسط مترجم به فارسی در آمد و متاسفانه این کتاب با وقفهاش چهل ساله به دست علاقمندان تاریخ معاصر میرسد؛ با این حال اما همچنان خواندنیست و جذابیت خود را حفظ کرده است.
نویسندگان «هزیمت یا شکست رسوای آمریکا در ایران» چنان که از عنوان کتاب پیداست؛ رویکری انتقادی به نقش آمریکا در انقلاب ایران دارند. البته انتقاد آنها نه به سیاستهای مداخله جویانه آمریکا که برعکس به این نکته است که دولت آمریکا و مشخصا کارتر به عنوان رئیس جمهور آمریکا نتوانسته نقشی تعیین کننده ایفا کند. آنها مخالف سرسخت انقلاب و یا هر حرکتی در جهان هستند که به زیان منافع آمریکا باشد بنابراین علل و موجبات شکست تحقیر آمیز آمریکا در ایران را ناشی از بی سیاستی کارتر دانسته و آن را محکوم میکنند تا آنجا که ایران را با شیلی مقایسه کردهاند و از اینکه چرا محمد رضا شاه همچون پینوشه با حمایت آمریکا انقلابیون را در ایران سرکوب نکرده و حمام خون راه نینداخته ناراضی هستند!
اما صرف نظر از دیدگاه نویسندگان کتاب و کنار گذاشتن آن، مخاطب در متن روایتی که آنها از تاریخ معاصر ایران و نقش آمریکا در آن و رابطهای که با صاحبان حکومت داشته است، به نکات در خور اعتنایی اشاره میکنند و از آنجایی که نگاه آنها منتقدانه است، و در نقد دولت مردان خودشان نوشته شده، می توان تا حد زیادی به آن اعتماد کرد که برای تایید یا ترمیم یک جریان سیاسی خاص در داخل کشور چیزی جعل نشده است.
افزون بر یادداشت مترجم، پیشگفتار و در آمد نویسندگان کتاب، در هفت فصل نوشته شده است که عناوین آنها بدین قرار است: شاهنشاه، محور واشنگتن- تهران، کارتر و ایران، بحران (I) و بحران (II)، انقلاب و انتقام آیتالله.
فصل نخست کتاب با عنوان شاهنشاه در واقع مروری دارد بر بر سلطنت محمد رضا پهلوی ، با اشاره ای گذاری به پیشنیهای که بر آن استوار بود، یعنی سلطنت پدرش و تفاوتهای میان آنها وجود داشت، یک نظامی خودساخته و گستاخ با تغییراتی برق آسا و کج و کوله برای ایجاد ترقیاتی که بیشتر از سطح فرهنگ و سواد او بود! با جوانی ضعیف که اگر چه تربیت و آموزشی عالی در سوئیس پشت سرگذاشته بود اما عملا در پانزده سال نخست سلطنتش قدرتی نداشت.
در فصل دوم «محور تهران / واشنگتن» شاهد آن هستیم که چگونه آمریکا با به حاشیه رفتن بریتانیا (که روزگاری ایران نیز جولانگاه آنها محسوب می شد) دست بالای سیاسی را در ایران پیدا می کند. از نکات جالب کتاب، ارجاع نویسندگان آن به گزارشها و تلگرامهای دیپلماتیک محرمانهای است که تا حد زیادی رویکرد، سیاست و نگاه آمریکا در قبال ایران و حکومت آن را نشان میدهد.
در فصل چهارم به سیاستهای دولت کارتر دربرابر ایران پرداخته شده است، نیمه دوم کتاب تقریبا روایتی تحلیی درباره برخاستن اعتراض های مردمی و شکل گیری بحران هایی که در نهایت دامنگیر حکومت پهلوی شد و به انقلاب ایران انجامید. آنچیزی که در فصل نهایی کتاب با عنوان انتقام آیت الله از آن یاد شده است.
نویسندگان کتاب معتقدند که در کنار چالش های مختلفی که حکومت پهلوی با مخالفان داخلی و خارجی داشته گاه برخی اتفاقها نیز ناخواسته به نفع جریان انقلاب تمام شده است. برای مثال ماجرای تیرگی روابط ایران با عراق ( زمانی که آیت الله خمینی به شهر نجف عراق تبعید شده بود) و حمایت شاه از نیروهای کرد مخالف صدام. اما در میانه دهه هفتاد میلانی بعد از قرارداد الجزایر که شاه دست از حمایت کردها برمی دارد و طی توافقی قرار می شود سالانه چندین هزار زائر ایرانی به نجف و کربلا سفر کنند، ناخواسته خط ارتباطی محکمی میان مخالفان داخل کشور با آیت الله خمینی به وجود می گیرد تا پیامهای او به ایران رسیده و رفته رفته در نقش یک رهبر مذهبی مخالف و فعال ظاهر شود.
خلاصه اینکه کتاب حاضر بدون اینکه قرار باشد با نویسندگان آن هم عقیده باشیم، مملو از نکات گوناگونی است که بر چگونگی حضور و نقش آمریکا در ایران دلالت دارد و نشان دهنده این است که سیاست گذاریهای کشورهایی نظیر آمریکا متفاوت با دیدگاههایی است که در ذهن بسیاری از ما تهنشین شده است. بخصوص در زمینهی تعامل با دیگر کشورها که شدیدا غیرایدئولوژیک و منفعت محور است.
صفحات پایانی کتاب به نتیجه گیری بحث اختصاص یافته است. نویسندگان کتاب عقیده دارند که هزیمت و شکست رسوایی بر انگیز آمریکا در ایران بر آینده سیاست خارجی این کشور تاثیری منفی میگذارد. به نظر آنها سقوط رژیم ایران نتیجه بی کفایتی کارتر و دستگاه مدیریتش در روبه رو شدن با نخستین بحران ریاست جمهوریاش بود. چیزی که باعث ریزش بنای استراتژی آمریکا در خلیج فارس شد و نگاه بسیاری از همپیمانان آمریکا را نسبت به این کشور عوض کرد. از سوی دیگر دربه در رها ساختن شاه در اوج استیصال و بیماری باعث شد این تلقی به وجود بیاید که آمریکا علاوه بر جبن و ناکارایی حکومتی دورو و ریاکار نیز هست.