«زیر سقف دنیا»
نویسنده: محمد طلوعی
ناشر: چشمه، چاپ اول: 1399
156 صفحه، 35000 تومان
***
از اواخر قرن شانزدهم، نوشتههایی در عرصۀ ادبیات جهان منتشر شد که نویسنده در مقایسه با داستان در آنها آزادی عمل بیشتری داشت. گفته میشود نخستین بار میشل دومونتنی از کلمه «essai» برای اشاره به چنین نوشتههایی استفاده کرده است. اینک در ادبیات فارسی این نوع نوشتار به «جُستار» موسوم شده و رواج بسیاری نیز پیدا کرده است. نویسندگان جستار نتایج جستوجوی خود در زندگی و تجربۀ زیستهشان را بدون ضرورت تأکید بر اصول و قواعد خاص و صرفاً از دیدگاه شخصی خود به رشتۀ تحریر درآورده و منتشر میکنند.
محمد طلوعی، داستاننویس و روزنامهنگار پرکار عرصۀ ادبیات و مطبوعات ایران طی سالهای اخیر محسوب میشود. از وی تا کنون آثار متعددی چون «خاطرات بندباز»، «قربانی باد موافق»، «من ژانت نیستم»، «تربیتهای پدر»، «آناتومی افسردگی»، «وایوو» و ... در قالب رمان، مجموعه داستان، شعر، فیلمنامه، نمایشنامه و ترجمه متون مختلف برای مخاطبان کودک، نوجوان و بزرگسال منتشر شده است. طلوعی جستار نیز مینویسد. کتاب «زیر سقف دنیا» شامل ده تکنگاری وی دربارۀ شهرهای مختلفی است که در آنها تجربۀ زیستن کوتاه یا مدتدار داشته است. رشت، تهران، استانبول، دمشق، پاریس، بیروت، پالرمو، سارونو، آمستردام و دوباره رشت شهرهایی هستند که عناوین فهرست این اثر طلوعی را به خود اختصاص دادهاند. هر فصل یا به عبارتی هر شهر کتاب نیز به مطالبی با عناوین مختلف دیگری تقسیم شده که خواننده را به سیر و سیاحت در آن شهر و درنگی در خانهای، کافهای، خیابانی یا پای صحبت یکی از اهالی آن شهر وامیدارد.
نویسنده در مقدمۀ کتابش عنوان یک مارکوپولوِ خورشگرِ کور و کر را بر خودش میگذارد که خیلی جاها درگیر احساسات شده و راوی ثقهای نبوده است. او به خوانندگان گوشزد کرده به حرفهایش گوش نکنند چون اگر در بازاری تره فرنگی نیافته آنجا را ندیده گرفته و خواسته تا خودشان بروند زیر همۀ سقفهای دنیا را بگردند. وی با نقل قولی از ایتالو کالوینو، نویسندۀ پستمدرن ایتالیایی در کتاب «شهرهای نامرئی» خاطرنشان کرده که قصد داشته شهرهایی را که دیده، به گونهای برای مخاطب وصف کند که بشود تجسم و تخیلشان کرد؛ اما چنین چیزی مقدور نشده چرا که بعضی از شهرها را آن قدری که باید نمیشناسد.
طلوعی در هر بخش از این کتاب تکههایی از خاطرات یا مشاهدات خود را به گونهای ممتاز کرده است. تکنگاریهای او دربارۀ شهرهای مختلف ایران و جهان نه تنها جنبههای گوناگون حیات اجتماعی نظیر تاریخ و جغرافیا، ساختارهای اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی و اجتماعی را به تصویر میکشد، بلکه از طریق مشاهده مستمر و منظم پديدهها قصد دارد به ژرفای عوامل اساسی مؤثر در آن پدیده نیز رسیده و آن را با زبانی ساده و رسا برای خواننده بیان کند. اگر چه این نوشتهها حاصل سفرهای نویسنده هستند، ولی نمیتوان آنها را سفرنامه دانست. متون «زیر سقف دنیا» همانگونه که از نام کتاب پیداست، از تماشای جهانی که نویسنده به کشف آن مبتلا شده سخن میگویند. از زادگاه او گرفته تا شهری که مدت کوتاهی در آن اقامت داشته یا بنا به دلیلی خاطرهای از آن در ذهنش ثبت شده و باقی مانده است.
فرق جستار با مقاله و داستان این است که به وسیلۀ آن میتوان همزمان روایتی را تعریف کرد؛ قصهای تخیلی گفت یا مسئلهای را تحلیل منطقی کرد. اگر شما کتابخوانی بدون وقت کافی برای خواندن موضوعات مختلف یا حتی نویسندهای با ایدههای بسیار باشید، خواندن کتاب «زیر سقف دنیا» برای شما بسیار سودمند و البته لذتبخش خواهد بود. این اثر حاصل درک و مشاهدۀ یک موضوع از دیدگاه نویسنده است که در عین حال شاید به درک و نظر شما نیز بسیار نزدیک باشد. تنها تفاوت این دیدگاهها با عقاید مخاطب این است که ایدۀ اولیه از آنِ نویسنده و قلم در دست او بوده است. این ایده میتواند برگرفته از جزئیترین اتفاقات روزانۀ من و شما باشد که طلوعی آن را به سادگی تبدیل به اثری خواندنی و همگانی کرده است.
خانهها، کتابها، موزهها، دانشگاهها، ورزشگاهها، کافهها، بازارها، خانوادهها، غذاها، نوع و وسایل رفت و آمد و... عناصر شاخص متون کتاب طلوعی به شمار میروند که برای هر خوانندهای ملموس و قابل درکاند. به نظر میرسد از نظر تاریخی شهرهای خاورمیانه در این کتاب دارای تاریخ مشترک همزیستی و شهرهای اروپایی دارای تاریخ تقابل و آموختن باشند. خواننده غیر از سفر و تفریح، حین دیدن و اقامت نویسنده نیز به نکات مهمی دست مییابد که میتوان از آن به درک مشترک شهرها در سکون و روزمرگی و همچنین نفوذ به لایههای زیرین هر شهر و تأمل در خردهفرهنگها و فرهنگهای فراموششده رسید.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«رشتیها فکر میکنند هر چیزی غیر از گیلکیِ رشتی ریگزار است. مادرم توی این ریگستان زندگی میکند. مثل یک بادیهنشین اصیل، با عزت نفس زیاد و علوم غریبهی حاصل این انزوا. مادرم میداند باید گردو را زوج کاشت، چینهدان جوجه یاکریمی را که از لانه افتاده چهطور باید بخیه زد و چهطور باید از گل رُز قلمه گرفت. مادرم معلم بود، وقت نداشت آشپز خوبی باشد، فنون خانهداری نمیدانست، مشقهایم را هیچوقت خط نمیزد، اما خیلی ظریف یادم میداد چهطور در دنیای ذهن خودم زندگی کنم و دیوانه نشوم...»