«به امین بگو دوستش دارم»؛ مریم راهی؛ کتاب نیستان داستان مردانی بزرگ

مریم راهی،   3991015139

داستان حمایت داستانی نیست که کهنه شود، خاصه اگر حمایت از کسی بلندمرتبه یا چیزی عزتمند باشد، که در این صورت حمایت نیز بیشتر از آنچه هست عزیز می‌گردد. شاید در نگاه اول، آن چنان که باید حمایت کردن را بزرگ و مهم ندانیم، اما در نگاهی دقیق‌تر و با توجه به مصلحت فرد و جامعه در می‌یابیم که وقتی فردی وجود دارد که دست به کاری بزرگ می‌زند لازم است کسی یا کسانی از او حمایت کنند تا او به مقصد و مقصود خود برسد

داستان مردانی بزرگ

«به امین بگو دوستش دارم»

نویسنده: مریم راهی

ناشر: کتاب نیستان، چاپ اول 1399

323 صفحه، 66000 تومان

 

****

 

داستان حمایت داستانی نیست که کهنه شود، خاصه اگر حمایت از کسی بلندمرتبه یا چیزی عزتمند باشد، که در این صورت حمایت نیز بیشتر از آنچه هست عزیز می‌گردد. شاید در نگاه اول، آن چنان که باید حمایت کردن را بزرگ و مهم ندانیم، اما در نگاهی دقیق‌تر و با توجه به مصلحت فرد و جامعه در می‌یابیم که وقتی فردی وجود دارد که دست به کاری بزرگ می‌زند لازم است کسی یا کسانی از او حمایت کنند تا او به مقصد و مقصود خود برسد. آن کسی که چیزی مهم در دست گرفته و خودش در معرض خطر است بیش از همه به ارزشمندی حمایت و حمایتگری و حامی واقف است.

من در رمان «به امین بگو دوستش دارم» از حمایت‌ها گفته‌ام، از کسی که بلندمرتبه است و چیزی عزیز در دست دارد و هر دو باید حفظ شوند. پیامبر اکرم آیین جدید را به دست گرفته و حفاظت از هر دو ضروری است. نخستین حامی ایشان پدربزرگش عبدالمطلب بوده است، که سرپرست اوست و در لحظۀ مرگ او را به بهترین کسی که می‌شناسد، می‌سپارد. به پسرش ابوطالب، عموی محمد. و این عهد همین‌طور ادامه پیدا می‌کند تا به حمزه عموی دیگر پیامبر و پس از او به جعفر بن ابی‌طالب می‌رسد. این چهار نفر با رضایت کامل، از تمام آنچه دارند می‌گذرند تا از نبی خدا حمایت کنند. از ثروت، قدرت و امنیت‌شان چشم‌پوشی می‌کنند تا مبادا آسیبی به پیامبر و دین اسلام برسد. این حتی در مقام بیان نیز آسان نیست، چه رسد به مقام عمل.  

عبدالمطلب، ابوطالب، حمزه، جعفر هر کدام داستانی دارند و هدفی که خودشان با زبان خودشان این داستان را روایت می‌کنند. داستان حمایت از عبدالمطلب شروع می‌شود، از روزگاری که هنوز محمد متولد نشده بود اما پدربزرگش خود را آماده می‌کرد برای اینکه حامی قدرتمندی باشد. قدرت عبدالمطلب از آنجا قوت بیشتری یافت که توانست چاه زمزم را برای بار دوم به مردم مکه برگرداند. او از خواب بیدار می‌شود و می‌داند که باید از کسی حمایت کند. اینجا شروع رمانِ به امین بگو دوستش دارم است. 

در صفحات آغازین رمان این‌طور می‌خوانیم:

 

مشک آبم خالی‌ست، گوشه‌ای می‌اندازمش. قریش بیش از این دوام نخواهد آورد بدون آب. شفا بر آستانۀ غار ایستاده، می‌گوید از کوه نبهان آمده است. می‌گویم نکند به یاد نبهان، آن جوانک یمانی‌ست که این‌قدر می‌روی به کوه نبهان؟ می‌خندد، ریز و سربه‌زیر.

