چندی است فلسفه در ایران بیش از دهه های گذشته چهره خود را در کتابهای ترجمه نشان میدهد؛ ترجمه پشت ترجمه. چندان که قفسه های فلسفه در کتابفروشیها و فروشگاههای کتاب پر است از کتابهای ترجمه، و همینهاست که قفسه های فلسفه را کمی رونق بخشیده است؛ مشحون از کتابهای متنوع؛ با عناوینی جذاب که هر یکش کافی است مشتریانی را با یک نگاه به جانب خود بکشاند. مثل بسته بندیهای جذاب و خیره کننده محصولات خارجی؛ از شیر مرغ تا جان آدمیزاد! هوس میکنی چندتایی از آنها را در سبد خرید روزانه ات قرار دهی!
اینروزها آن اندازه که کتابهای فلسفی ترجمه میشود، تالیف و نوشته نمیشود. در مقام مقایسه شاید نسبت یک به ده باشد؛ شاید هم خیلی بیشتر. البته اینکه ترجمه آثار فلسفی اینروزها در صنعت نشر بیش از پیش رواج یافته است، خوب است اما نباید به قیمت کم فروغ شدن آثار تالیفی تمام شود، که در آن صورت، این مطلب به ذهن تداعی میشود که نکند خدای ناکرده این روزها آثار فلسفی نیز به سرنوشت تولیدات خارجی و محصولات تکنولوژی دچار شدهاند! به این معنا که آنچه از ذهن خارجی تراوش میکند و قالب نوشتار به خود میگیرد، عسل ناب و شیره خالص انگور به چشم میآید! و آنچه از ذهن نویسنده داخلی میتراود کماهمیت و یا بیارزش در اذهان جلوهگر میشود!
از این مطلب که بگذریم، آنچه که بیش از همه به چشم میآید و میتوان آن را کاملا متفاوت با گذشته یافت عناوین کتابهای فلسفی است. هیچ دورهای از تاریخ معاصر ایران اینچنین کتابهای فلسفه عناوین جذاب، فانتزی و پرزرق و برق را به روی خود ندیده است؛ اگر بگویم نوظهور، شاید چندان گزاف نگفته ام. این امر به طور محسوسی بر بازاریابی و فروش کتابهای فلسفی افزوده است. در چنین موقعیتی، تازه دستگیرمان میشود که نظر استفن هاوکین چقدر شتابزده بود وقتی که گفت: «فلسفه مرده است.» درحالی که شواهد نشان میدهد فلسفه نمرده و هیچگاه نمی میرد. به عبارتي، اين علم كاملا زنده است. با ما زندگي ميكند. در شرايطي كه اين علم وجود دارد چرا چشم خود را بسته و شناسنامهاش را باطل كنيم؟!
برخی از عناوین کتابهای فلسفی در اینروزها آنچنان خیره کننده و چشم نوازند که آدم هوس میکند به هر قیمتی که شده، آن را به تملک خود درآورد، کتاب را گشوده در دم بخواند؛ در هر جا که هست؛ در هر شرایطی که باشد. اینکه این کتابهای ترجمه با این عناوین چشم پُرکن چه نثری را آزموده و چه محتوا و چه کیفیتی را نصیب خواننده میکند، شرح آن فرصت مستقل خود را میطلبد که باید در جای خود بدان پرداخت.
اینروزها در فروشگاههای کتاب وقتی عناوین جذاب کتابهای فلسفی به چشم میخورد آدم یاد تیترهای روزنامه های ورزشی میافتد که برای جذب مشتری در عنوان سازی دست به چه ابتکاراتی میزنند و چه بازیهایی با تیتر میکنند؛ چندان که عابران ورزش دوست را صبحگاهان در کیوسک مطبوعات مبهوت خود میدارند. در دوره ای نه چندان دور کتابهای فلسفی عنواندار از این جنس آنقدر اندک بود که متاسفانه از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمیکرد. دست کم همگان کتاب معروف و عنواندار «دنیای سوفی» نوشته یوستین گوردر را به یاد دارند که خواننده را در قالب داستانی ساده با مسائل بنیادی فلسفه آشنا میکرد و زمانی این ترجمه فلسفی برای خود اسم و رسمی داشت و بسیار خوانده میشد و در جمع علاقمندان دست به دست میچرخید. امروزه اما از این دست کتابهای فلسفی در قالب ترجمه فراوان میتوان در بازار نشر و قفسه های کتابفروشیها یافت و با خواندنش در دنیای پهناور فلسفه و اندیشه های فلسفی سرک کشید.
البته بر خوانندگان محترم، این امر پوشیده نیست که این عناوین پرزرق و برقدار ابتکار مترجمین نیست. چیزی است که غالبا به ابتکار نویسندگان خارجی صورت میبندد. شاید هم به پیشنهاد ناشران خارجی بوده باشد تا رونقی در دنیای فلسفه و بازاریابی کتابهای فلسفی داده باشند. آنهم کتابهای خشک و دشوار فلسفی که غالبا در هر کشوری کم مشتری اند. کمابیش اختصاص دارد به متخصصان گوشه نشین که با مباحثی بیپایان خود را مشغول داشته و چندان ارتباطی با دنیای واقعی و زندگی مردم عادی ندارند.
