«شیفتگان مرگ»
نویسنده: سویتلانا آلکسیویچ
ترجمه: شهرام همت زاده
ناشر: کتاب نیستان، چاپ اول 1399
252 صفحه، 57000 تومان
****
شوروی از هم پاشید. ابرقدرتی که از شرق تا غرب گسترده شده بود و جایی از جغرافیای زمین باقی نمانده بود که متاثر از این کشور و ایدئولوژی حاکم بر آن نباشد. کشوری که «آیندهای درخشان» را به شهروندان خود نوید میداد و بنیان آن بر خون و مرگ گذاشته شده بود، آنقدر پوسیده و فاسد بود که حتی سلاحهای پیشرفتهاش هم نتوانستند مانع از این فروپاشیاش شوند.
وقتی در 25 دسامبر 1991 فروپاشی شوروی با کنارهگیری میخائیل گورباچف از سمت خود و متعاقب آن پایین آوردن پرچم شوروی از فراز کاخ کرملین و افراشته شدن پرچم سهرنگ روسیه ثبت شد، محققین و نویسندگان بسیاری به عواقب سیاسی و اقتصادی این رویداد پرداختند ولی کمتر کسی به عواقب روانی و اجتماعی آن توجه کرد.
نویسنده این کتاب، خانم سویتلانا آلکسیویچ برنده جایزه نوبل ادبی 2015 برای نوشتن این کتاب، بارها در سراسر قلمرو شوروی سابق سفر کرد و سراغ افرادی را گرفت که پس از فروپاشی یا اندکی پیش از آن دست به خودکشی زده بودند. اگر زنده مانده بودند با خودشان مصاحبه کرد و اگر جان سپرده بودند، نزدیکانشان را یافت و پای صحبت آنان نشست. حاصل این اقدام را در سال 1993 تحت عنوان کتابی به نام «شیفتگان مرگ» به چاپ رساند. این کتاب، کتابی است بسیار تکان دهنده و حاوی اطلاعاتی مفید از آنچه بر ساکنان امپراطوری شوروی گذشت. داستانهایی را درباره خودکشی افرادی از طبقات مختلف شوروی از استاد دانشگاه و پزشک گرفته تا جانیان و قاتلان اجاره ای و حتی افراد عادی و معمولی جامعه را روایت میکند. آلکسیویچ ضمن اشاره به مقالهای از فیلسوف اوکراینی، بردیایف (1874-1948) با عنوان «دربارهی خودکشی»، که خودکشی را امری فردی دانسته که در همهی زمانها وجود داشته ولی گاهی به رویدادی اجتماعی تبدیل میشود، اذعان میکند که خودکشی گاهی هم رویدادی سیاسی میشود و میگوید: «این موضوعِ تحقیق من در این کتاب بود: مردمِ ایدئولوژیای که در فضا و فرهنگ آن ایدئولوژی بزرگ شده بودند و نمیتوانستند با فروپاشی آن کنار بیایند».
در این کتاب به روایات تکان دهندهای از جلادان لنینسمی و استالینیسمی حزبی برخورد میکنیم که فروپاشی شوروی، تمام ایدهها و عقاید آنها را از هم فرو میپاشاند، تا آنجا که خودشان، خودشان را دادگاهی کرده و اعدام میکنند. خانم آلکسیویچ در مقدمه این کتاب در مورد آنها میگوید: «من به حرفهای آنها گوش دادم. به حرف آن کسانی که مایوس شده بودند و توانایی انطباق با شرایط حال حاضر را نداشتند. آنها مگر چه داشتند؟ فقط ایمان به «آیندهای درخشان» که الان آن ایمان دیگر وجود ندارد. آنها قادر به فداکردن بودند. آنها عادت کرده بودند که هر زمان بیایند و چیزی را از آنها بگیرند. خب حالا مسئلهای عجیب پیش میآید: آنها حاضرند آخرین تکهی نانشان را بدهند، زندگیشان را هم بدهند، به شرط آنکه فقط ایمانشان به آنها بازگردانده شود! آنها حاضرند دوباره به توهم بازگردند ولی نمیخواهند به واقعیت برگردند. وسوسهی آرمانشهری... هالهی سیاه و بیمعنای فریبی بزرگ...».
