انتخابات آمریکا هم تمام شد. با هر داستانی که اعتقاد داشته باشیم ترامپ رفت و بایدن آمد. ولی باز تقریبا تمام نوشتهها و تحلیلهای تحلیلگران داخلی و مسئولان سیاست خارجی از براورد سیاست دولت جدید بایدن که مواضع اصلی مجلس و مسئولان بر اساس این نظرات شکل گرفت محقق نشد و حالا حتی خود این مواضع مانند ضرب العجل سوم اسفند تبدیل به چالش شده. از آن سو سیاستهای بایدن در قبال برجام تا همین جا 180 درجه با انچه این عزیزان تصور میکردند متفاوت است. بایدن حتی مواضع سختتری به ترامپ دارد. اگر ترامپ بدون شرط حاضر به گفتگو مستقیم با ایران بود بایدن در ابتدا شرط بسیار سنگین عقب نشینی کامل ایران به تعهدات برجام قبل از هر گونه مذاکره را میگذارد. در صحنه اقتصاد هم باز کسری بودجه رکورد میزند. باز انتشار پول و نقدینگی رکورد میزند و در نتیجه باز دلار رو به بالا است. باز مشکلات اقتصادی زبانه میکشد. باز داستان تورم و قیمت خیار و موز و تخم مرغ و مرغ و روغن و قطع برق و الودگی و مازوت و صادرات گازوییل و مصرف مازوت سمیبه جای گازوییل در نیروگاهها و صنایع سنگین و... باز مائیم و یک سوال اساسی. چرا وضع این چنین است؟ چرا مدیران ما ضعیف هستند؟ چرا توان برنامهریزی اقتصادی واقعگرا و تنظیم قیمت دلار یا تنظیم سیاست خارجی را بدون اینکه به بحران و تحریم ختم شود را به درستی ندارند. چرا سالها است که پائینترین رشد متوسط خاورمیانه و اسیا و پائینترین نرخ بهره وری دنیا بخصوص در زمینه مصرف انرژی و.... را داریم؟ چرا صدها هزار نفر و میلیاردها دلار سرمایه ملت ایران رو به خارج است و ایران بالاترین نسبت مهاجر اقتصادی به جمعیت در دنیا را دارد و چرا در تثبیت تورم و قیمت موز و خیار و تخم مرغ و... درماندهایم و...
در این یادداشت برای پاسخ از زاویه دیگر و جدید به مقوله دیگری که تقریبا کاملا در محاق مانده میپردازیم. البته دلیل اینکه کمتر کسی به آن میپردازد شاید هم این باشد که موضوع بسیار بحث برانگیزی است و کمتر قلمییا رسانهای یا سایتی حاضر به بحث و مطرح کردن آن میشود. چون بخصوص خدای نکرده ممکن است برای برخی از خوانندگان و محافل علمی در ایران و حتی خارج از ایران بی احترامیبه حساب آید. بنابراین با احترام قبل از وارد شدن به بحث اصلی خواهشی که از خوانندگان محترم دارم این است که یادداشت را تا به انتها و بدون پیش داوری با دقت مطالعه بفرمایند و بعد خود قضاوت کنند و قویا اعتقاد داشته باشند که قبول واقعیت (حتی تلخ) قدم اول هر حرکتی برای بهبود و توسعه است. اما بحث اصلی و مناقشه برانگیز:
خیلی از دوستان اعتقاد دارند ما ایرانیها جزو با هوشترین مردم در دنیا هستیم. حرفی نیست. ولی این دوستان باید بپذیرند باهوشترین مردم دنیا طبیعتا باید باهوشترین و موفقترین مدیران و وزرا و مسئولان دنیا و در نتیجه موفقترین سیستم سیاسی و اقتصادی و رفاه و معیشت را هم بیرون داده باشند. نمیشود که دهها میلیون مردم باهوش باشند ولی دهها هزار مدیران دولتی و اقتصادی انها کم هوش یا از مریخ امده باشند! اما امار رسمیو علمی در دنیا از چیزی دیگر حکایت میکند. بنابراین امار که منبع آن، خود، تجمیع 9 امار از موسسات بین المللی و تحقیقاتی است غیرممکن است که کشوری بیابید که میانگین هوشی یا IQ انها بالای 90 باشد و وضع اقتصاد و درآمد و فرهنگ و.... آن مانند ایران باشد. تمام کشورهای اروپایی و تمام کشورهای امریکا شمالی و تمام کشورهای موفق اسیایی و بسیار رو به رشدی مانند چین و ویتنام دارای میانگین هوشی بالای 90 میباشند. اما ایران با 84 درحد کشورها ونزوئلا و کوبا است! بنابراین اصلا عجیب هم نباید باشد که اقتصادش و تورمش و حتی نگاه سیاسی مدیرانش به مسایل دنیا و کشور هم شبیه همان کشورهاست. متوسط IQ فقیرترین کشورهای روی زمین هم که متاسفانه اغلب افریقای زیر صحرا هستند زیر 75 هستند. تنها استثنا کره شمالی است. طبیعی است که مرزهای سیاسی نمیتواند ژنها یا فرهنگها را متفاوت کند. کره شمالی در میان سه کشور ژاپن و کره جنوبی و چین قرار دارد که بالاترین IQ را دارند. بنابراین میتوان براحتی نتیجه گرفت که کره شمالی تنها به خاطر انتخاب اشتباه در سیستم اقتصادی و سیاسی مانند روسها به این روز افتاده. هر چند کره شمالی هم ثابت کرده مانند روسها در ان بخشهایی که تمرکز کرده مانند نیروی نظامی و موشک و اتم و نظم و انظباط اجتماعی و شهری و سواد و تحصیلات عالی و نیروی سایبری ( علیرغم پایینترین میزان نفوذ اینترنت در دنیا!)و.. خیلی پیشرفت کرده. خلاصه این علم است. نباید انتظار زیادی از مدیران اقتصادی و سایر مدیران و مسئولان که از دل این مجموعه بیرون امدند داشته باشید. صادقانه ما این هستیم که مدیران ما این هستند.
