وقتی یک ایرانی، مسیر تاریخ را عوض کرد!

حسین رجائی، کارشناس بین الملل،   3991006001 ۲۰۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۵۷ تکراری یا غیرقابل انتشار

ما معمولاً عادت داریم تاریخ را از آن سویی که اتفاق افتاده بنگریم و قضاوت کنیم و نه آن سمتی که اتفاق نیافتاده است. یعنی در تبیین و تحلیل مسائل، تنها شرایطی را که در آن هستیم میبینیم و نه شرایطی را که ممکن بود در آن قرار داشته باشیم. فی المثل کمتر کسی به تحلیل این موضوع می­پردازد که اگر با شکست گفتمان عدالت طلبی الحادی (مارکسیسم)، گفتمان عدالت طلبی الهی (انقلاب اسلامی) به عنوان رقیب جدید لیبرالیسم ظهور نکرده بود آیا دولت های لیبرال همچنان خود را ملزم به گرفتن ژست های بشردوستانه می دیدند یا اینکه به دلیل نبود یک چالشگر جدی ایدئولوژیک، سر بر عصیان برداشته و به تاریخ سراسر استعمار و استثمار خویش باز می گشتند؟ 

همچنین کمتر کسی به تحلیل این موضوع می پردازد که اگر انقلاب اسلامی ظهور نکرده بود، آیا اسراییل همچنان همین موجودیت کوچکی بود که هر روز برای برانگیختن عواطف والدین غربی خود، در برابر ایران مظلوم نمایی می کند یا اینکه نه، به اژدهای هفت سری بدل شده بود که رؤیای نیل تا فرات خویش را محقق کرده و بر سرنوشت ملت های غرب آسیا مسلط شده است؟

به گواهی اسناد، قرار بود پایان پروژه "جنگ علیه تروریسم"، آغاز "قرن آمریکایی" باشد. آمریکایی ها آن ماجرای سهمگین 11 سپتامبر را صحنه­سازی نکرده بودند که بیایند چندین تریلیون دلار در عراق و افغانستان دود کنند و مفتضحانه از منطقه غرب آسیا خارج شوند. به اذعان بسیاری از اندیشمندان روابط بین الملل آمریکایی از جمله "جان مرشایمر" و "استفان والت"، ایالات متحده می خواست برپایه نظریه "صلح دموکراتیک"، تمامی کشورهای مخالف خود را زیر پرچم لیبرالیسم آورده و یک جهان یکدست و باب طبع برای خویش بسازد. 

بیایید برای لحظه ای، جهان را از آن سری که اتفاق نیافتاده بنگریم. آمریکایی که اکنون هژمون جهان است و در رقابت با ایدئولوژی رقیب، دائماً دم از آزادی و حقوق بشر می­زند، میلیون ها انسان را تا کنون در سراسر جهان به خاک و خون کشیده است. اگر این کشور میتوانست به سمت جایگاه امپراتوری بر جهان حرکت کند و رقیب ایدئولوژیکی برای خویش نبیند، به نظر شما با جهان چه می کرد!؟

کمتر کسی است که نداند فقط یک قلم از اهداف پروژه "جنگ علیه تروریسم"، طرح "خاورمیانه بزرگ" بود. خاورمیانه ای که همه کشورهای بزرگ آن از جمله ایران به چند کشور کوچکتر تجزیه می شدند تا زین پس رقیب قدرتمندی جلوی بلندپروازی های اسراییل را نگیرد و احتمالا هروقت صهیونیسم جهانی اراده کرد بتواند کل این منطقه را به طرفه العینی ببلعد. 

اجازه دهید عینی تر به مسائل نگاه کنیم. لااقل یک دهه به عقب برگردید، فرض کنید آمریکا پس از اشغال افغانستان و عراق، جایگاه خود را مستحکم کرده و بدون هیچ چالشگری این دو کشور را در مشت خود گرفته است. اسراییل هم پس از حمله سال 2006 به جنوب لبنان، بر سرنوشت این کشور مسلط شده است. به عبارتی فقط می ماند ایران و سوریه، آن هم هر دو در محاصره! فکر می کنید پس از آن چه اتفاقی می افتاد!؟ آمریکا و اسراییل دولت هایی دموکراتیک تشکیل می دادند و با سلام و صلوات، کشورهای منطقه را ترک می کردند یا آنکه برای الحاق ایران و سوریه به تصرفات خویش و تحقق طرح "خاورمیانه بزرگ" دست به کار می شدند!؟ همان طرحی که کاندولیزا رایس، وزیرخارجه وقت آمریکا، حمله اسراییل به جنوب لبنان را درد زایمان آن خوانده بود!

