«من میدانم تو کی هستی»
نویسنده: آلیس فینی
ترجمه: شقایق قندهاری
ناشر: قطره، چاپ اول: 1398
400 صفحه، 70000 تومان
***
روانشناسی برای بسیاری از نویسندگان ابزاری ارزشمند و نعمتی بزرگ است که با بهرهگیری از آن به تصویرسازی کارکرد ذهن انسان بپردازند. فرضیهها، تئوریها و آزمایشهای روانشناختی، مسیر فرهنگی جوامع را روشن میکنند و به خواستهها و توقعات خوانندگان از داستانها فرم میدهند. در واقع این دسته از نویسندگان با افزودن نواقصی مشخص به برخی شخصیتها، آنها را به کاراکترهایی واقعی، باورپذیر و در عین حال بهیادماندنی و اثرگذار تبدیل میکنند که این فرآیند در شخصیتپردازی نیز به آنان کمک شایان توجهی میکند. گویی آنها هنگام آفرینش شخصیتهای داستان، از خود میپرسند چه حقایقی در ذات و درون ذهن این کاراکتر شکل گرفته است و این حقایق چگونه میتواند در پیشروی داستان نقش ایفا کنند؟ آن هنگام است که شخصیت، در مسیر خود استوار میشود و جهان داستان را با شواهد و مدارک موجود به گونهای میسازد تا با قواعد روانشناسانه مطابقت داشته باشد. آلیس فینی هم نویسندهای است که با هر دو رمان ترجمه شدهاش به فارسی نشان داده که از همین دست نویسندگان است.
آلیس فینی نویسنده و روزنامهنگار سابق بیبیسی است. نخستین رمان او، «من گاهی دروغ میگویم»، از پرفروشترینهای بینالمللی نیویورکتایمز بود که به بیش از بیست زبان ترجمه شد. الن دژنرس و برادران وارنر بر اساس این کتاب یک سریال تلویزیونی با بازی سارا میشل گلار نیز ساختند. «من میدانم تو کی هستی» دومین رمان این نویسنده است که بهار 2019 منتشر شد. این کتاب در هفتاد و پنج فصل دو داستان را به موازات یکدیگر روایت میکند. شخصیت یکی از داستانها ایمی سینکلر، بازیگری است که در آستانه شهرت قرار دارد. ماجرا از جایی شروع میشود که ایمی از سر صحنۀ فیلمبرداری به خانه میآید و با کیف پول و گوشی همراه شوهرش در منزل مواجه میشود. او کمی به فکر فرو میرود، چون شوهرش هیچوقت بدون تلفن همراه و کیف پولش جایی نمیرفته است، اما حالا هیچ اثری از او نیست. پلیس هم مشکوک است که شاید ایمی موضوع خاصی را پنهان میکند. صبح روز بعد او هنگام پیادهروی صبحگاهی به کافیشاپ مورد علاقه خود میرود و متوجه میشود که کارت بانکیاش هم فاقد اعتبار لازم است. وقتی از بانک پیگیری میکند به او میگویند که خودش از حسابش ده هزار دلار برداشته و حسابش را مسدود کرده است. به این ترتیب معمایی در داستان ایجاد میشود که مخاطب را در پی کشف پاسخ با خود همراه میکند؛ اما نکتۀ جالب این است که این طی طریق برای رمزگشایی از معمای مطروحه، چنان ماهرانه با جملات و پرسش و پاسخهای روانشناسانه در هم آمیخته که بعید به نظر میرسد حواس خواننده را با پرداختن به این جملات که اغلب در کتاب با حروف پررنگتر هم چاپ شدهاند، از اصل داستان منحرف کند یا بالعکس.
داستانِ موازی با ماجرای ایمی نیز روایت دختربچهای است که دور از خانه سرگردان و به عبارتی دچار گمگشتگی شده است. در بخشی از داستان به روایت او میخوانیم: «خوشم نمیآید آدمها به من زل بزنند. امروز مگی و جان کسی را استخدام کردهاند تا در کارها کمکشان کند. اسمش سوزان است و دائم به من زل میزند، ولی کاش این کار را نمیکرد. امروز مناسبت خاصی است به اسم مسابقهی اسبدوانی با مانع. جان انگار نگران است من فراموش کنم. لازم نیست نگران باشد، حافظهام خیلی خوب کار میکند و هر وقت چیزی را فراموش میکنم، از روی عمد است. حتماً آن موقع هم واقعاً فراموش نمیکنم. اسم قدیمیام یادم است؛ همان اسمی که حق ندارم بر زبان بیاورم. هنوز گاهی شبها وقتی در تختم هستم، آن را توی سرم میگویم...»
اما دربارۀ ترجمۀ کتاب. همیشه گفتهاند ترجمه باید به اندازهای سلیس و روان باشد تا بتواند همان تأثیری را که در زبان مبدأ داشته در زبان مقصد نیز داشته باشد و این نکته به ویژه در ادبیات داستانی بسیار حائز اهمیت است. تجربه و ترجمۀ شقایق قندهاری از این رمان را میتوان در لذت خواندن یک رمان تقریباً حجیم و پیچیده مؤثر دانست. او بیش از پنجاه کتاب را ترجمه و چند جایزه ادبی برای ترجمههایش دریافت کرده است. به ویژه اینکه کتاب نخست آلیس فینی را نیز خودش به فارسی برگردانده و به همین دلیل با زبان نگارش نویسنده آشنایی پیدا کرده است. کتاب با پانویسهایی در توضیح اصطلاحات و عبارات و اسامی خاص کاملاً به تکمیل آگاهیهای خواننده از آنچه باید دربارۀ رمان بداند نیز پرداخته است.
آلیس فینی در رمان «من میدانم تو کی هستی» برای بار دوم بعد از انتشار رمان«من گاهی دروغ میگویم» نشان داده که در زمینۀ خلق پلاتهای پیچیده و در عین حال باارزش و بهکارگیری پیچشهای داستانی پیدرپی، استاد است. او با مهارت و خلاقیت گرههای داستانی را در هم تنیده و پیوسته خواننده را غافلگیر میکند. چینش رخدادهایی که برای اشخاص داستان رقم میزند، توجه خواننده را به خوبی جلب کرده و او را طوری به هیجان میآورد که وقتی داستان به مقطع بحرانی خود میرسد، نتواند حدس بزند چه بر سر شخصیت خواهد آمد. شاید به همین دلیل است که لوئيس جنسن، نويسندۀ انگليسي که با نخستین رمانش، «خواهر» به موفقيتي چشمگير دست يافت و در ژانر رمانهاي جنايي ـ روانشناختي به نويسندهاي پرطرفدار تبدیل شد، دربارۀ این اثر آلیس فینی گفته است: «داستانی پیچیده و سراسر وهم. نمیدانستم به چه کسی اعتماد کنم!»