"جادههای سربی" در میان خاطرات سرداران جنگ، کتابی است جذاب و پرکشش از زندگی مردی که از ابتدای جوانی تا روزی که چشم از جهان فرو بست، برای تعالی و سربلندی این سرزمین تلاش کرد. حاج احمد سوداگر در بهمن 1390 بر اثر زخمهایی که از جنگ به یادگار مانده بود، به شهادت رسید و کتاب جادههای سربی از او بر جای ماند.
این کتاب حاصل قلم دلنشین دکتر محمدمهدی بهداروند از نویسندگان و پژوهشگران دفاع مقدس است که در کنار فعالیتهای دانشگاهی سالها است که در عرصه تاریخ و ادبیات دفاع مقدس قلم میزند. دکتر بهداروند در یادداشتی که برای الف نوشته است، از چگونگی نوشته شدن این کتاب برای ما گفته است و بخش کوتاهی از کتاب را نیز برای ما خوانده است.
انگار همین دیروز بود. ماه رمضان سال ۱۳۷۶ شمسی بود که برای تجدید دیدار با حاج احمد سوداگر فرمانده لشکر ۲۵ کربلا استان مازندران و گیلان راهی دیار ایشان شدم. هدفم این بود که سری به ایشان زده باشم اما اصرارهای ایشان و ماه رمضان و اینکه میخواستم روزههایم را کامل بگیرم وادارم کرد که یک ماه آنجا بمانم. در یکی از همین شبهای اول حضورم در آن جا بود... بعد از افطار گفتم حاجی خوب است خاطرات هشت سال جنگت را بگویی تا کتابی بشود و علاقمندان بخوانند.
اول کار که زیاد امتناع و انکار کرد. مدام میگفت من که چیزی برای گفتن ندارم. اما من آنقدر سماجت به خرج دادم و اصرار کردم که نهایت راضی شد. از شب بعد افطار را که میخوردیم مینشستم پای حرف هایش. با هم میرفتیم جایی بیرون شهر. دور از هیاهوی مردم ... قدم به قدم روزهای جنگ را برایم میگفت. آن شبها برایم بسیار دلچسب و لذتبخش بودند. گاهی شب مان با گریه و بغض توام میشد و گاهی خنده.
من و احمد سوداگر تقریبا سی و هفت جلسه با هم حرف زدیم. تازه وقتی آن جلسهها گذشت و حرفهای احمد تمام شد نگاه من به او عوض شد. دیگر خیال میکردم احمد یک انسان دیگر است. حالا زیر و بم زندگیاش را شنیده و از نزدیک لمس کرده بودم. آن شبها رمز و رازهایی را از داستان زندگی احمد شنیدم و لمس کردم که در طول همه آن سالها رفاقتم با آن سردار دلاور اطلاعات عملیات جنگ از آنها بی خبر بودم.
برشی از کتاب جادههای سربی که دکتر بهداروند آن را میخواند .
چند ماهی پس از اتمام جلسات مان مراحل پیاده سازی و ویرایش و کم و زیاد کردن آن سی و هفت نوار کاست به طول انجامید. سپس نوبت به نامگذاری کتاب رسید. من ابتدا نام پای مسافر را پیشنهاد کردم.
علت انتخابم پای راست احمد بود که در یکی از شناساییهای اطلاعات عملیات قبل از عملیات فتحالمبین قطع شده بود. بعد از اینکه کتاب را تقدیم حوزه هنری و برادر عزیزم آقا مرتضی سرهنگی کردم ... هنوز هم بابت بررسیها و کارهای خوبی که ایشان روی کتاب انجام دادند خودم را مدیون ایشان میدانم ...
جناب سرهنگی پیشنهاد دادند که نام کتاب را جادههای سربی بگذاریم. کتاب من راجع به مردی بود که تمام زندگی در حال حرکت بود. مدام از این جاده به آن جاده میرفت... سکوت و سکون برایش حتی یک لحظه هم معنا نداشت.
جادههای سربی پذیرفته شد و کتاب هم به همین نام مزین شد. کتاب در همان ابتدا مورد اقبال خوانندگان قرار گرفت و به چاپهای متعدد رسید. شاید یک علتش این بود که آن سالها تاریخ شفاهی و خاطره شفاهی فرماندهان جنگ تا بدین حد فراگیر نشده بود. در مراسم های زیادی بابت کتاب از من و احمد تقدیر شد.