اما همانطور که آمد مطرح کردن این بحث و اسیب خدای نکرده و هرگز به معنی منفی آن نیست. بلکه تنها هدف این است که صورت مسئله و اسیب را از زاویه جدید مطرح کنیم و برای ان راه حل مطرح کنیم. اما راه حل:
همانطور که آمد تمام کشورهایی که iq متوسط انها بالای نود است دارای مشکلات بسیار کمتر و اقتصاد و معیشت و شاخصهای توسعه با ثبات بسیار بهتر هستند. بنابر این راه حل ساده است. باید تلاش کنیم که شاخص میانگین هوش کشور را بالا ببریم. اما چگونه؟ برخلاف حدس دوستان شاخص میانگین هوش کشورها (نه ملتها که تفاوت بزرگی با کشورها دارد) متغیری ثابت و غیر قابل تغییر نیست که خدای نکرده از تغییر و بهبود ان مایوس شویم. شش کشور بالای این لیست یعنی سنگاپور و کره جنوبی و ژاپن و چین و تایوان و هنگ کنک با شاخص بالای 100؛ به غیر از ژاپن تا 50 سال پیش غالبا از ایران امروز هم پایینتر یا کمابیش در یک سطح بودند. پس چه شد که موفق به بهبود این شاخص شدند؟ آیا ماهی و غذای دریایی بیشتری خوردند و به قول معروف فسفر بیشتر سوزاندند؟ ایا ناگهان همگی و با هم جهش ژنتیکی کردند؟ ایا هوش وارد کردند؟ ایا اب و هوای انها تغییر کرد؟ قطعا خیر. هرچند تمام این عوامل میتواند تاثیر هم داشته باشد و حتما درصدی هم دارد ولی جواب اصلی این است که تمام این شش کشور که قبلا حتی از اروپا و امریکا شمالی بسیار فقیر تر و توسعه نیافته تر بودند و هیچ مواد عمده معدنی و خام هم برای صادرات نداشتند سرمایه گذاری بسیار سنگین و با برنامه و با کیفیتی برای سیستم اموزشی خود از قبل از دبستان تا دانشگاه انجام دادند. همگی این کشورها امروزه از بهترین و با کیفیتترین سیستم اموزشی در دنیا برخوردارند که حتی مقامات و محققان اموزشی و سیاسی امریکا و کانادا و المان و.... در سخنرانیهای خود همیشه مدل کره جنوبی یا تایوان را برای بهبود سیستم اموزشی خود و عقب نماندن از انها مطرح میکنند و سازمان ملل به کشورهای دیگر دنیا و بخصوص کشورهای توسعه یافته اروپا و امریکا هشدار میدهد که اگر نتوانند فاصله عظیم سیستم اموزشی خود را با چین کاهش دهند و متوازن بسازند دنیا در بیست تا سی سال اینده شاهد مشکلات و تنشهای ژئوپلتیکی گسترده و خطرناک ناشی از توسعه و انباشت علم و ثروت توسط چین خواهد شد. ( بنابر یک تخمین تنها ظرف بیست سال اینده دنیا شاهد حضور یک طبقه فوق نخبه دویست میلیونی از دانشمندان مهندسی و علوم در چین خواهد بود).
