این روزها در آستانه مهرماه شاهد بحث ها و مقالات و اظهارنظرهای فراونی در مورد چرایی افزایش قیمت دلار و کاهش شاخص بورس و سرنوشت برجام و ترامپ هستیم. در این یادداشت تلاش دارم خیلی خلاصه و فهرست وار به این موارد بپردازم و در انتها راه حلهایی را ارایه دهم.
1- در مورد گران شدن دلار و کاهش ارزش پول ملی باید گفت که رسیدن دلار به مرز 27 هزار تومن اصلا اتفاق عجیب و غیر قابل پیش بینی نبود و نیست و نباید باشد. این قلم در یادداشتهای پیشین که مشخصا از سال 1394 ثبت است و بخصوص در اردیبهشت امسال پیشبینی کرد که برای اول مهرماه 99 هیچ نیرویی چه بانک مرکزی و هزاران متخصص و کارشناس با تفسیرها و تحلیلهای غیر علمی و سفارشی نمیتوانند قیمت دلار را پایینتر از 25 هزار تومن بیاورند و هیچ ترامپ و تحریمی نمیتواند ارزش دلار را بالاتر از 30 هزار تومن ببرد و دلار قطعا بین 25 تا سی هزارتومن خواهد بود.
مبنای آن هم همانطور که از سال 1394 اعلام کردیم همان نسبت کل نقدینگی ریالی کشور به کل درآمد ارزی دوازده ماهه کشور با ششماه تاخیر است که برای شصت سال که امار نقدینگی کل کشور و تخمین درآمد ارزی کل کشور توسط بانک مرکزی انتشار مییابد کمابیش برقرار بوده است. فقط در سالهایی که درآمد ارزی به شدت افزایش مییافت دولتها میتوانستند برای مدتی از تحقق این نسبت به صورت دستوری (مانند دولت مدیر جهانی) یا مانند وزیر اقتصاد دور اول آقای روحانی با بالا بردن موهوم سود بانکی به حدود 28 درصد و نابودی عملکرد بانکها جلوگیری کنند ولی در نهایت مانند همان مثال فنر حقیقت این نسبت خود را به اقتصاد و این سیاستهای به غایت غیر علمی و اشتباه تحمیل میکرد و اگر تکرار کنیم خواهد کرد.
بر همین اساس در اردیبهشت نوشتیم که بر اساس نقدینگی ریالی اسفند ماه 98 که بالغ بر 2400 هزار هزار میلیارد تومان و کل درآمد ارزی سالانه منتهی به اسفند ماه که 80 میلیارد دلار است با ششماه تاخیر در شهریور و مهرماه 99 شاهد قیمت دلار بین 25 هزار تومن تا 30 هزار تومن خواهیم بود. تکرار درستی این نسبت در واقع نشان میدهد که چه اندازه علم اقتصاد اگر نسبتهای آن در مورد هر کشور بدرستی کشف و استخراج شود دقیق است و چه اندازه اقتصاد تک پایه و تک درآمد نفتی ایران دقیقا و کاملا بر اساس قوانین پایه و حقیقی اقتصاد میچرخد هر چند مدیران اقتصادی دولتی ما دهها سال است که میخواهند این حقیقت و این نسبت را انکار کنند. دلار 4200 تومانی اخیر نمونه این توهم بود. اگر میبینید که برخی کشورهای پیشرفته دچار این نسبت به شکل عیان نیستند ناشی از پیچیدگی و داشتن زنجیره تمام تولیدات به صورت ملی و داخلی است ولی در مورد کشورهای تک پایه مانند ایران و خیلی از کشورهای تک محصولی این نسبت کمابیش صادق است.