- کوه‌ها جای امنی برای یک دختر ده ساله نیست.

خنده بر صورتش می‌خشکد. پشیمان می‌شوم از هراسی که بر دلش انداختم. کاش می‌گذاشتم شیرینی نام نبهان دقیقه‌ای در جانش بماند! نبهان از قبیلۀ جُرهُم است. سال گذشته به مکه آمد، با رحله‌ای که کارش تجارت بود. او می‌بایست به رسم احمسی‌های قریش، عریان طواف کند، آن‌گونه عریان که از مادر متولد شده است، مگر کسی از قریش به او جامه‌ای دهد. نبهان در حرم مانده بوده سرگردان که شفا سر می‌رسد و جامۀ پدرمان هاشم را به او می‌دهد، به این برهان که پدر ما رحلۀ شِتا و صَیف را بنا نهاده است، پس خود نیز باید جامه فراهم کند برای زائرانی که تاجرند و عریانی را خوش ندارند. آن روز نبهان جامه‌نپوشیده دلباختۀ شفا می‌شود. 

شفا می‌گوید:

- در میان قریش شایعه شده عبدالمطلب در خواب، محل چاه زمزم را دیده‌ است... راست می‌گویند که می‌خواهی ما را از کم‌آبیِ چاه جِفر امیه نجات دهی؟

می‌دانستم پی کاری آمده، کوه نبهان و جبل‌النور بهانه است.

- خوابی که آن روز دیدی همین بود؟

ساکتم و او ادامه می‌دهد:

- من هیچ‌گاه دروغ از تو نشنیده‌ام؛ اکنون اگر بگویی خواب دیده‌ای و در خواب به تو نشان داده‌اند زمزمِ گمشده کجاست، ذره‌ای تردید نخواهم کرد.

باورم نمی‌شود شفا ده سال داشته باشد. هم نوجوان است و بازیگوش، هم کامله‌زنی مدبر. نگاهم به اوست، می‌گوید:

- قریشیان اکنون پای همین کوه به‌انتظارند تا با تو راهی شوند برای حفر زمزم.

گندم‌های داخل کیسه را می‌ریزم گوشه‌ای برای پرندگان و مشک خالی را از روی زمین برمی‌دارم. با کمری خمیده از حِرا خارج می‌شوم، دست شفا را می‌گیرم و از کوه پایین می‌رویم. پایین کوه بیشمار مرد و زن و طفل ایستاده‌اند؛ یکی سواره و یکی پیاده، یکی پوشیده و یکی نیمه‌عریان، یکی آزاد و یکی برده. وقتی از آنان یاری طلبیدم برای حفر زمزم، خیال‌شان علَم فریبکاری بلند کرده‌ام و می‌خواهم مشغول‌شان کنم به زیرورو کردن خاک مکه. اکنون که می‌بینند مصمم هستم، مشک‌بردوش صف کشیده‌اند به‌همراهی. طمع برشان داشته است. 

 

پیداست عبدالمطلب که رئیس قریش است نه تنها بعدها برای محمد حامی بزرگی خواهد بود بلکه اکنون نیز برای مردم قریش نقشی جز حمایتگری ندارد. مردی‌ست که تشنگان را سیراب می‌کند و چه چیز بهتر از این که مردم را از مرگ و نیستی برهانی. عبدالمطلب از قومش در برابر هجوم بی‌رحمانۀ تشنگی دفاع کرد. داستان حمایت از نوه‌اش محمد نیز به همین صورت است. داستان در مکه رخ می‌دهد، در قبیلۀ قریش، در فضایی پر از خشکی و خشونت و خرافه. اینجا با شخصیت‌هایی روبه‌رو هستیم که کارشان توحّش است. هرچه آن‌ها به وحشی‌گری خود می‌افزایند کار حامیان سخت‌تر و ارزشمندتر جلوه‌گر می‌شود.