در واقع هدف اصلی ما هم از مطرح کردن بحث نه چندان خوشایند میانگین هوش کشورها همین بود که یکبار دیگر یاداوری کنیم و هشدار دهیم که برای بهبود و توسعه فراگیر و همه جانبه و واقعی تمام کشورها از جمله کشور ما و کاهش فاصله که میتواند خود عدم توازن و تنش بوجود اورد هیچ انتخاب دومی وجود ندارد به غیر از اینکه در سیستم اموزشی خود تجدید نظر کنند و شایسته سالاری علمیواقعی و سرمایهگذاری سنگین اما مبتنی بر علم و برنامه و حتی سرمشق قرار دادن سیستمهای اموزشی کشورهای پیشرویی مانند ژاپن و کره جنوبی و تایوان را همانطور که الان در دستور کار حتی امریکا و کانادا و اروپا و روسیه هست را در دستور کار خود قرار دهند. در تمام این کشورها برای همه خانوادهها مسجل و حتی قانون شده که تنها مسیر پیشرفت فرزند همان اموزش بهتر در مدرسه و در خانه است. برای والدین ژاپنی و چینی و تایوانی و کره ای و حتی کره شمالی هیچ اولویت و هدفی بالاتر از تحصیل و موفقیت تحصیلی فرزندان ( نه مدرک گرایی بلکه حرفه گرایی علمی) وجود ندارد.
دانشاموزان دبیرستانی کره جنوبی شش روز در هفته و از ساعت شش صبج تا 9 شب در مراکز اموزشی مشغول تحصیل بسیار سخت و رقابتی هستند. حقوق معلمان و کادر اموزشی در این کشورها دو تا سه برابر مدارک مشابه در شغلهای دیگر است. اگر میخواهید بهترین و نخبهترین افراد جامعه را برای اموزش حتی ابتدایی جذب کنید مجبورید که دقیقا برخلاف ایران انگیزه مالی عالی برای انها ایجاد کنید. برای چنین روندی، مسایلی مانند سهمیه یا رانت تحصیلی یا اجازه تحصیل فرزندان هیئتهای علمییا پزشکان در بهترین دانشگاهها بدون اینکه شایستگی علمیلازم را داشته باشند به معنی سم مهلک برای یک سیستم اموزشی و پایینترین بهروری و برون ده علمیو اقتصادی است. خلاصه این کشورها و البته قبل از آنها کشورهای اروپایی و امریکا شمالی ثابت کردند که نابرده رنج گنج میسر نمیشود و در تصویر بزرگتر و به بزرگی یک کشور علم ( تایوان و کره جنوبی و ژاپن و...) بهتر از ثروت (ایران و ونزوئلا و روسیه و حتی قطر و امارات و عربستان) است. ما تا به این راه وارد نشویم هیچگاه مشکلات طولانی مدت ما حل نخواهد شد. زمان خواهد برد ولی به مرور و هر روز به نتایج آن بهتر خواهیم رسید. مدل اماری چین و ویتنام و تایوان و کره جنوبی و مطالعه وابستگی مستقیم منحنی رشد شاخص ای کیو ی ملی انها با میزان توسعه انها کلید و چراغ راه همه دوستانی است که به بحث توسعه در مقیاس جهانی و در مقیاس ایران علاقمندند.
در اینجا لازم است که یک توضیح فنی و حاشیهای هم بدهیم. در این یادداشت تاکید زیادی بر شاخص هوش متوسط ملی کشورها و نه ملتها و اقوام داشتیم. علت آن هم این بود که شاخص هوش همانطور که امد اصلا ارتباط مستقیمی و ملزومیبا نژادها ندارد. نژاد یا جغرافیا یا دما یا اقلیم و... میتواند موثر باشد و قطعا هست ولی میزان تاثیر انها هرگز به پای سیستم اموزشی و سرمایه گذاری بهینه و علمینخواهد رسید. همین میتواند توضیح دهد که چرا کشورهای شرق اسیا که نوعا دارای جمعیت بسیار کمیاز اقلیتها هستند و یک مجموعه جمعیتی همگونتر نسبت به المان و کانادا و امریکا و انگلیس و فرانسه و.. هستند دارای نرخ هوش میانگین بالاتری هستند. ولی کشورهایی مانند کانادا و امریکا و المان که میزبان میلیونها مهاجر از جوامعی که نوعا دارای سیستم اموزشی صعیفتر ی هستند دارای شاخص بالنسبه پایینتری هستند. همچنان جالب برای خوانندگان این خواهد بود که مثلا اقلیت سیاهپوستان یا هیسپانیکهای امریکا یا هندیهای مقیم انگلیس و عربهای مقیم فرانسه و ترکیههای مقیم المان که مثلا سی سال پیش دارای شاخص پایینتری نسبت به جمعیت سفید پوستان امریکا و المان و فرانسه و انگلیس بودند در سی سال اخیر سریعا با اموزش بهتر و سرمایه گذاری بهتر در اموزش این اقلیتها همزمان با گسترش نفوذ اینترنت با کیفیت در میان انها بسرعت در حال کاهش این فاصله هستند و جالب است که همین کاهش فاصله یا به عبارت بهتر اموزش بهتر اقلیتها در امریکا باعث کاهش فاصله اقتصادی انها با هم شده است. البته هنوز راه زیادی باقی مانده ولی مسلم است که با بهبود سرمایه گذاری و کیفیت اموزش قطعا همه ملتها و کشورها فارغ از رنگ و نژاد و... میتوانند به درجه توسعه مناسبی دست پیدا کنند که نتیجه ان مدیران بهتر و کارامد تر است و نه برعکس. برای داشتن مدیران خوب باید جامعه تحصیلکرده واقعی و نه مدرک گرا را داشت که انهم فقط از طریق اصل قرار دادن شایستگی علمی و جذب نخبهها به عنوان کادر اموزشی مدارس و سرمایهگذاری سنگین اقتصادی و فرهنگی بدست میاید.