2- در مورد بورس هم باز در اردیبهشت (بورس یا پاشنه آشیل اقتصاد ایران) هشدار دادیم که باید فکری به حال افزایش موهوم شاخص بورس شود تا اقتصاد را بیشتر از این دچار مشکل نکند. ولی مانند همان نرخ ارز مدیران دولتی منکر شدند. تمام تلاش بانک مرکزی و مدیریت اقتصاد دولت این بود که چون فرض اشتباه داشتند که میتوان آن نسبت در مورد ارزش پول ملی را منکر شد و نمیخواستند آن را بپذیرند، پس باید مثلا بورس را جذاب کنند تا همه نقدینگی ریالی جذب بورس شود با این فرض ساده اندیشانه که اگر ریالی در بازار نباشد پس نیرویی هم برای خرید دلار نخواهد بود و از این طریق نرخ دلار را تثبیت میکنیم! غافل از آنکه همانطور که گفته شد هیچ یک از این تمهیدات و عباراتی مانند بازار ساز یا شاخص ساز که در هیچ کجای علم اقتصاد وجود ندارد و فقط بیانی ساده از عدم شفافیت و به هم زدن روند بازار بورس هستند لازم نبود و نیست و نباید باشد. شفافیت حتی در قیمتها کلید حل مسائل است و باز تکرار میکنیم که ارزش واقعی و نه بازارسازی پول ملی برای اقتصاد کشور مانند قانون جاذبه برای گیتی میباشد و هیچ نیرو و تمهیداتی نمیتواند و نباید ارزش واقعی پول ملی یک کشور را بی دلیل اقتصادی پایین نگه دارد یا بی دلیل بالا ببرد. خوشبختانه به نظر میرسد بالاخره در روزهای اخیر مدیریت بانک مرکزی به این نتیجه رسیده و متوجه شده که نرخ واقعی دلار در بازار ایران از همان نسبت ناشی میشود و تنها کاری که باید انجام دهد به رسمیت شناختن این نسبت و متوازن کردن و هماهنگ کردن سایر سیاستها با این نرخ و نه برعکس آن است. دستورات اخیر مانند اجازه فروش ارز صادرکنندگان به قیمت بازار یا رساندن نرخ نیما به بازار و.... همه نشان میدهد که این نسبت بالخره بعد از شصت سال در اقتصاد ایران از سوی بانک مرکزی به رسمیت شناخته شده است.
3- در مورد ترامپ و سیاست خارجی آن هم باید بگوییم باز به استناد یادداشتهای پیشین و تحقق تقریبا صد در صدی آنها تکرار میکنیم که: ترامپ هیچ عجلهای برای به نتیجه رسیدن تحریمها ندارد و در واقع سیاست کلی او همان در قرنطینه قرار دادن اقتصادهای ایران و ونزوئلا و سوریه و کره شمالی و کوبا با کمترین هزینه نظامی و اقتصادی است و مهم نیست چه اندازه طول بکشد. او حتی به احتمال کمتر از بیست درصد اگر مجددا انتخاب نشود کاری کرده که هیچ رئیس جمهور دموکراتی حاضر نیست دستاوردهای تحریمی او علیه کشورهایی که با حاکمیت امریکا مسئله دارند را به سادگی از دست بدهد.
چه ترامپ برنده شود چه بایدن و چه مذاکره شود یا به برجام برگردند. آنچه مشخص است ادامه قطعی و تمام و کمال تحریمهای ایران تا رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده حاکمیت امریکا تحت خواست و نفوذ لابی اسرائیل است.
آنها چه جمهوریخواه باشند و چه دمکرات، هرگز این فرصت طلایی را که با اشتباه استراتژیک ما و از سیمان شدن اراک و توافق بدون امضا برجام شروع شد از دست نخواهند داد. در مورد مکانیزم ماشه هم تنها دلیلی که اروپا و در نتیجه چین و روسیه با امریکا ظاهرا همکاری نمیکنند همان باقی ماندن ایران در محدودیتهای بازرسی برجامی و NPT است. تا بازرسیها ادامه دارد هیچ نگرانی معتبری برای عدم ادامه فشار ندارند.
4- همین جا لازم است اشارهای هم به بازار نفت و گاز و آینده آن که بزرگترین ثروت ملی ملت ایران و در ارتباط مستقیم با بحث تحریمها است داشته باشیم. متاسفانه کرونا و کاهش مصرف جهانی بدترین خبر برای کشورهای دارای نفت و گاز است. همین الان کشورهای تولید کننده نفت و حتی آمریکا و روسیه مجبور شدند تا ده میلیون بشکه از تولید نفت خود را کاهش دهند ولی باز قیمت نفت 50 درصد پایین تر از سال قبل است. از آن طرف کاهش الگوی مصرف جهانی به دلیل کرونا برای چند سال که مانند بحث کار از منزل و در نتیجه عدم نیاز روزمره به مصرف بنزین برای رسیدن به محل کار و ...که ماندگار خواهد بود و همچنین افزایش مصرف بهینه و سوختهای پاک و رقیب همه بر گذراندن اوج مصرف نفت دلالت دارد. در چنین فضایی خیلی خیلی باید ناشی باشیم که تصور کنیم که مثلا امریکا حاضر باشد دو میلیون بشکه نفت صادراتی تولید ونزوئلا به بازار برگردد یا به نفع روسیه باشد که سه میلیون بشکه نفت صادراتی ایران و دو میلیون بشکه نفت صادراتی لیبی یا سوربه به بازار اروپا و چین برگردد. کوتاه سخن اینکه حتی اگر برجام و توافق مجدد شکل گیرد و کل صادرات نفت ایران هم به بازار جهانی بازگردد باز کفاف حتی سی درصد نیاز ارزی کشور برای برگشت به دهه 80 شمسی را نخواهد داد.
