آنان‌که زیر بار ظلم نرفتند

دکتر علی غزالی‌فر*،   3990609002

عشق ابن ابی‌الحدید به حضرت علیبه نهج البلاغه هم سرایت کرده بود و باعث شد شرحی بیست جلدی با نثری پاکیزه برای آن بنویسد که هنوز هم زیباترین شرح از میان شروح فراوان نهج البلاغه است

آنان‌که زیر بار ظلم نرفتند

فقیه، ادیب، متکلم، مورخ و شاعر بود. شافعی بود، اما آن‌قدر به امیرالمؤمنین عشق می‌ورزید که دیدگاه‌های کلامی‌اش از چارچوب‌های رسمی معتزله هم بیرون می‌زد، چه رسد به دیگران. این عشق، به نهج البلاغه هم سرایت کرده بود و باعث شد شرحی بیست جلدی با نثری پاکیزه برای آن بنویسد که هنوز هم زیباترین شرح از میان شروح فراوان نهج البلاغه است. 

عشق ابن ابی‌الحدید به حضرت علی و نهج البلاغه در جای‌جای شرحش خودنمایی می‌کند. برای مثال در جلد یازدهم ذیل خطبه 216 (در نسخه‌های رایج نهج البلاغه این خطبه 221 است) می‌نویسد: «انسان یا باید این‌گونه موعظه کند یا بهتر است لب ببندد و خاموش بماند و هیچ نگوید. راست گفت معاویه که فقط علی بود که راه فصاحت را برای قریش باز کرد. حقیقتاً باید فصحای عرب در مجلسی جمع شوند و این خطبه بر آنها خوانده شود و همگی برای او سجده کنند. من بسیار تعجب می‌کنم از مردی که در بحبوحه جنگ طوری موعظه می‌کند گویی که راهب دنیاگریزی همچون عیسی مسیح است. من قسم می‌خورم به کسی که همه امت‌ها به او قسم می‌خورند که از پنجاه سال پیش تاکنون بیش از هزار بار این خطبه را خوانده‌ام و هیچ‌گاه نشده که آن را بخوانم و دچار ترس و دلهره نشوم و پند نگیرم. این خطبه همیشه قلبم را می‌لرزاند و اعضای بدنم را به رعشه درمی‌آورد و هر گاه در آن تأمل می‌کنم خانواده و خویشان و دوستان و حتی خودم به صورت مجموعه‌ای از مردگان پیش چشمم مجسم می‌شوند. واعظان و خطیبان و ادیبان در این موضوع بسیار سخن گفته‌اند و من از این نوع مطالب فراوان دیده‌ام و خوانده‌ام، اما هیچ‌کدام تأثیر این خطبه را ندارد.» 

ابن ابی‌الحدید در موارد زیادی و به مناسبت‌های مختلف از امام حسین علیه السلام یاد می‌کند. در جلد 3 ذیل خطبه 51 فصلی را اختصاص داده به گزارش ماجراهای «کسانی که زیر بار ظلم نرفتند». این فصل را این‌گونه آغاز می‌کند:

«بزرگ و سرور و سالار کسانی که زیر بار ظلم نرفتند، کسی که مردم غیرت و حمیت را از او آموختند، کسی که مرگ زیر سایه شمشیر‌ها را بر ذلت ترجیح داد، کسی نیست جز اباعبدالله حسین بن علی بن ابی‌طالب علیهم السلام. به او و یارانش امان پیشنهاد شد، اما ذلت را نپذیرفت. او هراس داشت که ابن‌زیاد حتی اگر هم او را نکشد، وی را به‌گونه‌ای دیگر خوار خواهد ساخت. به همین دلیل مرگ را برگزید.» در ادامه به مطالبی می‌پردازد که مرتبط با شهادت امام حسین علیه السلام است، از جمله ماجرای مصعب بن زبیر:

زمانی که مصعب حکومت عراقین را در اختیار داشت، چند بار لشکر شامیان را شکست داد. عاقبت عبدالملک بن مروان گفت خودم شخصاً به جنگ با او خواهم رفت. اطرافیان سخت مانع او شدند، اما او گفت کسی از پس جنگ با مصعب بر نمی‌آید مگر خودم. به عراق لشکر کشید.  

هنگامى که مصعب بن زبیر به جنگ دشوار با لشکر عبدالملک بن مروان رفت، دچار مشکلاتی شد. اهل عراق او را رها کردند. عاقبت لشکریانش هم از گرد او گريختند و او را با تنى چند از یارانش تنها گذاشتند. آنها پايدارى كردند. مصعب پس از این‌که شمشير کشید، غلافش را شكست و دور انداخت. سپس (در برخی از کتاب‌ها آمده که رو به کربلا) اين بيت را خواند: «آن پيشگامان بنى‌هاشم در كربلا پايدارى كردند و براى همه آزادگان سنت پايدارى را سرمشق نهادند». و در اين حال ياران او دانستند كه تن به مرگ داده است. جنگید تا کشته شد و سر از بدنش جدا کردند.