در پایان اگر سایت محترم الف صلاح و نیاز بدانند یک توضیح هم درباره یادداشت قبلی این قلم که در مورد احتمال بالاتر پیروزی ترامپ بود بدهیم که بازخورد زیادی داشت و شاید هنوز برخی خوانندگان ان را به یاد دارند و با پیروزی بایدن انتظار توضیحی از طرف ما دارند:
برای شخص خودم عجیب است که برخی دوستان توجه نکردند که در همان یادداشت بصراحت احتمال پیروزی فلان کاندید را 80 درصد اوردیم و نه صد در صد. مگر میشود کسی با علوم اجتماعی اشنا باشد و مدعی کار علمی و نوشتن علمی باشد و صبحت از قطعیت کامل کند؟ پس آن دوستان منتقد تصور کردند که ان بیست درصد را برای چه اوردیم؟ طبیعی است که برای عوامل و مسائلی که همیشه در بحثهای علوم اجتماعی برخلاف ریاضی امکان بوجود امدن دارد. حتی 80 درصد هم که اوردیم محاسبه دقیق ریاضی نیست بلکه فقط دادن یک تخمین است که با اعداد تصویر بهتری داده میشود. به هر حال در پیشبینی نتیجه یک رقابت ورزشی یا سیاسی هرگز نمیتوان از صددرصد استفاده کرد. چون هیچ تحلیلگر و یا ناظر یا علاقمندی مثلا توان علمیو حقیقی برای پیشبینی قطعی دوپینگ یا مجروح شدن یکی از ورزشکاران و رقبا یا خدای نکرده بحث نفوذ در داوری و.... را ندارد مگر اینکه به جام بلورین اینده بین معتقد باشیم. حتی خیلی مواقع ماهها بعد نتیجه تست دوپینگ یا نفوذ مثبت میشود و در برخی موارد همیشه واقعیت امکان بروز نخواهد یافت (مانند میزبانی برخی کشورها برای جام جهانی در دوران سپ بلاتر و پلاتینی در فیفا که هر دو حالا برای همین رشوه گیری در زندان هستند ). این بدی دنیا خاکی است.
اگر این نقایض و مشکلات و... نبود که در بهشت وعده شده الهی بودیم و همه چیز عالی و کامل و بدون نقص بود. به هر حال با تشکر از خوانندگان و منتقدان گرامی. شخصا همانطور که در همین یادداشت هم شاهد بودید علاقمند به مطرح کردن بحثهای چالش بر انگیز هستم که قطعا نظرات منتقد زیادی هم خواهد داشت. سیاستمدار یا سلبریتی یا کاربر اینستاگرام نیستیم که نگران بازخورد انتشار نوشتههایمان بر جایگاه سیاسی و پست و مقام و میزان مخاطبان و حق پخش تبلیغات مربوطه باشیم. همچنین دوستان بسیاری هستند که به سایر مسایل یا مقولات معمولی یا مشخص میپردازند ولی باید قلمهایی باشند که به مسایل چالشآمیز مانند متوسط هوش کشورها و اثر ان بر توسعه و راه حل بهبود ان هم بپردازند. بحث برانگیز خواهد بود ولی شیرینی علوم اجتمایی همین بحث و تبادل نظرات و افکار، همراه با حفظ احترام و قبول این واقعیت است که بیشتر مسایل در علوم اجتماعی پاسخ قاطع و صددرصدی ندارد و در بسیاری موارد هر دو طرف بنوعی حق دارند و برای چالشها و راه حل فقط بحث وزن کشی میان این راهبردها و راه حلها است.