حالا قطعا دوستان خواننده خواهند پرسید که این فهرستی از مشکلات بود ولی راه حل چیست؟ مثلا چه باید انجام دهیم که ارزش پول ملی تثبیت شود و دلار بیش از این گران نشود؟ برای پاسخ باید گفت که راه حل خیلی ساده است. ولی سادگی راه حل به این معنی نیست که عمل به آن هم خیلی ساده باشد. اجازه بدهید برای توضیح بیشتر به صورت مشخص به همین قیمت دلار و راه حل حفظ ارزش پول ملی بپردازیم.
همانطور که قبلا آوردیم قانون بنیادی ارزش نرخ دلار به عنوان ارز شاخص بین المللی در اقتصاد ایران مطابق نسبت یا معادله زیر است:
میزان حجم نقدینگی ریالی کشور/ میزان درامد ارزی سالانه کشور = ارزش ریالی دلار
طبیعی است که در این معادله برای کاهش ارزش دلار ما باید قادر باشیم میزان حجم نقدینگی ریالی و سرعت رشد آن را کاهش دهیم یا میزان درآمد ارزی کشور را افزایش دهیم یا در بهترین شرایط هر دو را همزمان انجام دهیم. هیج راه علمی و منطقی دیگری متصور نیست. اما گفتن کاهش سرعت رشد نقدینگی ریالی یا افزایش درآمد ارزی ساده است ولی تحقق آن نیاز به دهها سال کار سترگ و خستگی ناپذیر و همزیستی با دنیا مانند چین و ویتنام و روسیه و ... دارد.
اگر میبینیم که ترامپ و حاکمیت آمریکا از سه سال پیش تحریمهای سخت اقتصادی و همین روزها تحریمهای سازمان ملل را اجرایی میکنند فقط به این دلیل است که میخواهند بر این معادله و میزان درآمد ارزی کشور به صورت عملی و علمی تاثیر بگذارند. ترامپ نه جادوگر است و نه ارزش ریال به صرف های و هوی یا دوستی و مذاکره با او کاهش یا افزایش مییابد. ولی او تلاش کرده و میکند که با تحریم خرید نفت ایران و بالا رفتن هزینههای تجارت ایران و حتی بردن ایران در مسیر خونریزی اقتصادی مانند فرستادن محمولههای بنزین با هزینه سنگین به ونزوئلا و... درآمد ارزی کشور را بیش از پیش کاهش بدهد و متاسفانه ما اصلا متوجه نبودیم. ولی در مقام قیاس پوتین و روسیه و حتی مصر و سیسی بسیار متوجه بودند و تحریم نفت روسیه یا عدم امکان رسیدن نفت و گاز خاورمیانه به ساحل مدیترانه را خط قرمز خود تعیین کردند.
حاکمیت روسیه ابتدا تمام تلاش خود را میکند که با ابزار سخت و نرم خود از تحریم نفت خود و در نتیجه کاهش شدید درآمد ارزی خود جلوگیری کند ولی اگر جواب نداد از همکاری با امریکا و لابی اسراییل و اروپا در مورد اکراین و همانطور که گفته شد همکاری تمام قد با تحریم نفتی ایران و ونزوئلا هم ابایی ندارد.
اگر میبینید که روسیه حاضر شد در سوریه نیروی نظامی بفرستد فقط بدلیل قطع احتمال انتقال نفت و گاز شبه جزیره عربستان به ساحل مدیترانه و در خطر قرار گرفتن بازار انحصاری گاز روسیه در اروپا است. اگر میبینید که سیسی با اسد رابطه خوبی دارد فقط برای تضمین عدم امکان صادرات لوله ای نفت و گاز خاورمیانه به ساحل سوریه در مدیترانه و در نتیجه کاهش شدید درآمد کانال سوئز که مهمترین درآمد دولت و کشور مصر میباشد است.