فکر می کنید پس از تولد و بلوغ این نوزاد یعنی پس از آنکه خاورمیانه به عنوان قلب جهان، در چنگال ابرقدرت می افتاد، آمریکا به روسیه و هند و چین اجازه می داد به عنوان رقبای جدیدش ظهور کرده و جهان را به سمت یک نظم چندقطبی رهنمون سازند!؟ اجازه می داد روسیه ناوگان نظامی اش را در مدیترانه مستقر کند و هند و چین با خیال آسوده، واردات انرژی و صادرات کالاهایشان را ادامه داده و اقتصادشان را فربه تر کنند!؟ بعید به نظر می رسد آمریکایی که ما میشناسیم چان مناعت طبعی داشته باشد که به فرصت امپراتوری بر جهان و گسترش حوزه اقتدار خویش، نه بگوید. 

ما نمی دانیم این نظم چندقطبی که با افول ایالات متحده در حال ظهور است، چقدر می تواند منافع کشورهایی همانند ایران را تأمین کند ولی اینقدر می دانیم در جهانی که امپراتورش آمریکا و استثمارگرش صهیونیسم نژادپرست باشد، نفعی برای ملت های دیگر وجود ندارد. اکنون که رؤیایی آمریکایی برقراری چنین امپراتوری نابود شده است سؤال این است که قهرمانان نجات جهان از چنین کابوسی چه کسانی هستند؟ چه کسانی جلوی تکرار سرنوشت فلسطینیان را برای دیگر ملل آزاده جهان گرفتند؟ چه کسانی با تغییر مسیر تاریخ جلوی یک فاجعه تاریخی را گرفتند؟

بی شک قهرمانان بسیار وجود دارند که البته یک ابرقهرمان را در بین خود می بینند. ابرقهرمانی که یک جهان مدیون وی است. همان جهانی که از آن آینده محتوم گریخته است. حاج قاسم سلیمانی نامی است که در بین همه این قهرمانان می درخشد. ابرمردی که نه فقط امنیت و استقلال امروز ایران بلکه حتی تداوم وجود موجودیتی به نام ایران، محصول مجاهدت های او و همرزمانش است. 

به همین دلیل است که رهبر انقلاب در جمع خانواده شهید، شهادت سردار سلیمانی را واقعه ای تاریخی می خوانند و به نقش شهید در شکست نقشه های آمریکا در عراق و سوریه اشاره می کنند. اگر آمریکا در عراق و سوریه زمینگیر نشده بود و اگر اسراییل در لبنان و غزه شکست نخورده بود، هیچ معلوم نبود اکنون در نقشه های جغرافیایی، خطوط مرزی این منطقه چگونه ترسیم شده باشد. 

اگر به گروه های تکفیری همانند داعش اجازه داده شده بود تا در زمین آمریکا و اسراییل بازی کرده و نقشه جایگزین این دو کشور را برای امپراتوری جهانی به اجرا درآورند و اگر به قول لئون پانتا وزیر دفاع آمریکا، نابودی داعش می خواست بیست تا سی سال طول بکشد! و اگر این تکفیری های وهابی می توانستند بر عراق و سوریه حکمفرما شوند، الان هیچ معلوم نبود مردم این منطقه در چه حال و روزی زندگی می کنند و چقدر سرنوشتی مشابه زنان و مردان کرد و ایزدی پیدا کرده اند!

این روزها که ملت ما سلیمانی هایی ندارد که اقتصادش را هم، همچون سیاست و امنیت اش اداره کنند و در نتیجه در فشار و مضیقه است. فراموش نکنیم که حتی همین توانایی مان را برای اعتراض را هم مدیون قاسم سلیمانی ها هستیم. که اگر ایشان نبودند، شاید اکنون ایرانی نبود که بخواهیم از مسئولانش و از اقتصادش انتقاد کنیم. خیلی خوب است ملتی آنقدر آرمانگرا باشد که شرایط مرفه ترین ملت های جهان را از مسئولانش طلب کند ولی به شرط آنکه آنقدر هم واقع گرا باشد که در محاسباتش، واقعیت های تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی خویش را نادیده نگیرد و به شرط آنکه نیمه پر لیوان را هم ببیند. 

ترور بزدلانه و ناجوانمردانه سردار سلیمانی، زخم بزرگی بر پیکره ملت ایران بود ولی ملت های بزرگ از همین زخم ها سربرآورده اند. به شرط آنکه نه قهرمانانشان را فراموش کنند و نه راه و مرام ایشان را. حاج قاسم یادت گرامی و راهت پر رهرو باد.