پی‌نوشت:

کسی خروشید که فرزند زبیر دیگر کیست و او چنین و چنان است و چه نسبت است او را با حسین و... .

عرض کنم که ما چه کنیم با این کم‌سوادی تاریخی، بلکه بی‌خبری دینی. افراد انتظار دارند که تاریخ مطابق با تصورات ذهنی، بل توقعات قلبی، آنها باشد. بدبختانه آن تصورات و توقعات ناشی از تماشای فیلم‌های تلویزیونی هستند و نه برگرفته از مطالعه کتاب‌های معتبر و دست‌اول؛ آن هم فیلم و تلویزیونی که جهت‌گیری جزمی در آن بی‌داد می‌کند و رسواتر از آن است که نیاز به نقد و بررسی داشته باشد. ظاهراً انسان‌ها با موسیقی و لالا و سروصداهای نامتعارف دیدگاه‌های تاریخی پیدا می‌کنند. ولی به نظر می‌رسد که روش درست باید این باشد که انسان ذهن خودش را با حقایق و مستندات تاریخی منطبق کند و نه برعکس.

حال اگر کسی به حقایق تاریخی بیش از موهوماتش اهمیت می‌دهد، باید عرض کنم نسبت مصعب بن زبیر با امام حسین علیه السلام دامادی است. بله، مصعب بن زبیر با حضرت سکینه ازدواج کرد. پس از واقعه کربلا حضرت سکینه خواستگاران زیادی داشت که هیچ‌کدام را نپذیرفت تا این‌که مصعب بن زبیر ایشان را خواستگاری کرد. پذیرفتند و در نهایت وصلت انجام گرفت. حضرت سکینه سلام الله علیها نیز به او علاقه زیادی داشت و تا آخرین لحظه در کنار او ماند.

او در جنگ همراه مصعب رفت؛ زیرا تحمل دوری یکدیگر را نداشتند. وقتی مصعب برای آخرین دیدار وارد خیمه شد، سکینه بی‌تابی کرد و حرف جان‌سوزی به زبان آورد. مصعب گفت:

«نمی‌دانستم در دلت چنین چیزهایی نسبت به من هست.»

«آن‌چه در دلم نهفته‌ام بیش از این‌هاست.»

رفت و دیگر بر|نگشت.

 

*دکترای فلسفه

yektanetتریبونخرید ارز دیجیتال از والکس

پربحث‌های هفته

  1. تصاویری از اجرای طرح عفاف و حجاب در تهران

  2. طرح عفاف و حجاب از امروز در تهران

  3. نظرات برگزیده مخاطبان الف: وضعیت حجاب، حاصل کم‌کاری چهل‌ساله است/ باید برای مبارزه با سگ‌های ولگرد فکری کرد

  4. این صدای اقتدار ایران است ...

  5. تنبیه متجاوز آغاز شد /حمله موشکی و پهپادی ایران به اسراییل

  6. نظر باباطاهر عریان درباره دلار !

  7. وحدت ملی با وعده صادق

  8. آنچه اسرائیل در مورد "وعده صادق" نمی گوید

  9. استخوانی در گلوی اسرائیل!

  10. دومین روز بزرگ تاریخ معاصر ایران

  11. آیت الله صدیقی: عذرخواهی می‌کنم که با غفلت و کم توجهی باعث هجمه به ملت ایران شدم

  12. کمی دیر نیست؟

  13. هیات علمی یا کارخانه چاپ مقاله !

  14. اطلاعیه سازمان اطلاعات سپاه در خصوص حمایت از رژیم صهیونیستی در فضای مجازی

  15. «برجام» در موزه تاریخ ؟!

  16. باهنر: نباید به اندازه تورم حقوق ها افزایش یابد/ ۹۰ درصد منتخبان وظایف مجلس را نمی‌دانند

  17. ۲ دلیل برای تشدید "گرانی" در ایران

  18. موجرانی که اجاره بهای زیادی بگیرند، جریمه می‌شوند

  19. حمایت افکار عمومی ایران از حمله به اسرائیل

  20. گانتس: زمان، مکان و شیوه پاسخ به ایران را خودمان تعیین می‌کنیم

  21. خاتمی: پاسخ ايران به جنايت اسرائيل مدبّرانه، شجاعانه، منطقی و قانونی بود

  22. هیچ گاه اعتراف نمی کند، چون...

  23. تصاویری از نمازجمعه تهران به امامت حجت‌الاسلام کاظم صدیقی | کدام چهره‌های سیاسی و نظامی به نمازجمعه رفتند؟

  24. اسراییل چه باید بکند؟ 

  25. منظور: افزایش دائم دستمزدها به ‌رفاه مردم کمک نمی‌کند

آخرین عناوین