برای پیش بینی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نگاهی به روند کلی این انتخابات ضروری بنظر میرسد. انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را شاید بتوان مهندسی شده ترین انتخابات و البته با اهرمهای دمکراتیک خواند، این انتخابات در حقیقت تفاهمی بین مراکز قدرت و ثروت با عموم مردم بر سر فردی است که از دیدگاه نخبگان، بهترین برای حفظ و تداوم قدرت امپراطوری در ظرف زمان است. اگرچه کلیات مکانیزم این انتخابات مانند یک شوی تکراری هر چهارسال اجرا میشود اما جزئیات با کمک رسانه ها آنقدر جذاب است که حداقل لازم (وگاهی بیش از آن) را برای مشروعیت یافتن رئیس جمهور فراهم نماید وهمچنین قدرت مانور و انتخاب را برای هسته قدرت تا آخرین روزها حفظ نماید.
این مکانیزم آنچنان در حیطه قدرت و ثروت در هم تنیده شده که علیرغم امکان قانونی اما هیچگاه کاندید مستقلی توان رسیدن به مراحل نهایی را ندارد، اما البته نظام انتخاباتی این پویایی را دارد که تا لحظه آخر منافع آمریکا را مدنظر قرار داده و با توجه به شرایط بین المللی و داخلی و در صورت لزوم حتی در آخرین روزها با کمک رسانه ها امکان تغییر بین دو گزینه را فراهم سازد، اگرچه عموما در سال آخر و با انتخاب کاندیدهای هریک از دوحزب صحنه تاحدود زیادی روشن میشود. نحوه بالا آمدن کاندید هر دوحزب ارتباط تنگاتنگ با محافل قدرت و اهرمهای رسانه ای ایشان دارد و تداوم حضور وانتخاب نهایی نیز بدور از این تاثیر نیست که البته با پروپاگاندای رسانه ها و اهرمهایی چون مناظرات اعمال میشود. با این فرض اگر به دوره جاری بپردازیم، بنظر میرسد انتخاب بایدن با شخصیت ضعیف از طرف دمکراتها خود میتواند نشانه ای از تمایل نخبگان به پیروزی ترامپ تلقی شود.
باید توجه داشته باشیم که ترامپ در منتهی الیه راست حزب جمهوریخواه قرار داشته و با مواضع رادیکال و بعضا شبهه اپوزیسیونی خود، در دور اول توانست رای بسیاری از ناراضیان از سیستم را (البته با فریب) بسوی خود جذب نماید و در این دور نیز سعی دارد ضمن حفظ نسبی این جایگاه، آرای خود نزد سفیدپوستان و نژاد پرستان را نیز تقویت نماید (نگاه کنید به مواضع وی در مورد شورشهای نژادی اخیر وحمایت عریانش از رفتار خشن پلیس)، والبته ترامپ میداند که راست میانه جمهوری خواه نیز چاره ای جز حمایت از وی نخواهد داشت. از سوی دیگر بنظر میرسد اگر دمکراتها قصد پیروزی داشتند باید به همین شیوه به منتهی الیه چپ خود (یعنی ساندرز) نظر میکردند، تا ضمن جذب آرای ناراضیان (حتی از جناح راست)، حمایت لامحاله چپ میانه (با تعریف آمریکایی) و دمکراتهای میانه رو امکان پیروزی را افزایش دهند، خصوصا آنکه شخصیت ساندرز و سخنوری وی نیز بمراتب بالاتر از بایدن بود. اما اکنون دمکراتها بارویکرد به جناح میانه دمکرات با توجه به نارضایتی نسبی افکار عمومی از عملکرد گذشته ایشان خصوصا در صحنه اقتصادی، این احتمال را افزایش داده اند که علاوه بر جمهوریخواهان، ترامپ بتواند آرای گروهی از ناراضیان سیستمی چپ را نیز بدست آورد که امیدوارند با تقویت رادیکالیسم راست، امکان جذب افکار عمومی را در نهایت و برای سالهای آینده بیش از گذشته فراهم نمایند، خصوصا آنکه بنظر میرسد این گروه از روند برخورد با ساندرز و ایدههای وی در درون حزب دمکرات راضی نباشند (اگرچه خود ساندرز برای مقابله با ترامپ کاملا از بایدن حمایت کند).
با توجه به موارد ذکر شده بنظر میرسد کانونهای قدرت و ثروت در امریکا با توجه به شرایط داخلی و اقتصاد ضعیف آمریکا و نیز چالشهای بزرگ خارجی در قبال چین، روسیه و منطقه خاورمیانه تمایل به تداوم ریاست جمهوری ترامپ داشته و در حقیقت در مقابل روند فروپاشی اقتصادی وسیاسی آمریکا که از سالها پیش آغاز شده است چاره ای جز اتکا به تداوم عملکرد ترامپ نمیبینند. دولت ترامپی این امکان را برای آمریکا فراهم میسازد که همچنان به تعهداتش بی اعتنا باشد، متحدانش را تنها آنجا که لازم میداند حمایت کند و هزینه های اقداماتش را بر دیگران بار کند. همچنین شخصیت ترامپ به آمریکا امکان میدهد قدرت مانور وانعطاف لازم را برای تغییر نظر و رفتار 180 درجه ای را داشته باشد و نتایج آن و نیز هر خطای احتمالی دیگر (که در شرایط حاد کنونی اجتناب ناپذیر است) را به شخص وی احاله داده و از بار آن بر نظام سیاسی آمریکا بکاهد. امکاناتی که دولت ترامپ در زمینه دروغ و فریبکاری سامان داده است و الگویی که از یک تاجر ابن الوقت ارائه داده به آمریکا امکان میدهد در جهان نامتوازن کنونی عملکرد متهورانه در عین حفظ امکان عقب نشینی با کمترین هزینه را داشته باشند.
از سوی دیگر ظاهرا صاحبان قدرت در امریکا به این نتیجه رسیده اند که دیگر ایجاد امید کارایی لازم را برای جلب عموم ندارد و بر همین منوال تبلیغات ترامپ بیش از آنکه به دست آوردهای دولت خود و یا اهداف آینده بپردازد، بر ترس از ضعف و ناتوانی و آشوب متمرکز شده است.