 رمانِ به امین بگو دوستش دارم فضایی پرماجرا، پرتعلیق و پرکشش دارد. در این رمان همان‌قدر که شاهد خشونت هستیم، محبت را هم لمس خواهیم کرد. همان‌قدر که از دشمنی آزار می‌بینیم، از حضور و رشد دوستی هم لذت می‌بریم. همان‌قدر که خون در برابر چشم‌ها حاضر است، آب زلال نیز می‌نوشیم. در این رمان شخصیت‌های زیادی حضور دارند، زن و مرد و کودک. اینجا مانند هر جای دیگری خوب و بد در کنار هم زندگی می‌کنند، در یک شهر و در یک قبیله، و حتی در همسایگی. این‌ها همه می‌آیند و می‌روند و در رفت‌وآمدهای‌شان داستان خود را برای ما روایت می‌کنند و هر کدام صورتی دیگر از مسئلۀ حمایت را به ما نشان می‌دهند. این را که مردان بزرگی بوده‌اند تا از آن تنها بزرگ‌مردِ هستی حمایت کنند. به امین بگو دوستش دارم داستان این‌هاست، داستان این مردان بزرگ.   

    

yektanetتریبونخرید ارز دیجیتال از والکس

پربحث‌های هفته

  1. جنگ ترکیبی خودمان، علیه خودمان!

  2. کارگری انگشتر ۵۰ میلیاردی را به صاحبش بازگرداند

  3. فرآیند بازگشت مالکیت زمین به حوزه علمیه امام خمینی در حال انجام است

  4. جلاد، به پایان سلام کن!

  5. بهادری جهرمی: مبالغ جرایم رانندگی متناسب با تورم افزایش یافت

  6. تورم چه زمانی تک رقمی می‌شود؟

  7. نرخ تعرفه‌های خدمات بهداشتی درمانی ۱۴۰۳ اعلام شد/ نرخ رسمی ویزیت ۵۰% گران می‌شود!

  8. کلید تحقق شعار سال ۱۴۰۳

  9. بازداشت سومین عامل حمله تروریستی در مسکو

  10. فرامرز اصلانی درگذشت

  11. علی‌ ضیاء و افتادن در باتلاقِ ابتذال!

  12. آقایان رئیسی و اژه‌ای! آیا در پیشگاه خدای متعال و امام‌زمان (عج) پاسخی دارید؟

  13. انتقام از پوتین؟

  14. ائتلاف ایران، روسیه و چین تبدیل به کابوسی برای آمریکا می‌شود

  15. علم‌الهدی: امروز در کشور از آثار تحریم اقتصادی آمریکا مشکلی حس نمی‌کنیم

  16. سلبریتی‌ها چگونه با اعصاب مردم بازی می‌کنند؟

  17. رئیس سازمان برنامه و بودجه: تورم را وارد کانال ۲۰ درصد می کنیم/ تلاش برای رسیدن به رشد اقتصادی ۸ درصدی

  18. بازگشت احتمالی ترامپ چه تاثیری بر اقتصاد ایران دارد؟

  19. افزایش ١٧٠ درصدی حداقل حقوق کارگران در دولت سیزدهم

  20. خط و نشان حقوقی ایران برای کویت

  21. هشدار سخنگوی پلیس به رانندگان نوروزی؛ آمار تصادفات هولناک است!

  22. وزیر اقتصاد: در سال ۱۴۰۲ رکورد بیشترین سرمایه‌گذاری خارجی واقعی در ۱۶ سال اخیر شکسته شد

  23. کولرهای گازی بلای جان صنعت برق

  24. منظور: تخصیص ارز کشور برای واردات خودرو به صرفه نیست

  25. رشد نقدینگی ۱۸ درصد کاهش یافت

آخرین عناوین