نمیشود کسی کتابهای تاریخ اسلام را خوانده باشد و کلمه «وفیات الأعیان» به گوشش نخورده باشد. نام کامل این دایرةالمعارف چندجلدی «وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان» است که قاضی القضاة شمسالدین أحمد بن محمد بن إبراهيم بن أبي بكر بن خَلِّكَان (608-681 ه.ق) آن را در طی 18 سال به رشته تحریر درآورد. ابنخلکان فقیه، قاضی، مورخ و ادیب بزرگ دوران خلافت عباسی بود. مهمترین اثرش همین وفیات الاعیان است که از آن روزگار تا امروز مرجع همه محققان است.
این کتاب مهمترین، معتبرترین و مشهورترین زندگینامه شخصیتها در فرهنگ اسلامی است. در این اثر بیش از 850 شخصیت سیاسی (وزرا، درباریان، حاکمان محلی و...)، اجتماعی (بزرگان اقوام و طوایف و...)، علمی (فقها، عرفا، متکلمان، فیلسوفان، پزشکان، دانشمندان و...)، ادبی (شاعران، نویسندگان و...) و همانند آنها معرفی شدهاند. بهطور کلی هر شخصیتی که در تاریخ و فرهنگ اسلامی شهرتی دارد، در این اثر معرفی شده است. البته ابنخلکان بنا ندارد درباره صحابه پیامبر، تابعین و خلفای اصلی چیزی بگوید؛ زیرا عموم مردم آنها را میشناسند و در کتابهای دیگر هم به اندازه کافی به این افراد پرداختهاند. لذا در باب شخصیت نامداری همچون امام حسین علیه السلام فصل مستقلی دیده نمیشود. با وجود این، مطالبی زیادی درباره او هست، از جمله این ماجرا که در جلد ششم ذکر شده است:
پس از اینکه معاویه خلافت را به چنگ آورد، زیاد بن ابیه را به فرمانداری کوفه فرستاد. در آنجا تعداد زیادی از شیعیان امام علی علیه السلام حضور داشتند. یکی از آنها سعید بن سرح بود. زیاد از همان ابتدا او را تهدید کرد و همینکه او را طلبید، سعید از کوفه گریخت و به مدینه رفت؛ نزد امام حسین علیه السلام. امام علت ترس و فرارش را پرسید و او هم تعریف کرد که ماجرا از چه قرار است. امام هم این نامه را به زیاد نوشت:
«از حسین به زیاد. اما بعد، تو به یکی از مسلمانان سوءقصد کردی. او از همان حقوق و وظایف دیگر مسلمانان برخوردار است، اما تو خانهاش را ویران نمودی و اموالش را مصادره کردی. هنگامی که این نامه من به دستت میرسد، خانهاش را بساز و اموالش را به او برگردان؛ زیرا من به او پناه دادم، پس شفاعت مرا در حق او بپذیر.»
زیاد اینگونه جواب داد:
«از زیاد بن ابیسفیان به حسین بن فاطمه. اما بعد، نامهات به دستم رسید که در آن نام خودت را بر نام من مقدم کردی، درحالیکه تو حاجتی از من داری و من حاکم هستم و تو رعیت. نامه تو درباره فاسقی است که کسی به او پناه نمیدهد مگر فاسقی همچون خودش. از آن بدتر اینکه دوستدار پدرت است. بد کاری کردی که به او پناه دادی. به خدا قسم که من زودتر از تو دستم به او میرسد، اگرچه بین پوست و گوشت تو برود. و گوشتی که بیشتر از هر گوشتی دوست دارم آن را بخورم گوشت پدر توست. پس آن شخص را واگذار به کسی که از تو بهتر است. اگر او را ببخشم، بهخاطر شفاعت تو نیست و اگر او را بکشم، فقط به این علت است که پدرت را دوست دارد.»
وقتی امام حسین علیه السلام نامه زیاد را خواند، نامهای به معاویه نوشت. شرح حال سعید بن سرح را برای او توضیح داد. همچنین نامهنگاری خود با زیاد را نیز گزارش کرد. نامهی خود به زیاد و جواب زیاد را هم ضمیمه کرد و برای معاویه فرستاد. پس از آن نامهی دیگری برای زیاد نوشت:
«از حسین فرزند فاطمه دختر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به زیاد فرزند سمیه برده بنیثقیف. فرزند از ازدواج است و بهره زناکار سنگ است.»
معاویه نامه امام حسین علیه السلام را که خواند، بهشدت ناراحت شد و برای زیاد نامهای نوشت:
«اما بعد، حسین بن علی نامهات را برایم فرستاد که جواب نامهاش درباره ابنسرح بود و باعث شد که خیلی تعجب کنم. من فهمیدم تو دو طرز فکر داری. یکی ناشی از ابوسفیان است و دومی از سمیه. اما آن را که از ابوسفیان داری، خویشتنداری و دوراندیشی است و آن را که از سمیه داری طبیعی است که از همان جنسی باشد که از امثال آن زن انتظار میرود. از همین گونه است نامهات به حسین که پدرش را دشنام میدهی و خودش را متهم به فسق میکنی. به جان خودم سوگند که این چیزها بیشتر به تو میچسبد تا به حسین و به پدرت بیشتر میآید تا پدرش، البته اگر واقعاً عُبید پدر تو باشد. اگر حسین نام خودش را از جهت عُلُوّی که دارد قبل از نام تو ذکر کرده، اهانت به تو نیست. اما شفاعتش درباره آنچه که از تو درخواست کرده شانس و فرصت خوبی برای تو بود که خودت را از آن محروم کردی و نصیب من شد. پس وقتی که این نامه من به دستت میرسد، دیگر کاری به کار سعید بن سرح نداشته باش. خانهاش را بساز و همه اموالش را به او برگردان؛ چراکه به حسین نامه نوشتم که به سعید بن سرح بگوید که من مشکلش را حل کردم. سعید هم اگر دوست داشت، میتواند نزد حسین بماند و اگر خواست، میتواند به کوفه برگردد. از این به بعد هم هیچ اجازهای نداری که با دست یا زبانت متعرض او شوی. در ضمن، در نامهات حسین را به مادرش منتسب کردی و نه پدرش. وای بر تو زیاد! حسین کسی نیست که بتوان به او طعنهای زد، آن هم از جانب پدر یا مادرش. آیا پدرش را کوچک میشماری درحالیکه او علی بن ابیطالب است؟! بیمادر شوی زیاد! اگر عقل داشتی میفهمیدی که مادر حسین فاطمه دختر رسول الله است و این بالاترین افتخار برای حسین است. و السلام.»
*دکترای فلسفه