«دوران یافتههای دلچسب من»
نوشته: فاضل اسکندر
ترجمه: فهیمه تمدن
ناشر: نیستان، چاپ اول 1398
140 صفحه ، 30000 تومان
***
در دورهی نوجوانی که سن پُر تکاپوی شناخت خویشتن است، در کنار دغدغههای کشف هویت و کاوش برای رسیدن به تعریف روشنی از خود، این خاطرهها هستند که فلسفهی زندگی آدمی را برای دهههای بعدی عمرش میسازند. جنگ، محرومیت، رکود اقتصادی و تحولات تاریخی بسیار و اتفاقاتی که تحت تأثیر اقلیم و جغرافیای زیستی قرار میگیرند، در نظام بخشیدن به این خاطرات مؤثرند. فاضل اسکندر، نویسندهی روسی برخاسته از آبخازیا، اهمیت ویژهای به خاطرات در نوشتههای خود میداد.
آثار فاضل اسکندر در میانهی دههی شصت میلادی به اوج رونق خود رسیدند. او همیشه تمرکزی خاص بر زیستبوم خود، قفقاز، داشت. منطقهای که به خاطر قرار گرفتن در میان دو دریای خزر و سیاه و احاطه شدن با کشورهایی از قبیل ارمنستان، گرجستان و آذربایجان و تبادلات فرهنگی بسیار نزدیکی که با آنها دارد و نیز جنگها و ناآرامیهایی که به خود دیده است، ماجراهای داستانیای در دل خود داشته باشد که بسیار متفاوت از مناطق بسیار مشابه از نظر فرهنگی و قومیتی در همسایگیاش باشد. فاضل از همین ویژگی قفقاز مایه گرفته است تا از زبان نوجوانی سادهدل، اما در عین حال بسیار تیزهوش، به روایت داستانهای مردم خویش بپردازد. نوجوانی که «زاشیتا چیکا» نام دارد و به اختصار چیک خوانده میشود. چیک در خانوادهای نسبتا محروم زندگی میکند که سرگرمی بچهها در آن گشتوگذار صبح تا شام در خیابانها و کشف چیزهای تازه در خلال همین سفرهای پُر ماجرای روزانه است. فاضل اسکندر سعی کرد در شش کتاب خود دنیای این نوجوان ماجراجو را به تصویر بکشد و شاید شاخصترین این کتابها، همین مجموعه «دوران یافتههای دلچسب من» باشد.
شخصیت اصلی داستانهای کتاب «دوران یافتههای دلچسب من»، همان چیک پر جنبوجوش است که لحظهای از ماجراجویی دست نمیکشد، شاید بتوان گفت معادلی قفقازی برای هاکلبری فینِ مارک تواین است. آنقدر جسور است که میتواند مانند یک مرد بالغ، شبهنگام نوشیدنی الکلی بخرد و برای عموهای خود ببرد و آنقدر بازیگوش است که میتواند تمامی محله را با بازیهایش مشغول کند. حس ششم قویای دارد و به آن متکی میشود تا به کشف گمشدهها بپردازد. اول از همه این حس قوی در پیدا کردن دستهای پول در راه خرید نوشیدنی، به کمکش میآید. پولِ پیدا شده، مبلغ قابل توجهی است که پدر و مادر چیک میتوانند با آن برایش لباسهای زمستانی گرانقیمتی بخرند. چیزی که زمانی برای چیک یک رؤیا بوده است.
چنین اتفاقی اعتماد به نفس این نوجوان را در یافتن گمشدهها و کمک و همراهی با مردم محل برای حل مشکلاتشان بالا می برد. او از این رهگذر، به شناخت بهتری از خلقوخوی مردم محلهاش می رسد. در داستانهای کوتاه بعدی که باز هم چیک یا فقط راوی است و یا نقشی محوری در اتفاقات دارد، باز هم به طبعآزمایی در عرصههای مختلف میپردازد. پای تحلیلهای سیاسی برادر دوستش مینشیند. در ورزش شنا رقابتی سنگین را پشت سر میگذارد. با مبارزات اجتماعی در روسیه آشنا میشود. در قالب مهمانیها از مراودات اجتماعی و خلقیات قفقازیها میگوید و خود نیز در این خلال آنها را بیشتر و روشنتر میشناسد.
