«شیفتگیها»
نویسنده: خابیر ماریاس
مترجم: مهسا ملکمرزبان
ناشر: چشمه، چاپ اول: 1397
333 صفحه، 38000 تومان
****
خابیر ماریاس نویسنده، مترجم، منتقد و روزنامهنگار معاصر اسپانیایی است. او که بیش از پانزده رمان و چندین مجموعه داستان در کارنامهاش دارد، فعالانه به کار نویسندگی در روزنامههای اسپانیاییزبان نیز مشغول است و تعداد پرشماری مقاله، یادداشت و نقد به چاپ رسانده است. از میان رمانهای پرتعدادش میتوان به موارد زیر اشاره کرد: «پادشاه زمان»1978) (El monarca del tiempo,، «قرن»1983) (El siglo,، «مرد احساساتی»1986) (El hombre sentimental,، «فردا در نبرد به من بیندیش»1994) (Mañana en la batalla piensa en mí . از مجموعه داستانهایش نیز میتوان به موارد زیر اشاره کرد: «در حالی که آنها میخوابند»1990) (Mientras ellas duermen,، شامل ده داستان کوتاه (که بعدها در نسخهی چاپی سال 2000 چهارداستان دیگر نیز به آن اضافه شد) و «وقتی که میرا بودم») (Cuando fui mortal, 1996 شامل دوازده داستان کوتاه. یادداشتهای نقد و مقالات مطبوعاتی ماریاس شامل موضوعاتی بسیار گسترده در زمینههای ادبی، نقد ادبی، مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گذشته و حال اسپانیا و سایر نقاط جهان هستند. در ایران پیش از «شیفتگیها»، رمان «قلبی به این سپیدی» نیز با ترجمهی مهسا ملکمرزبان به چاپ رسیده است.
رمان «شیفتگیها» که در ایران از روی ترجمهی انگلیسی آن به فارسی برگردانده شده است، با نام اصلی Los enamoramientos در سال 2011 در اسپانیا به چاپ رسیده و برندهی جایزهی ملی داستان اسپانیا بوده است که نویسنده از قبول آن امتناع کرده و آن را نپذیرفته است. خابیر ماریاس اما کسب جوایز نقدی و غیرنقدی بسیار زیادی را در کارنامهاش دارد که بسیاری از آنها فراتر از سطح جایزههای ملی (اسپانیا) هستند.
درونمایهی این کتاب همخوانی و نزدیکی بسیاری با درونمایههای آثار کلاسیک دارد؛ در تمام کتاب صحبت از دغدغهی عشق است و مرگ و زندگی. کیفیت هر کدام از این دلمشغولیهای اصلی زندگی انسان، بارها و بارها در ذهن هر شخصیت واکاوی، شکسته و از نو ساخته میشودراویِ داستان زنی جوان به نام ماریا است که هر روز در کافهای نزدیک محل کارش صبحانه میخورد. همزمان با او زوجی نیز در میز کناری مینشینند که از نظر او روابطی بسیار عاطفی و عاشقانه دارند. میگل (به اشتباه در کتاب "میگوئل" نوشته میشود.) و لوییسا (که در کتاب "لوییزا" نوشته شده) در دنیای ذهنی راوی نیز زندگی میکنند و خوشبخت به نظر میرسند تا آن که دیگر به آن کافه نمیآیند. ماریا مدتی بعد در روزنامه ماجرای قتل میگل را میخواند و تصویری ناراحتکننده از جنازهی چاقوخوردهی او را میبیند. دنیای ذهنی ماریا و تصوراتش با نزدیک شدن به لوییسا کمکم وارد مراحل جدیدی از آمیزش با واقعیت میشوند. هر چند او فقط چند بار کوتاه و محدود با لوییسا همکلام میشود اما با او احساس نزدیکی و صمیمیت عجیبی دارد. وارد شدن دوست صمیمی میگل به ماجرا، نقشهای اصلی را تا پایان رمان طولانی خابیر ماریاس، تغییر میدهد.
«شیفتگیها» شخصیتهای بسیار کمی خلق میکند اما با پرداختی دقیق آنها را میپروراند و بسیار باورپذیر میسازد؛ شخصیتهایی امروزی و پسامددرن که زمان زیادی را در دنیای ذهنی و مونولوگهای طولانی با خود، زندگی میکنند. زیستی بسیار سابجکتیو و کمی اندوهبار: «مهم اون چیزیه که تو فکر میکنی اتفاق میافته، چون چیزی که تو در لحظهی آخر عمرت میبینی و تجربه میکنی پایان داستانه، پایان داستان شخصی تو. میدونی که بدون تو هم همه چیز ادامه داره و به خاطر نبودن تو متوقف نمیشه. اون"بعدش" نیست که باعث نگرانی میشه. مهم اینه که تو متوقف میشی، چون بعدش همه چیز متوقف میشه. دنیا در لحظهای که عمر فرد به پایان میرسه سر جای خودش میایسته، گو این که میدونیم واقعیت غیر از اینه. اما "واقعیت" مهم نیست. مهم اون لحظهایه که دیگه هیچ لحظهی بعدی نداره، که در اون زمانِ حال ابدی و تغییرناپذیر به نظر میرسه، و دیگه شاهد هیچ حادثه یا تغییری نخواهیم بود.»
«شیفتگیها» مثال و مصداق بارزی است از اصل بینامتنیت. در هم تنیدگی مضمون محوری کتاب با آثاری از بالزاک و داستانهای کلاسیک و اسطورهای کهن، از ارجاعات درونمتنی بسیار فراتر میرود. تا جایی که بازگشت شوهر یا همسری که مرده انگاشته میشود، نه تنها در گفتگوهای ماریا، راوی داستان، با معشوقش تظاهر مییابد بلکه در قضاوتها، تحلیلها و استدلالهایش و در کل دنیای ذهنی او نیز ریشه میدواند: «نفس کشیدن راحتتر میشود وقتی یک خاطرهی سست و کمرنگ برایمان مانده باشد و حسی که انگار با این کار بدهیمان را به دنیا پرداختهایم. لیکن هر وقت آن خاطره را مرور میکنیم یا بیآنکه بخواهیم به یاد میآوریم، بسیار آزردهخاطر میشویم. از طرفی وقتی پی میبریم هنوز هوا و زمان را با همان شخصی سهیم هستیم که دلمان را شکسته یا فریبمان داده یا به ما خیانت کرده، کسی که زندگیمان را زیر و رو کرده یا چشممان را زیادی باز کرده یا به شدت بدبینمان کرده، زندگی برایمان غیرقابلتحمل میشود. وقتی میفهمیم آن موجود هنوز زنده است، ضربه نخورده یا از درخت حلقآویز نشده و به همین دلیل سر و کلهاش دوباره پیدا شده، هاج و واج میمانیم. یک دلیل دیگر برای این که مردهها نباید برگردند همین است.»
«شیفتگیها» از چهار بخش اصلی و فصلهای مختلف کوتاهی درون هر بخش تشکیل شده است. درونمایهی این کتاب همخوانی و نزدیکی بسیاری با درونمایههای آثار کلاسیک دارد؛ در تمام کتاب صحبت از دغدغهی عشق است و مرگ و زندگی. کیفیت هر کدام از این دلمشغولیهای اصلی زندگی انسان، بارها و بارها در ذهن هر شخصیت واکاوی، شکسته و از نو ساخته میشود.