سویتلانا آلکسیویچ نویسنده اثر متولد 1948 در اوکراین و از پدری بلاروسی و مادری اوکراینی است. بیشتر عمر خود را در بلاروس گذراند و خود را یک نویسنده بلاروسی میداند. در سال 1972 از دانشکدة روزنامهنگاری دانشگاه ملی بلاروس فارغالتحصيل شد و در روزنامههای آن زمان، فعالیت خود را آغاز کرد. در سال 1983 به عضويت «اتحادیه نویسندگان شوروی» درآمد، مدتی در فرانسه و آلمان زیست و از سال 2013 مجدداً به بلاروس بازگشت. به او لقب «آرشیو حافظه» دادهاند. کتابهای او بر مبنای مصاحبههای طولانی با افرادی است که حادثه یا رویداد مهمی را گذراندهاند و یا اینکه در زندگي نزدیکان آنها رخ داده است.
شهرت او مرهون آثار مستندی همچون «جنگ چهرة زنانه ندارد»، «بچههایی از جنس روی»، «شیفتگان مرگ»، «آخرین شاهدان»، «زمزمههای چرنوبیل» و «زمان دست دوم» است.
کتابهای سويتلانا آلكسيويچ به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، سوئدی، لهستانی، چینی، نروژی، فارسی و بسیاری زبانهای دیگر ترجمهشدهاند. آثار او برندة جوایز بسیاری، ازجمله جایزه «ریمارک» (2001)، جایزه ملی نقد (ایالاتمتحده 2006)، نشان خوانندگان جایزه «کتاب بزرگ» (2014) برای کتاب «زمان دستدوم» و بسیاری از جوایز دیگر را به خود اختصاص داده است. در سال 2013 نيز برندة مدال طلای جمهوری بلاروس با عنوان «برند سال 2013» شد. همچنين در این سال، نامزد دریافت جایزة نوبل ادبی شد. در سال 2015 نيز به دلیل «آثار چندصدایی و خاطرات رنج و شجاعت زمان ما» در كتاب «زمزمههای چرنوبیل» جایزه نوبل ادبی را دریافت كرد. دریافت جایزه نوبل ادبیات این فرصت را برای این نویسنده و آثارش فراهم آورد تا بار دیگر روایتی تازه از دردها و رنج های انسان در چهارچوب بسترهای دستساز خودش برای حکومت باشد؛ روایت اضمحلال انسان با دستهای خود. او اولین برندة جایزه نوبل در جمهوری بلاروس، اولین نویسنده روس زبان از سال 1987؛ و اولین روزنامهنگار طی 50 سال گذشته برای ادبیات مستند بود كه موفق به دریافت این جایزه شد.
و اما اگر بخواهم از دیدگاه مترجمی که سه اثر از ایشان ترجمه کرده، درخصوص انگیزهی چنین کاری مطلبی عرض کنم باید به گفته ژان روسیو، جامعهشناس سوئیسی اشاره کنم که در نقدی بر کتاب «زمزمههای چرنوبیل»، نوشته است: «نویسندۀ این کتاب قصد محکومکردنِ کسی را ندارد ولی خوانندگان را مجبور میکند که بر یک حافظۀ دستهجمعی دربارۀ عواقب انسانی و اجتماعی فاجعۀ چرنوبیل فکر کنند. به نظر من کمک به انتشار کتابهای خانم آلکسیویچ ضرورتی اخلاقی است».
در انتها از قول خانم آلکسیویچ درباره هدف از نوشتن کتاب «شیفتگان مرگ» باید گفت: «زمان میگذرد. زمان فریبهای بزرگ... و ما به شاهدان آن زمان گوش فرا میدهیم. به شاهدان شریف و صادقش. آنها خودشان را کشتند تا «توهمات» زنده بمانند. باید به دست شیطان هم یک آینه داد تا فکر نکند که دیده نمیشود... خب حالا رسیدیم به پاسخ این پرسش که هدف از نوشتن این کتاب چیست؟ موضوع این کتاب درباره توهمات است و اینکه اگر ما آنها را نکُشیم، آنها ما را خواهند کشت...»