چیک در واقع نمایندهی دورهی نوجوانی پُر فرازونشیب خود فاضل اسکندر است. دورهای که گرچه با استیلای سختگیرانهی استالین بر قفقاز گذشت و حاوی خاطرات تلخی از اخراج پدر ایرانیتبار اسکندر از روسیه و عودت او به ایران بود، اما ذهن او را از قضاوتهای یکسونگرانه در امان نگه داشت. فاضل اسکندر در میان خانوادهی آبخازی مادرش بزرگ شد و همواره دوست داشت مانند آنها به سادگی و بی غلوغشی یک کودک، فارغ از سوگیریهای سیاسی به تحولات اجتماعی اقلیماش نگاه کند، با همان بازیگوشی و خیالپردازی که یک کودک این کار را میکند.
تمامی نُه داستان مجموعهی «دوران یافتههای دلچسب من» حکایت از همان دغدغههای عاری از جانبداری سیاسی و پروپاگانداهای رایج در دههی سی و چهل دارد. فاضل اسکندر خود در مصاحبهای گفته بود که عاشق این دنیای منطقگریزِ کودکانه است. او گفته بود منظورش از منطقگریزی، در واقع اجتناب از آن قضاوتهای ایدئولوژیکی است که نظام حاکم به خورد مردم میدهد و همهی هموغماش را میگذارد تا چنین روحی را بر تمامی داستانهایش مسلط کند.
داستان اول مجموعه، در عین اینکه مشخصات روشنی از جهان داستانی فاضل اسکندر به دست میدهد، به نوعی، نمایندهی مناسبی برای معرفی بقیهی داستانهاست. در همین داستان است که سفر پُر ماجرای قهرمان کنجکاو و جسور نوجوان آغاز میشود و به تدریج در داستانهای بعدی شکل تکمیلیافتهتری پیدا میکند. خود قهرمان داستان نیز میگوید که تمامی این سفر کندوکاوی برای یافتن گمشدههاست: «اگر آدمهای دور و برم دیگر دست از گم کردن متعلقاتشان میکشیدند، من مجبور میشدم گاهی خودم به طور تصنعی چیزهای پیدا شده به وجود بیاورم. بعدازظهرها مثل یک دژبان، حیاط را دور میزدم و چیزهای فراموش شده را قایم میکردم. معمولا ملحفههایی بودند که روی طناب جا مانده بودند. آنها را پرت میکردم روی درختها و سپس روز بعد، زمانی که برای کمک پیش من می آمدند، پس از قدری تفکر و پرسوجو از جایی که آویزان بوده است، انگار که پس از حل معادله، با در نظر گرفتن سرعت باد و جهت آن، رو به صاحبخانه متعجب به سمت ملحفههایش اشاره میکردم و خودش هم آن را از درخت پایین میآورد. مسلم است، من آن قدرها هم احمق نبودم که این کار را اغلب تکرار کنم. البته که گمکردنهای واقعی به مراتب بیشتر از گمکردنهای تصنعی بود.»
اما فاضل اسکندر در بخشی از همین کتاب به آن معنای غایی که در پس پشت این گشتنها و پیداکردنهاست اشاره میکند و شاید همین معناست که به ماجراهای این مجموعه جذابیتِ همراهی با ماجراهای رنگارنگ آن را میبخشد. او میگوید: «تمامی یافتههای لذتبخش کودکیام، اعتبار پنهانی سرنوشت است که ما بعدها در ازای آن، به عنوان آدمبزرگها تسویه حساب میکنیم و این کاملا عادلانه است.»