این عنوانهای چشم پرکن و بازاری هر چه که باشد در جذب مشتری و جلب مخاطب بد که نیست، تازه خوب هم هست. مگر فلسفه چه چیز از سایر رشته ها کم دارد که جنبه توده ای و همگانی به خود نگیرد! اصلا، آیا این خوب است که چنین سرمایه گرانسنگی مثل همیشه گوشه انزوا اختیار کند و در متن زندگی جایی برای خود باز نکند؟! مسلما فلسفه ای موفق است که به کار زندگی بیاید و گره ای از گره های کور زندگی باز کند و نه فقط با کلمات قلمبه سلمبه مفاهیم بنیادین را به بحث کشاند که در نتیجه، کسی از آن سر درنیاورد. به قول مولوی: «فکر آن باشد که بگشاید رهی/ راه آن باشد که پیش آید شهی».
قطعا کتابهایی با چنین عناوین و موضوعاتی، با این هدف پا در بازار نشر گشوده اند که جایی در میان جماعت کتابخوان و مخاطبان علاقمند باز کنند. حالا، چقدر در این راه موفق بوده اند بحث دیگری است.
عناوین چشم پُرکن!
پس برویم سراغ اصل ماجرا. بد نیست در این بخش از جستار، به نمونه هایی از این عناوین جذاب، و در پاره ای نیز فانتزی اشاره کنیم تا خوانندگان گرامی خود قضاوت کنند. تاکید میشود فهرست حاضر تنها ناظر بر چند نمونه از عناوین آثار چاپ شده است:
«فیلسوفان چرا نمیخندند؟»- «فیلسوفان خندان»- «فیلسوفان گریان»- «فیلسوفان بدکردار»- «فیلسوفان مرده»- «فیلسوفان در خیابان»- «فیلسوفان سینما»- «فیلسوفان دنیایی»- «فیلسوفان صلح و جنگ»- «فیلسوفان هیتلر»- «فیلسوف و فقرایش»- «فلاسفه ناکام در عشق»- «فیلسوفی در تعمیرگاه»- «محفل فیلسوفان خاموش»- «ملکه های فیلسوف»- «فلسفه در اتاق خواب»- «فلسفه در کلاس درس»- «فلسفه در عمل»- «مثل فیلسوف نوشتن»- «جدال فیلسوفان»- «فیلسوف دل»- «عکاس و فیلسوف»- «فوتبال و فلسفه»- «کوهنوردی و فلسفه»- «فلسفه برای زندگی و دیگر موقعیتهای حساس»- «فلسفه برای همه»- «فلسفه جسمانی»- «فلسفه تنهایی»- «چگونه فیلسوف شدم؟»- «هراس از معرفت»- «حمام فلسفه»- «فلسفه ای برای زندگی»- «در ستایش دیوانگی»- «تسلی بخشیهای فلسفه»- «بفرمایید فلسفه»- «فلسفه در 52 قصه»- «زندگی خوب: 30 گام فلسفی برای کمال بخشیدن به هنر زیستن»- «فلسفه به وقت سه صبح»- «فلسفه به زبان ساده»- «دور دنیای فلسفه در هشت روز»- «فلسفه و فمینیسم»- «کنسرو فلسفه»- «رهایی از زندان ذهن»- «در کافه اگزیستانسیالیستی»- «کافۀ پرسش»- «کافه ای به نام چرا»- «پرسشهای کشنده»- «پرسشهای اولین و آخرین»- «پرسشهای بنیادین فلسفه»- «پرسشهای زندگی»- «پرسیدن مهمتر از پاسخ دادن است»- «هنر شفاف اندیشیدن»- «تفکر انتقادی»- «درست استدلال کردن»- «هنر همیشه برحق بودن»- «راز فال ورق»- «سرهم بندی نکن!»- «فلسفه ملال»- «فلسفه دوستی»- «دعوت به فلسفه»- «فلسفه فشن»- «فلسفه در چند دقیقه»- و...
عجب عناوین جذاب و چشم پُرکنی! همچنان بر این فهرست رنگارنگ میتوان افزود و به عناوین بسیار دیگری نیز اشاره داشت. گویی در دنیای فلسفه اتفاقی افتاده یا در شرف وقوع است! پنداری آثار فلسفی رفته رفته وارد متن جامعه میشوند و خوانش عمومی پیدا میکنند. هرچه هست باید آن را به فال نیک گرفت و بدان امیدوار بود. بعید میدانم کسی اینروزها علاقه مند به فلسفه و فلسفه ورزی باشد و این کتابهای عنواندار را در قفسه های کتابفروشیها ببیند اما بی اعتنا از کنارشان بگذرد و خود را از خواندن آنها و حتی یک تورق سرسری محروم گرداند.
تازه میتوانست این عناوین جذابتر و چشم پرکن تر از اینها هم باشد وقتی کتابهای فلسفی از جغرافیای اندیشه خودمان و متناسب با سنت فکری ما ایرانیان نوشته میشد. چقدر خوب بود نویسندگان و متخصصان وطنی در حوزه فلسفه نیز آستینها را بالا زده دست به کار میشدند تا با پرداختن موضوعات متنوع و عناوین جذاب و امروزی پسند رونقی بیشتر به قفسه های کتابهای فلسفی در فروشگاه های کتاب و کتابخانه ها می بخشیدند و با آثار عنواندار و خوشخوان خود فلسفه را تبدیل به یک مفهوم کاربردی برای استفاده در زندگی روزمره میکردند. چراکه، در حال حاضر بیش از هر دوره ای در این زمینه احساس نیاز میشود.