و اگر میبینید که ترامپ و نتانیاهو ایجاد رابطه بین اسراییل و امارات را پیروزی قرن مینامد بدلیل ایجاد امکان انتقال نفت و گاز خاورمیانه از طریق اردن و اسراییل به سواحل مدیترانه و در رقابت با روسیه و افزایش درامد ترانزیت و اهمیت ژئو پولتیک اسراییل از این صادرات است. خلاصه اگر میبینید که روسیه در سوریه و اوکراین و سیاستهای جهانی و تحریم ایران و ونزوئلا در نهایت با امریکا همکاری میکند فقط برای تضمین جاری بودن صادرات نفت و گاز روسیه و درامد آن است. ولی در مقابل متاسفانه ما اصلا خط قرمزی برای بزرگترین درآمد ارزی و ثروت ملی کشور خود تعیین نکردیم و براحتی گفتیم تحریمها ورق پاره است و حالا با نتایج این بی توجهی مواجه هستیم.
اما در مورد عملی کردن کاهش رشد نقدینگی ریالی که الان در کشور به روزی سه تریلیون تومن رسیده حتی از تلاش برای افزایش درآمد ارزی کشور هم مشکل تر است. برای کنترل رشد نقدینگی باید کسری بودجه که برای 50 سال عادت همه دولتها و دولتمردان و عادات مصرفی بوده است و به شکل اعتیاد درآمده است کنترل شود. برای کنترل کسری بودجه باید ساختارها و نظارتها و سو اختلاسها کنترل شود. برای کنترل نقدینگی باید بانکها به شکل اساسی و ساختاری اصلاح و نظارت شوند. برای کنترل نقدینگی حتی باید به مسایل فرهنگی و روابط خارجی و هم زیستی و عزت مند شدن پاسپورت ایرانی و درآمد توریست و.... توجه شود. برای کنترل نقدینگی باید عادات مصرفی و بهینه مصرف کردن و تولید کردن باب شود. برای کنترل نقدینگی باید بپذیریم زمانی میتوانیم از تولید مرغ یا خودرو در کشور صحبت کنیم که تولید کننده مرغ یا خودرو نیاز دان و مواد اولیه خود را با ارز 27 هزار تومنی تامین کنند و اگر در آن صورت توانستند باز به عراق مرغ و تخم و مرغ صادر کنند نوش جانشان و باید از آنها حمایت کامل شود. چرا ایرانیها اولین کشوری هستند که در ترکیه خانه میخرند. بیشتر نه برای زندگی بلکه برای داشتن گذرنامه ترکیه! این فاجعه نیست. چند میلیارد دلار ثروت مردم ایران فقط بدلیل عدم داشتن گذرنامه قوی از کشور خارج میشود؟...
قطعی بدانید که حتی اگر ترامپ مجدد انتخاب شود و حتی خدای ناکرده درگیری محدود نظامی اتفاق بیافتد باز قیمت دلار در بازار ایران برای ابان ماه گرانتر نخواهد شد. ولی بر اساس همین معادله که مدیریت بانک مرکزی اشراف بهتر و شفاف تری بر آمار متغیرهای آن دارد برای ماههای بعد و اسفند باید چاره کرد.
ما نباید و قطعا نمیتوانیم ونزوئلا یا زیمبابوه باشیم که به این مسایل توجه نکنیم و اینده را نخواهیم ببینیم. ما ایران هستیم و باید بدنه کارشناسی و مدیریتی ما حتی اگر خیلی هم محافظه کار باشد قادر باشد این مسایل را به لایههای تصمیم گیری و تصمیم سازی بالاتر انتقال دهد. متاسفانه این بزرگترین آسیب در کشور است که چنین مسایل علمی بدیهی که بارها توسط قلمهای بس تواناتری هم تکرار شده نمیتواند به گوش تصمیم گیران و تصمیم سازان کشور برسد.
این کمترین تعهد و دینی است که مدیران ما چه بانک مرکزی چه اقتصادی و چه وزارت خارجه نسبت به ملت ایران و حتی همان لایههای تصمیم گیری و تصمیم سازی دارند. باشد که چنین باشد و مباد که چنین مباشد که وقت تنگ است. قطع بدانیم که دولت اقای روحانی با توجه به شناختی که از انها داریم اگر قادر بودند همین الان بازار کشور را پر از دلار میکردند یا سود بانکی را به 40 درصد میرساندند تا این یکسال را هم طی کنند. اگر انجام نمیشود تاکید مجددی است بر این گزاره که وقت تنگ است.